مصر (سال 396 ه)


ابن خلدون، شرح حال الحاكم بأمر الله عبيدي را - كه در سال هاي (386-411) عهده دار خلافت شد - مي آورد، و آن گاه مي نويسد:

اينكه مذهب وي رافضي است معروف مي باشد؛ با وجود اين، مذهب او استقرار نداشت؛ نماز تراويح را اجازه داد، سپس از آن نهي كرد. به علم نجوم عقيده داشت و آن را مؤثر مي دانست. از او نقل شده كه زنان را از تصرف در بازارها بازداشت، و از خوردن ملوخيا [1] منع كرد؛ و به طريق مرفوع از او آورده اند كه: گروهي از شيعيان هنگام نماز تراويح و نماز ميت اهل سنت، سوي آنها سنگ پرتاب مي كردند، وي نامه اي در اين باره نوشت كه در مصر بر منبر خوانده شد و در آن آمده بود: اما بعد أميرالمؤمنين بر شما كتاب خدا را مي خواند كه فرمود: «لا اكراه في الدين؛ در دين اكراه و اجباري نيست»...

روزه داران به حساب خودشان روزه بگيرند و افطار كنند و معترض روزه و افطار اهل رؤيت نشوند؛ نمازهاي پنج گانه را بگزارند، و در خواندن نماز ضحي و نماز تراويح منعي بر اهل سنت نيست و از آن بازداشته نمي شوند؛ بر جنازه ها پنج تكبير بگويند، ليكن مزاحم آنان كه چهار تكبير مي گويند نشوند؛ مؤذنان به «حي علي خير العمل» اذان دهند، ولي آنان كه به اين شيوه اذان نمي دهند نبايد آزار و اذيت ببينند...



[ صفحه 392]



سلام و رحمت و بركت خدا بر شما باد. اين نامه در رمضان سال 393 نوشته شد. [2] .

ابن اثير در كامل - در سبب قتل حاكم - مي گويد:

گفته اند: سبب كشته شدنش بيزاري و ناخشنودي مصريان از او بود، به دليل كارهاي ناشايستي كه از او بروز يافت. آنان نامه هايي مي نوشتند و در آنها به وي ناسزا مي گفتند... حاكم در آغاز خلافتش به ناسزاگويي بر صحابه فرمان داد و خواست كه بر ديوار مساجد جامع و بازارها، آن را بنويسند و ديگر كارگزارانش را نيز به اين امر فراخواند؛ و اين رخداد در سال 395 بود...

در سال 399 دستور داد نماز تراويح ترك شود، مردم در مسجد جامع عتيق گرد مي آمدند و امام [جماعتي] نماز تراويح را در طول ماه رمضان با آنها خواند. [حاكم از اين جريان باخبر شد] از اين رو امام آنان را دستگير كرد و به قتل رسانيد؛ و تا سال 408 احدي نماز تراويح نگزارد، در اين سال حاكم دستور پيشين را لغو كرد و فرمان داد كه نماز تراويح آن گونه كه مرسوم بود اقامه شود.

حاكم در راشده جامع را ساخت، و اثاث و قرآن ها و پرده ها و فرش هاي حصير زيادي را به جوامع و مساجد انتقال داد، به گونه اي كه تا آن روز مانند آن را كسي نديده بود. اهل ذمه را ناگزير ساخت كه يا اسلام را بپذيرند يا به محل امن خودشان بروند يا لباس بيگانگان را بپوشند؛ پس بسياري از آنها مسلمان شدند. [با وجود اين] اگر يكي از آنها نزد حاكم مي آمد و مي گفت: مي خواهم به دين خود بازگردم، به او اجازه مي داد؛ و زنان را از بيرون آمدن از خانه هاشان بازداشت... [3] .

در اينجا اين نكته را بايد توجه داشت كه حاكمان - به عنوان فرمان روايان - گاه



[ صفحه 393]



بعضي از موضع گيري هاشان مصلحتي بود، و در بعضي از اقداماتشان گاه مسائل سياسي نقش داشت؛ و در اين امر نمي توان فاطميان را از عباسيان - و يا به عكس - استثنا كرد؛ چه آنها - مانند ديگران - بشرند و خواسته ها و گرايش هايي دارند كه نجات و رهايي از آنها جز به امام معصوم امكان پذير نيست. آنچه را ما يادآور شديم يا مي آوريم چيزي جز بيان امتداد دو روش [روش اهل بيت و شيوه ي اصحاب رأي و اجتهاد] در طول تاريخ نمي باشد، هرچند از سوي حاكمان در بعضي حالات [و زمان ها] مورد بهره برداري قرار گرفت.


پاورقي

[1] ملوخيا: نوعي از گل خبازي كه آن را - به شيرازي - خطمي كوچك مي گويند و به ملوكيه مشهور است (برهان قاطع 4: 2034).

[2] تاريخ ابن خلدون: 4:61-60.

[3] الكامل في التاريخ 7: 305، حوادث سال 411.


بازگشت