حجةالاسلام والمسلمين جناب آقاي ابوترابي


(نماينده محترم ولي فقيه در ستاد آزادگان)

بسم الله الرحمن الرحيم

عزيزان و سروران گرامي از به پادارندگان نماز به حساب آمده و مصداق اين آيه شريفه «الذين ان مكناهم في الارض اقامواالصلوة» هستند الحمدلله همه شما در آشنايي با جايگاه رفيع نماز هدايت گرفته و راه گشاي ديگران هستيد. ولي مهم اينجاست. «ولينصر اله من ينصره ان الله لقوي عزيز الذين ان مكناهم في الارض اقامواالصلوة». مسئله اين است كه ملت شريف ما به ياري خدا برخواست و خدا ياريش كرد و اگر ياري خدا نبود. هرگز اين عزت، اين شرف، اين موفقيت نصيب نمي شد و امروز جز به ياري پروردگار عالم در پاسداري از اين سنگر و در پاسداري از اين ارزش و افتخار بدست آمده موفقيتي نخواهيد داشت و لازمه ياري پروردگار عالم طبق صريح آيه شريفه 40 سوره حج بر پاداشتن نماز است لذا امروز مسئله اين است كه امكانات و شرايط مادر چه حدي است؟ فكر مي كنم. مطرح نباشد. اين مسئله مطرح است كه تمام امكانات بايد در اين راستا به كار گرفته شود. اقامه نماز بالاترين رسالت است. بايد قبل از هر ماموريت و تكليفي به هر مسئول اين مسئله درصد كار ما قرارگيرد فراموش نمي كنم در تنگناي اسارت ساعت 5 / 1 بعدازظهر بود تلويزيون عراق از يكي از مسئولين حزب كارگر مصر كه به ايران آمده بود دعوتي داشت مي خواست او مطالبي را كه در بازديد از ايران همراه داشت، به نفع آنها بگويد. او قبل از هر چيز مطلبي را مطرح كرد كه لقمه غذا در دهان برادران ما همين طور ماند همه مبهوت ولي خوشحال و مسرور شدند بعد هم كلامش قطع شد و ديگر آن برنامه تكرار نشد. او گفت وقتي وارد ايران شديم گمان كرديم، به مدينه رسول الله وارد شديم. گرچه بعدا اضافه كرد كه اين ظاهر بود ولي اين ملت شريفي كه امروز چشم و چراغ امت هاي اسلام و ام القراء كشورهاي اسلامي را تشكيل مي دهد، براي هر فرد در زندگي فردي در اولويت است. خانوادگي و اجتماعي اش اين است كه در برپايي نماز از موفقيت لازم برخوردار باشد و اگر نشد مسئله امكانات جاي خودش را دارد آن سوز و گداز و تأثر لازم و آن انگيزه دروني بايد همه جا را بگيرد همانطوري كه در جبهه و جنگ با دست خالي و با چنگ و دندان به پيروزي رسيديم. امروز اين مسئله را بايد به پا بداريم. در تنگناي اسارت شب جمعه اي برادر عزيزي را ديدند، نشسته و مانند مادر داغ ديده گريه مي كند. از او سئوال كردند چه شده؟ گفت چند سالي شبهاي جمعه را در تنگناي اسارت مي گذرانيم و معلوم نيست تا كي ادامه پيدا كند. چرا ما دعاي كميل نداريم كه شبهاي جمعه با اين دعا با خداي خودمان در اين تنگناي اسارت و در اين سلول راز و نياز بكنيم. حقا مثل مادر داغ ديده گريه مي كرد. فرداي آن شب هنگام غروب آمار مي گرفتند. هر روزي كه دستشويي هاي آنجا را اجازه نمي دادند تميز كنند. لذا ادرار جاري مي شد. بعدا



[ صفحه 85]



