مصر (سال 347 ه)


مقريزي در «المواعظ و الاعتبار» مي گويد:

... نخستين كسي كه در اذان شب گفت: «محمد و علي خير البشر» [1] ، حسين بود معروف به امير ابن شكنبه، و «اشكنبه» گفته مي شد كه، اسم غير عربي و به معناي معده و شكم است؛ اين شخص علي بن محمد بن علي بن اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب مي باشد؛ و نخستين اذان اين گونه او در روزگار سيف الدولة بن حمدان در سال 347 به حلب گفته شد. اين سخن را شريف محمد بن اسعد جواني نسابه گفته است.

و در اذان به حلب پيوسته اضافه مي شد: «حي علي خير العمل، و محمد و علي خير البشر» تا زمان نورالدين محمود؛ پس چون مدرسه بزرگ معروف به «الحلاويه» باز شد، ابوالحسن علي بن حسن بن محمد بلخي حنفي به آن دعوت گرديد، وي به همراه گروهي از فقها آمد و به تدريس در آن پرداخت، چون اذان را شنيد به فقها امر كرد كه هنگام اذان بر مناره بالا روند، و به آنان گفت: به مؤذنان دستور دهيد كه اذان مشروع [2] را بگويند، و هر كس خودداري كرد او را به رو در اندازيد! فقها بر مناره ها رفتند و آنچه را وي امر كرده بود انجام دادند، و اذان به اين شيوه [پس از آن واقعه] ادامه يافت.

اما در مصر پيوسته اذان بر مذهب قوم (يعني شيعيان فاطمي) بود. تا اينكه سلطان صلاح الدين يوسف بن ايوب بر سرزمين مصر مسلط شد و دولت فاطميه را در سال 567 هجري كنار گذاشت، صلاح الدين مذهب امام شافعي و عقيده ي شيخ ابوالحسن



[ صفحه 377]



اشعري را پذيرفت و اذان به «حي علي خير العمل» را باطل ساخت. و در ديگر سرزمين هاي مصر و شام به اذان اهل مكه اذان داده مي شد كه در آن چهار تكبير و ترجيع شهادتين است. اين امر استمرار داشت تا اينكه ترك ها در سرزمين مصر مدارسي را ساختند و مذهب ابوحنيفه در آن انتشار يافت، پس [از آن] در بعضي مدارس - كه ويژه ي حنفي ها بود - به اذان اهل كوفه اذان داده شد و نماز بر اساس رأي و نظر آنها اقامه گشت... [3] .

اين اشاره لازم است كه دولت سيف الدوله حمداني (م 356 ه) گسترش يافت و حلب و انطاكيه و قنسرين و منبج و بالس و معرة النعمان و معرة مصرين، و سرمين و كفر طاب، و افاميه، و عزاز، و حماة، و حمص، و طرطوس را شامل شد، پس از او برادرش ناصرالدوله ولايت يافت.

دولت حمداني، دولت شيعه ي دوازده امامي بود. آزادانه و با قدرت، اعتقادات و نظرات خود را آشكار مي ساخت.

ابن ظافر در حوادث سال 354 نقل مي كند كه، سيف الدوله با برادرش ناصرالدوله ازدواج فاميلي كرد و دو دختر ناصرالدوله را به عقد دو پسرش - ابوالمكارم و ابوالمعالي - درآورد و نيز دخترش ست الناس را به ابوتغلب (پسر ناصرالدوله) داد؛ سكه هاي بزرگي زد كه هر يك از آنها [برابر] 30 دينار و 20 و 10 [دينار معمولي] بود، بر يك روي آن نوشته شده بود: «لا اله الا الله، محمدا رسول الله، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب، فاطمة الزهراء، الحسن، الحسين، جبرئيل عليهم السلام»؛ و روي ديگر سكه چنين بود: «اميرالمؤمنين، المطيع لله؛ الأميران الفاضلان: ناصرالدوله، سيف الدوله؛ الأميران: أبوتغلب و أبوالمكارم». [4] .

از آنچه گذشت روشن شد كه، شيعه - آن گاه كه زمام امور به دستشان مي افتاد و



[ صفحه 378]



مجال مي يافتند - اعتقادشان را محكم و استوار و با نرمي و ملايمت و با دليل و منطق مي نماياندند، برخلاف كساني كه دستور مي دادند مؤذني را كه به حيعله ي سوم اذان دهد و فضل محمد و آلش را يادآور شود، از بالاي مناره بيندازند!

در كامل ابن اثير و تاريخ الاسلام ذهبي در حوادث سال 351 ه آمده است:

در اين سال شيعه در بغداد بر در مسجدها نوشتند: «لعن و نفرين خدا بر معاويه و بر كساني كه حق فاطمه را از فدك غصب كردند، خدا لعنت كند آنان را كه مانع شدند حسن در كنار جدش دفن شود، نفرين خدا بر آن كه ابوذر را تبعيد كرد»؛ اين نوشته در شب پاك شد، معزالدوله خواست دوباره آن را بنويسد و زير مهلبي پيش نهاد كرد كه به جاي آنچه پاك شده بنويسند: «خدا لعنت كند ظالمان بر خاندان پيامبر را»، و تنها لعن معاويه را آشكار كردند. [5] .

در هجدهم ذي الحجه، سال 352 هجري، جشن عيد غدير برگزار گرديد و طبل ها زده شد، و مردم براي نماز به گورستان قريش و محل دفن شهداي شيعه رفتند. [6] .


پاورقي

[1] اين سخن، اشتباه از نويسنده است؛ زيرا پيش از اين تاريخ - آن گونه كه ما روشن ساختيم - زيديه آن را مي گفتند.

[2] مقصود اذاني است كه در آن «حي علي خير العمل» نباشد، كه به «محمد و علي خير البشر» تفسير شده است.

[3] خطط المقريزي 2:271 - 272.

[4] أعيان الشيعه 8: 269.

[5] تاريخ الاسلام 8: حوادث 351 - 380 ه؛ الكامل في التاريخ 7: 4؛ المنتظم 14: 140.

[6] تاريخ الاسلام: 12، حوادث 351-380 ه.


بازگشت