قاهره (سال 358 ه)


ابن خلكان در «وفيات الاعيان» مي نويسد:

دعوت براي معز در مسجد جامع عتيق به پا شد، و جوهر سوي مسجد جامع ابن طولون حركت كرد و دستور داد در آن به «حي علي خير العمل» اذان دهند، و آن نخستين اذاني [به حيعله ي سوم] بود كه در آنجا داده شد، پس از آن در جامع عتيق هم [به اين شيوه دستور] اذان داد و بسمله را در نماز آشكار كرد... [1] .

و در روز جمعه، هشتم ذي القعده، جوهر امر كرد كه در ادامه خطبه اين عبارت را بيفزايند:

«اللهم صل علي محمد المصطفي و علي علي المرتضي، و علي فاطمة البتول، و علي الحسن و الحسين سبطي الرسول، الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا، اللهم صل علي الأئمة الطاهرين آباء اميرالمؤمنين» [2] ؛ پروردگارا بر محمد - پيامبر برگزيده ات - درود فرست؛ و نيز بر علي مرتضي و فاطمه بتول و حسن و حسين، دو نوه ي پيامبرت - آنان كه خدا پليدي را از آنها زدود و پاك پاكشان ساخت - درود فرست؛ پروردگارا بر امامان پاك، پدران اميرالمؤمنين [معز بالله] درود فرست.

در كتاب «المنتظم»، در حوادث سال 358 آمده است:



[ صفحه 381]



جوهر در روز سه شنبه - 13 شب به آخر شعبان - در سال 58 به مصر درآمد، و براي بني عبيد در هر دو جامع مصر قديم خطبه خواند، و ديگر اعمال آن در روز جمعه - ده روز مانده به آخر شعبان - برگزار شد، در اين روز خطيب عبدالسميع بن عمر عباسي بود.

محقق كتاب در پانويس به متن پيام جوهر براي اهل مصر اشاره مي كند، و در آن آمده است:

«... و رد ميراث ها [و تقسيم ارث] بر اساس قرآن و سنت پيامبر، و بيايد كسي كه در مسجدهاتان امامت كند و تزيين مساجد، و تأمين هزينه هاي زندگي مؤذنان و خدمت كاران مسجد و امام جماعت؛ و اينكه اذان واجب و نماز و روزه ماه رمضان و [عيد] فطر آن و قنوت شب هايش و زكات و حج و جهاد، بر اساس آنچه خدا در كتابش و سنت پيامبرش دستور داده، جريان يابد، و با اهل ذمه آن گونه كه [در گذشته متعهد] بودند رفتار شود». [3] .

در كتاب «العبر في خبر من غبر» مي خوانيم:

مغربي ها با سردار جوهر مغربي آمدند و سرزمين مصر را تصرف كردند، و مردم را به بني عبيد فراخواندند، با آنكه دولت معزالدوله (بويهي) در اين زمان رافضي [شيعي] بود، و شعار جاهلي روز عاشورا و روز غدير بلند شد. [4] .

و در «مآثر الانافه» اثر قلقشندي آمده است:

جوهر، سردار معز فاطمي، در سال 358 وارد مصر شد و بر آن مسلط گشت؛ و به «حي علي خير العمل» اذان داد، و خطبه به نام عباسيان را قطع كرد. [5] .

سيوطي در «تاريخ الخلفاء» مي نويسد:



[ صفحه 382]



چون كافور اخشيدي - حاكم مصر - درگذشت نظام جامعه مختل شد، و اموال [و هزينه ها براي تأمين] لشكريان كاستي پذيرفت؛ از اين رو گروهي به معز (فاطمي) نامه نوشتند و از او خواستند كه لشكري را بفرستد تا مصر را به او تسليم كنند؛ معز بنده ي آزاد شده اش جوهر را، به فرماندهي صد هزار سوار، سوي مصر فرستاد و آن را به تصرف درآورد...

جوهر، خطبه براي بني عباس و سياه پوشي را پايان داد، و خطيبان را لباس سفيد پوشانيد، و امر كرد كه در خطبه گفته شود:

«اللهم صل علي محمد المصطفي، و علي علي المرتضي، و علي فاطمة البتول، و علي الحسن و الحسين - سبطي الرسول - و صل علي الأئمة آباء أميرالمؤمنين، المعز بالله». [6] .

در كتاب «سير أعلام النبلاء» [7] و نيز در «نهاية الأرب» [8] آمده است:

در مصر سكه زده شد، دينارهايي كه در يك طرف آن نوشته شده بود: «لا اله الا الله، محمدا رسول الله، علي خير الوصيين»، و در طرف ديگر نام معز و تاريخ ضرب سكه بود؛ و نيز به «حي علي خير العمل»اذان داده شد، و ندا دادند كه: هر كه بميرد و از او تنها يك دختر و برادر و خواهر بر جاي ماند، همه ي ميراثش مال دختر اوست.

ذهبي مي نويسد: در اين زمان رفض [مذهب شيعه] آشكار شد، و خود را نماياند و ديگران را [سني ها را] از نظرها انداخت و ناچيز جلوه داد؛ مصر و حجاز و شام و مغرب به دولت عبيديه مي باليد، و عراق و الجزيره و عجم به بني بويه؛ با وجود فرزندان بويه، خليفه - المطيع - جايگاه و رتبه اي ضعيف داشت؛ و در شام و مصر، اذان به «حي علي خير العمل» آشكار شد.



[ صفحه 383]



ابن كثير در «البداية و النهاية» مي گويد: ابوالحسن، جوهر، سردار رومي با لشكري انبوه از سوي معز فاطمي به سرزمين مصر آمد، در روز سه شنبه، 13 روز مانده از شعبان. پس چون روز جمعه فرا رسيد براي معز فاطمي در منبرهاي اين سرزمين خطبه خواندند و ديگر اعمال را به جا آوردند، جوهر دستور داد كه مؤذنان در جوامع [مسجدهاي جامع] به «حي علي خير العمل» اذان دهند، و در سلام اول نام ائمه را آشكار سازند. [9] .


پاورقي

[1] وفيات الاعيان، لابن خلكان 1: 357؛ نيز نگاه كنيد به اخبار بني عبيد 1: 84.

[2] وفيات الأعيان، لابن خلكان 1: 379.

[3] المنتظم 14: 197.

[4] العبر في خبر من غبر 2: 316.

[5] مآثر الانافه، للقلقشندي 1: 307.

[6] تاريخ الخلفاء: 402.

[7] سير أعلام النبلاء 15: 160؛ تاريخ الاسلام.

[8] نهاية الأرب في فنون الأدب / الفن 5 / القسم 5 / الباب 12، اخبار الملوك العبيديون.

[9] البدايه و النهاية 11: 284.


بازگشت