كسي كه مي خواست وارد سلول بشود مواظب بود پايش نجس نشود. و افسر بعثي وارد شد و مخصوصا پايش را گذاشت توي آن آب نجس و گذاشت توي سلول افسر رشيد تيمسار ميرمحمدي در نيروي انتظامي كه در پست معاونت فرماندهي محترم انجام وظيفه مي كنند ايشان رو كردند به او و گفتند چه كار مي كني؟ مگر نمي بيني ما اينجا بايد نماز بخوانيم؟ و غير از اين يك وجب، جاي نماز نداريم. البته آنها كه اسير بودند مي دانند. اين سخن گفتن به ما مجاهده و يك جهاد كبير است. چون به افسر بعثي در مقابل يك عده نيرو كه اطراف او ايستاده اند و همه «سيّدي و سيّدي» مي گويند اينگونه گفتن خيلي مهم بود اهانت به يك افسر بود. چرا جاي پاي نجس گذاشتي؟

نماز ما رنگ از چهره اش برگشت. با يك پرخاشگري در را محكم به هم كوبيد. آن يكي براي دعاي كميل گريه مي كند. اين يكي در مقابل افسر بعثي براي نماز اين طور برخورد مي كند. در محكم بسته مي شود. به محض اينكه صبح به عنوان جمع و جور كردن كفش ها در باز مي شود. ديدند يك بسته كاغذ كوچك را داخل سلول آوردند. بعد از اينكه آمار گرفته شد، باز كردند، ديدند از يكي از روحانيون جليل القدر كه مدتي را در سلول گذرانده است. توي كاغذ پاكت سيگار چند سوره شريفه از قرآن كريم و چند ادعيه ماثوره از ائمه معصومين به ويژه دعاي كميل را با بهترين خط نوشته؛ و التماس دعا كرده آيا جا ندارد امروز مسئولين متعهد شايسته اين نظام در برپايي نماز و در برپاداشتن اين فريضه الهي كه رسالت خطيري است و كه متوجه آنها مي شود. حتي به جاي آمدن در اين سمينارها به مصلاها برويم و اشك بريزيم و به خدا پناه ببريم و از خدا كمك و



[ صفحه 86]



ياري بطلبيم و با چنگ و دندان همانگونه كه در دوران دفاع مقدس تمام توان و توانايي و امكاناتمان را در رودررويي و مقابله با دشمن بكار مي گرفتيم. بكار بگيريم تا در برپايي اين تكليف و فريضه الهي بتوانيم اقلا وجدان خودمان را راضي نگه داريم؟

ما امروز نيامديم اينجا بنشينيم تا در اهميت نماز سخن گفته شود. امروز انشاءالله اميدواريم اين جمع متعهد و مسئول در برپاداشتن اين فريضه الهي و اين تكليفي كه در اولويت اول قرار دارد، بتواند راهي را انتخاب كند و گامي بردارد كه در آينده نزديك همانطوري كه اينجا به لطف رحمت پروردگار عالم ام القراي كشورهايي اسلامي شده؛ در برپايي نماز هم الگو و اسوه ي كشورهاي اسلامي قرار بگيريم.

يكي ازبرادران عزيز ما كه از فرزندان برومند و شايسته ي كشور است. در سنين جواني گلوله به صورتش اصابت مي كنند. حساسيت صورت هم از جاهاي ديگر كم تر نيست كه بيشتر است. ايشان را مستقيما توي بيمارستان مي آورند. برادر عزيز آزاده حاج آقا رفعت هم كه الان در خدمتشان هستيم و از مجروحيني بودند كه به اسارت دشمن در آمدند. در همان بيمارستان كنار تخت همان برادر عزيزي بودند كه آن برادرمان را وارد كردند. وقتي وارد بيمارستان مي شود. وقت اذان بود. خون از صورتش جاري مي شد با صداي بلند از اول تا آخر اذان مي گويد. در شرايطي كه بايد زود به اين فكر بيفتند كه اول جلوي خونريزي صورت او گرفته شود. وقتي دكتر و پرستار براي معالجه صورتش مي آيند. اشاره مي كند، جلو نيائيد. شروع مي كند «بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين» 2 نمازش را تا آخر مي خواند و به آنها اجازه نمي دهد، نزديك



[ صفحه 87]



