هشدارهاي تربيتي


به يكي از جوانان گفتند: چرا نماز نمي خواني، با آنكه در كودكي اهل نماز بودي؟ آه سردي كشيد و گفت: نماز كودكي و نوجواني من از ترس پدرم و عصايش بود. او هنگام نماز صبح وقتي كه در خواب بودم عصا به دست به بالينم مي آمد و با خشونت بيدارم مي كرد، اگر لحظه اي دير برمي خاستم با همان عصا به جانم مي افتاد. گاهي در سرماي سوزان زمستان مرا كنار حوض حياط مي برد و مي گفت: يخ ها را بشكن و وضو بگير! من هم جز اطاعت چاره اي نداشتم. اما اكنون كه جوانم و پدر پيرم حريفم نيست ديگر نماز نمي خوانم و آن «دين» عصايي! و



[ صفحه 43]



تحميلي ر ا رها كرده ام. [1] .


پاورقي

[1] هزار و يك نكته، ص 249.


بازگشت