شيطان و نماز


در زمان حضرت عيسي عليه السلام زني صالحه و عابده بود كه هنگام فرا رسيدن وقت نماز، هر كاري كه داشت رها مي كرد و به نماز مي ايستاد.

يك روز مشغول پختن نان بود كه بانگ مؤذن برخاست. نان پختن را واگذاشت و به نماز ايستاد.

در ميان نماز، وسوسه هاي شيطاني آغاز شد كه «اكنون كه تو به نماز ايستاده اي، نانها همه سوخت؛ تو به نماز ايستادي در حالي كه فرزندت در تنور مي سوزد!»

ولي او مقاومت كرد و چنين حديث نفس نمود: «اگر نان بسوزد، بهتر از آن است كه تنم به آتش جهنم بسوزد، و اگر تقدير خداوند بر اين است كه طفل من بسوزد، من به قضاي او راضي هستم و هرگز حاضر نيستم از نماز جدا شوم و خداوند



[ صفحه 27]



نگهدار فرزند من است».

در اين حال، شوهر به خانه آمد و زن را ديد كه به نماز ايستاده و تنور نانها را نسوزانده و كودك در ميان آتش، سرگرم بازي است.

پس از پايان نماز، شوهر او دستش را گرفت و كنار تنور آورد و صحنه را به او نشان داد. وي سجده ي شكر به جاي آورد.

شوهر كودك را برداشت و نزد حضرت عيسي عليه السلام آمد و داستان شگفت نان و كودك و نماز همسرش را تعريف كرد.

حضرت فرمود:

«برو از همسرت بپرس كه چه كرده كه صاحب اين كرامت شده است؟ زيرا اگر اين كرامت از مردان بود، جبرئيل بر آنان نازل مي شد».

شوهر برخاست و نزد زن آمد و پرسيد: چه كرده اي؟!

وي گفت: من كار آخرت را پيش انداختم و كار دنيا را پس. چون بانگ اذان را شنيدم، همه ي كارها را به يك سو نهادم و به نماز مشغول شدم.

ديگر آن كه هر كه با من جفا كرد و دشنام داد، هرگز كينه ي او را به دل نگرفتم و هميشه كار خويش را با خداي خويش افكندم و راضي به رضاي او گشتم و فرمان خدا را بزرگ انگاشتم و بر



[ صفحه 28]



خلق نيز مرحمت نمودم و هرگز سائلي را بي جواب رها نكردم؛ اگر چه به اندك بود.

و ديگر آن كه نماز شب و نماز صبح را هرگز ترك نكردم. حضرت عيسي عليه السلام فرمود: اگر اين زن، مرد بود، پيامبر مي شد. [1] .



[ صفحه 29]




پاورقي

[1] تحفةالمريدين: ص 243.


بازگشت