استغفار و ازدياد رزق


يكي از فرزندان عباس به نام ابوجعفر از بني مروان كه قصد كشتن او را داشتند فرار كرد و در منزل اعرابي فرود آمد و مدتي طولاني با او بود، هنگامي كه مي خواست برود، به او گفت: هر گاه شنيدي كه خلافت به ما تعلق گرفت، پيش ما بيا تا با تو نيكويي كنيم.

اعرابي بعد از روزگاري پيش او آمد، در حالي ابوجعفر به خلافت رسيده بود. اعرابي از وي طلب معيشت كرد. ابوجعفر گفت: چيزي به تو بياموزم كه اگر به كارگيري بيش از يك سال خداوند تو را مستغني گرداند.

اعرابي گفت: آن چيست؟

گفت: هر روز هزار بار استغفار كن، و به عيال خود نيز بگو تا هر روز هزار بار استغفار كنند!

اعرابي رفت و سفارش او را به كار گرفت؛ بعد از مدتي گنجي پيدا كرد. عاملان حكومت از او خمس خواستند. برخاست و نزد خليفه آمد و گفت: اي خليفه، من وصيت تو را به كار گرفتم و به مال فراواني رسيدم، اكنون عاملان تو خمس مي خواهند!

خليفه گفت: مالت چه قدر باشد؟

گفت: سي و شش هزار درهم.

خليفه ساعتي فكر كرد، سپس گفت: اي اعرابي، برو كه همه ي آن مال از آن تو است، و كسي نبايد از تو خمس بگيرد.

بعدا از خليفه پرسيدند: اين سفارش را از كجا گفتي؟

گفت: از آن كه خداوند مي گويد استغفار كنيد تا روزي شما بسيار



[ صفحه 131]



شود. [1] . [2] .


پاورقي

[1] داستانهاي تفسير كشف الاسرار، ص 135.

[2] كشف الاسرار، ج 2، ص 48.


بازگشت