نتيجه ترك نماز


در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله، زني در غياب شوهر زنا كرد ولي پس از اين عمل زشت پشيمان شده، سخت ناراحت شد، در حالي كه بسيار پريشان بود در يكي از كوچه هاي مدينه مي گذشت و فرياد مي زد: مرا به رسول خدا صلي الله عليه و آله راهنمايي كنيد.

پيامبر صلي الله عليه و آله او را ديد از او پرسيد: چرا پريشان هستي و فرياد مي زني؟!

او عرض كرد: در غياب شوهرم زنا كرده ام، پس از مدتي داراي فرزند شدم، پس از تولد او را در ميان سركه داخل خمره گذاردم و سپس آن سركه را فروختم. آياتوبه ام پذيرفته است؟

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: زنا كردي، بايد سنگسار شوي، مرتكب قتل (كودك) شده اي كه كيفرش دوزخ است، سركه آن چناني را فروخته اي و در نتيجه گناه بزرگي كرده اي، ولي گمانم آن است كه نماز عصر را ترك كرده اي و به خاطر ترك نماز عصر و سهل انگاري در نماز، آن گونه منحرف شده اي كه به چنين گناه بزرگي آلوده شده اي. [1] .

تارك الصلوة علاوه بر اينكه تمام اعمالش حبط مي شود و از بين مي رود، چرا همانطوري كه نقل شده شخص تارك الصلاة، با ترك نماز دين خود را از دست مي دهد و چنين شخصي نبايد توقع داشته باشد كه در آخرت به خاطر احيانا اعمال خير خود، پاداش و جزاء خير ببيند.

در دنيا نيز به بزرگترين بلا گرفتار خواهد شد و آن دوري از ياد و نام



[ صفحه 140]



خداوند است. [2] چون همانطوري كه مستحضر هستيد انسان در زندگي دنيا با توجه به «عوامل غافل كننده» نياز به تذكر و يادآوري دارد، يعني بايد همواره به خداوند و روز رستاخيز و دعوت پيامبران و هدف آفرينش را متذكر شود تا از غرق شدن در گرداب غفلت و بي خبري حفظ گردد.

نماز اين وظيفه مهم را برعهده دارد. انسان صبحگاهان از خواب برمي خيزد، خوابي كه او را از همه چيز اين جهان بيگانه كرده، مي خواهد برنامه زندگي را شروع كند، قبل از هر چيز به سراغ نماز مي رود، قلب و جان خود را با ياد خدا صفا مي دهد، از او نيرو و مدد مي گيرد و آماده ي سعي و تلاش توأم با پاكي و صداقت مي گردد.

و هنگامي كه غرق كارهاي روزانه شد و چند ساعتي گذشت و چه بسا ميان او و ياد خدا جدايي افتاد، ناگاه ظهر مي شود و صداي مؤذن را مي شنود: «الله اكبر، الله اكبر»، «حي علي الصلوة»؛ «خداوند از همه چيز برتر است، برتر از آن است كه توصيف شود... بشتاب به سوي نماز» به سراغ نماز مي رود، در برابر معبود خود به راز و نياز مي ايستد و اگر گرد و غبار غفلتي بر قلب او نشسته آن را شست و شو مي دهد.

جالب اينكه در آيه 14 سوره طه مي خوانيم: «... و أقم الصلاة لذكري»؛ «نماز را برپا دار تا به ياد من باشي.» و در آيه 28 سوره رعد مي فرمايد: «... ألا بذكر الله تطمئن القلوب»؛ «ذكر خداوند مايه اطمينان و آرامش دلهاست.» و در آيه 27 تا 30 سوره فجر مي فرمايد:

«يا أيتها النفس المطمئنه - ارجعي الي ربك راضية مرضية - فادخلي في عبادي - و ادخلي جنتي».



[ صفحه 141]



«اي نفس مطمئنه به سوي پروردگارت بازگرد، در حالي كه تو هم از او خشنودي و هم او از تو خشنود، در زمره بندگانم در آي، و در بهشتم گام بگذار.»

از قرار دادن اين سه آيه در كنار هم به خوبي مي فهميم نماز انسان را به ياد خدا مي اندازد، ياد خدا نفس مطمئنه به او مي دهد و نفس مطمئنه او را به مقام بندگان خاص و بهشت جاويدان مي رساند. [3] .

حال كساني كه از ياد خدا غافل هستند و به نماز مي ايستند، خداوند در قرآن از آنها ياد مي فرمايد:

«و من أعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة...». [4] .

«كسي كه از ياد من روي بگرداند، معيشت و زندگي بر او تنگ خواهد شد و روز قيامت او را كور محشور مي كنيم.»

چه خيال باطلي است گمان شود تنگي زندگي به خاطر كمبود درآمدهاي مادي است. اگر چنين بود، پس بايد افراد متمول و سرمايه دار، هيچ مشكلي در زندگي نداشته و سعادتمندترين افراد جامعه باشند. در حالي كه مشكلات و سختي هاي آنها به مراتب بيشتر از ديگران است.

يا جوامع صنعتي كه از پيشرفت هاي شگفت انگيزي برخوردارند بايد مشكلي نداشته باشند، در حالي كه آن جوامع در اضطراب و نگراني شديدتر به سر مي برند و در تنگناي عجيب تري گرفتار و محبوس هستند.



[ صفحه 142]



زندان ها مملو از جنايتكاران و در هر ساعت و دقيقه اي طبق آمارهاي رسميشان قتلها و جنايتهاي هولناكي رخ مي دهد، آلودگي به مواد مخدر و فحشا آنها را برده و اسير ساخته است، در محيط خانواده هايشان نه نور محبتي است و نه پيوند عاطفي نشاط بخشي، لذا رئيس جمهور سابق آمريكا «نيكسون» در نخستين نطق رياست جمهوريش به اين واقعيت اعتراف كرد و گفت: «ما گرداگرد خويش زندگانيهاي تو خالي مي بينيم، در آرزوي ارضاء شدن هستيم، ولي هرگز ارضاء نمي شويم.»

آري علت اصلي همه اين اضطرابات، نگرانيها و مشكلات زندگي، فقط و فقط رويگرداني از ياد خداوند يعني ترك نماز و عبادت است.


پاورقي

[1] داستان دوستان، ج 1، ص 56.

[2] طه: 14.

[3] تفسير نمونه، ج 13، ص 174.

[4] طه: 124.


بازگشت