نيت ساخت مساجد


بهلول از محلي عبور مي كرد، ديد يك نفر حاج آقا مسجد مي سازد، گفت: باني اين مسجد كيست؟ آن حاج آقا گفت: منم، اسم خودم را بالاي سر در گذاشته ام.

بهلول گفت: براي كه ساخته اي؟

گفت: براي خدا.

بهلول ديگر چيزي نگفت و از آن جا گذشت و شبانه آمد آن لوحي كه اسم حاج آقا بر او بود



[ صفحه 70]



برداشت و بر لوح ديگر اسم خود را نوشته و بالاي سر درب مسجد نصب كرد.

صبح حاج آقا آمد ديد اسم او را برداشته و اسم بهلول را نوشته اند كه باني اين مسجد بهلول است.

حاج آقا عصباني شده و امر كرد آن لوح را پايين بياورند، دو مرتبه اسم خودش را آنجا نصب كنند. بهلول كه منتظر فرصت بود، خود را به حاج آقا رسانده و گفت: حاج آقا شما كه گفتيد من اين مسجد را براي خدا ساخته ام، اگر براي خدا ساخته بودي، اسم من و تو فرق نمي كرد! پس براي شهرت و خودنمايي اين كار را كرده و اجر خود را ضايع كردي.

حاج آقا با شنيدن اين حرف سكوت اختيار كرد و از قول خود كه اين مسجد را براي خدا ساخته ام خجل و شرمنده گرديد.



[ صفحه 71]




بازگشت