شيخ طوسي روايت كرده است كه: مردي خدمت



[ صفحه 237]



حضرت صادق عليه السلام رسيد و گفت: شكايت مي كنم به سوي تو اي آقاي من! از قرضي كه مرا فرا گرفته و از سلطاني كه ستم به من مي كند، مي خواهم تعليم فرمايي مرا و دعايي كه تحصيل كنم به آن غنيمتي كه ادا نمايم به آن قرض خود را و باز دارم به آن ستم سلطان را.

فرمود: «هر گاه تاريكي شب تو را فرا گرفت، پس دو ركعت نماز گزار، بخوان در ركعت اول آن حمد و آية الكرسي و در ركعت دوم حمد و آخر سوره ي حشر:

«لو انزلنا هذا القرآن علي جبل» تا آخر سوره، پس بگير قرآن مجيد را و بگذار بر سر خود و بگو: «بحق هذا القرآن و بحق من ارسلته به و بحق كل مومن مدحته فيه و بحقك عليهم فلا احد اعرف بحقك منك.» بگو: «بك يا الله» ده مرتبه، «يا محمد» ده مرتبه، «يا علي» ده مرتبه، «يا فاطمه» ده مرتبه، «يا



[ صفحه 238]



حسن» ده مرتبه، «يا حسين» ده مرتبه، «يا علي بن الحسين» ده مرتبه، «يا محمد بن علي» ده مرتبه، «يا جعفر بن محمد» ده مرتبه، «يا موسي بن جعفر» ده مرتبه، «يا علي بن موسي» ده مرتبه، «يا محمد بن علي» ده مرتبه «يا علي بن محمد» ده مرتبه، «يا حسن بن علي» ده مرتبه، «بالحجة» ده مرتبه، پس حاجت خود را بطلب.»

گفت: آن مرد رفت و بعد از مدتي آمد در حالي كه قرضش ادا شده بود و امر سلطانش اصلاح شده بود و مالش زياد گشته بود.