حلب (سال 570 ه)


در اين سال صلاح الدين (پس از مرگ نورالدين) تصميم گرفت به شام درآيد. پس چون دمشق به تصرفش درآمد به سوي حلب حركت كرد و بر دماغه ي جبل جوشن فرود آمد. بر حلب آنذاك فرزند نورالدين حاكم بود، وي اهل حلب را گرد آورد و به آنان گفت: اي اهل حلب، من فرزند خوانده اي هستم كه نزدتان آمدم و به شما پناه آوردم؛ بزرگانتان نزد من به منزله ي پدرند و جوانانتان به منزله ي برادر و كودكانتان همچون فرزند [در اين هنگام] بغض گلويش را گرفت و اشك هايش جاري گشت و صداي گريه اش بلند گرديد؛ مردم فريفته شدند و همگي يك صدا بانگ برآوردند و عمامه هايشان را انداختند و با گريه و فرياد ناليدند و گفتند: ما بندگان تو و پدرت هستيم، پيشاپيش تو مي جنگيم و اموال و جانمان را فدايت مي كنيم؛ و برايش دعا كردند و براي پدرش [از خدا] رحمت طلبيدند.

آنان بر ملك صالح شرط كردند كه جامع شرقي را به آنها بازگرداند كه براساس روش گذشته شان در آن نماز گزارند، و در اذان «حي علي خير العمل» را آشكار سازند، و در بازارها و جلو جنازه ها نام امامان دوازده گانه را بياورند، و بر مرده هاشان پنج تكبير بگويند، و عقد ازدواجشان با شريف طاهر [سيد طاهر] ابوالمكارم حمزة



[ صفحه 424]



بن زهره ي حسيني باشد، و عصبيت از ميان برود، ناموس و شريعت مانع فتنه جويان باشد؛ و چيزهاي زيادي را - كه نورالدين باطل كرده بود - خواستار شدند، ملك صالح آنها را پذيرفت.

ابن ابي طي مي گويد:

مؤذنان در مناره جامع و غير آن به «حي علي خير العمل» اذان دادند، پدرم در [جامع] شرقيه با دست باز نماز گزارد و بزرگان و معتبران حلب پشت سرش نماز خواندند، و در بازارها و جلو جنازه ها اسماء ائمه را ذكر كردند، و بر مرده ها پنج تكبير گفتند، و به شريف [ابن زهره] اجازه داده شد كه عقد ازدواج حلبي هاي امامي با او باشد، و آنچه را ايمان بر آن واقع است انجام دادند [1] .


پاورقي

[1] الروضتين في أخبار الدولتين 2:348 - 349؛ البداية و النهاية 12: 309، در اين مأخذ آمده است: «شرط عليه الروافض... رافضي ها با او قرارداد كردند كه...»؛ و نگاه كنيد به حاشيه ي شيخ آغا بزرگ طهراني بر مستدرك وسائل الشيعه - كه با آن چاپ شده است - 3: 8.


بازگشت