شوند. دكتر به او مي گويد: اين چه وضعي است؟ اين چه تعبدي است؟ راستي چه كسي اين درس را به او آموخته؟ ديگران را به بيمارستان خبر مي كنند مي آورند تا ببينيد اين چه درسي است؛ كه نظام جمهوري اسلامي به آنها آموخته است؟ آخر الامر دكتر و پرستار مي گويند، اگر اجازه ندهي ميرويم و ديگر نمي آييم. اعتنا نمي كند و با دست اشاره مي كند؛ برويد خيلي حرف است!! خون از جراحات صورت جاري است. آن هم در تنگناي اسارت. ولي عشق به نماز چه مي كند. الحمدلله ساعتي نمي كشد كه يك تيم ديگر كه شاهد اين ايثارگري و وفاداري و بندگي به پروردگار عالم از عمل اين جوان شايسته ايراني بودند، مي آيند صورتش را معالجه مي كنند و الحمدالله معالجه مثبت مي شود مي برد و من به سلامت به ميهن اسلامي برمي گردند. تيمسار قاسم كه در پست معاونت وزارت دفاع آن وقت در سلول وزارت دفاع به سر با يك برادر ايراني آشنا شدم كه مترجم بود. روزي او براي ترجمه رفت وقتي برگشت خوشحال بود. گفتم جريان چيست؟ گفت: من را براي ترجمه بردند. يك نفر بنام تيمسار قاسم آمده. ايشان از آن ايراني كه متقاضي پناهندگي بود. در بازجويي سؤال كرد: كجا اسير شدي؟ گفت: من پناهنده ام. بعد بازجوكننده فهميد، او مهندسي است در يك كارخانه كار مي كند. سؤال كرد آمدي چه كار كني؟ گفت: در آلمان دوران دانشجوييم دوران خوشي بود. الان آن لذتها و خوشيها در ايران نيست. آمدم بروم اينجا گفت؛ تيمسار يك نگاهي به او كرد گفت من مي دانم كه در سايه تعاليم حكيمانه امام و آشناي ملت ايران با اصول و مباني اعتقادي چه تحولي در آنها پيدا شده و تو چقدر انسان هواپرست و دل بسته اي به هوي و هوسها بودي كه اين بيانات حكيمانه رهمنودهاي امام رهبر كبير انقلاب ايران و اين تحول به



[ صفحه 88]



وجود آمده در ايران در تو تأثير نگذاشته است او را با لگد و پس گردني و سيلي داخل سلول انداختند. به جاي اينكه فكر مي كرد الان بليط هواپيماي شركت آسمان براي او مي فرستند. ما را نمي شناخت كه ايراني هستيم. يك فحش ناموسي به خودش داد و گفت: من در ايران يك سيلي نخورده بودم كمترين اهانتي نشده بودم. به دست خودم به چه روز سياهي مبتلا شدم. اين نمونه بي تعهدي است. آن يكي هم تعهدي است كه عزيزمان نشان داند و اگر برادران عزيز ما در تنگناي اسارت زير شديدترين فشارها و تصميم گيريهاي دشمن براي گرفتن تعهد اخلاقي و مكتبي الحمدلله سلامتي خودشان را حفظ كردند و با عزت به ميهن مان برگشتند؛ يقين بدانيد، براي اين بود كه در اردوگاه اسيران برپايي و اقامه نماز به طرز بسيار خوبي تحقق پيدا كرده بود و به جاي آنكه روز به روز از تعداد نمازگزاران ما با گذشت 8 يا10 سال كاسته شود، مطمئنا به صف تاركين نماز افزوده مي شد. در طول 10 سال فقط يك نفر را ديديم، فقط براي مدت 5 روز نمازش را ترك كرد. اميدواريم همانطوري كه با تعهد و ايثار شما و لطف و مرحمت پروردگار عالم، اين ملت شريف به ويژه افراد متعهد و شايسته نهايت ايثارگري را در پيروزي انقلاب و در اين دفاع مقدس از خودشان نشان دادند و به لطف و رحمت خدا به اين عزت و سربلندي نائل آمدند، امروز در سايه رهنمودهاي حكيمانه و به حق، پيامبرگونه مقام معظم رهبري، حضرت آيت ا... خامنه اي، مسئولين متعهد ما در همه امور بويژه در برپايي نماز از موفقيت كامل برخودار و بهره مند باشند.

والسلام عليكم و رحمةالله و بركاتة



[ صفحه 89]




بازگشت