روايت سري از ابومحذوره


ثبوت حيعله ي سوم را از پيامبر، روايت حافظ علوي تقويت مي كند، كه به طرق گوناگون، آن را از ابو محذوره روايت كرده است، و همه آنها بر ثبوت حيعله ي سوم متفق اند.

متن روايتي كه حافظ علوي به اسناد خود نقل مي كند و در سند آن احمد بن محمد بن سري آمده چنين است:

املاي حديث كرد براي ما از حافظه اش ابوالقاسم علي بن حسين عرزمي، گفت:



[ صفحه 212]



براي ما حديث كرد ابوبكر احمد بن محمد بن سري تميمي، [گفت:] براي ما حديث كرد ابو عمران موسي بن هارون بن عبدالله جمال، [گفت:] براي ما حديث كرد يحيي بن عبدالحميد حماني، [گفت:] براي ما حديث كرد ابوبكر بن عياش، از عبدالعزيز بن رفيع، از ابو محذوره كه، گفت: غلامي [و نوجواني] بلند آواز [و خوش صدا] بودم، پيش پيامبر صلي الله عليه و آله براي نماز صبح اذان دادم، چون به «حي علي الفلاح» رسيدم، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «حي علي خير العمل» را به آن پيوست كن». [1] .

و اين نص - چنان كه ديده مي شود - روشن است، در لفظ و معناي آن پيچيدگي وجود ندارد، ليكن عالمان عامه ي متأخر با تحريف نص روايت، آن را به شكل ديگر نقل كرده و گفته اند:

احمد بن محمد بن سري گمان مي كند، موسي بن هارون شنيده از حماني، از ابوبكر بن عياش، از عبدالعزيز بن رفيع، از ابي محذوره، كه گفت: غلام [و نوجواني] بودم [و اذان مي گفتم]، پيامبر فرمود: در پايان اذانت «حي علي خير العمل» را قرار ده. [2] .

بر اساس اين دغل كاري، حافظ بن حجر در خبر سري مي گويد:

«اين را براي ما حديث كرد جماعتي از حضرمي از يحيي حماني، و آن اين است كه: در آخر اذانت بگذار «الصلاة خير من النوم». [3] .

ليكن اين سخن، از جهات گوناگون باطل و نادرست است:

1- جاي «حي علي خير العمل»، نزد كساني كه به آن قائل اند، وسط اذان است نه آخر آن؛ و از اصل اذان مي باشد، نه اينكه مانند «الصلاة خير من النوم» زيادتي در آن به شمار آيد. اين ترفند به آنان اجازه مي دهد كه نص حديث سري را از جهتي كه دارد



[ صفحه 213]



تحريف كنند؛ زيرا حيعله ي سوم را در آخر اذان قرار دادند تا زمينه ي اين ادعا برايشان فراهم شود كه مفاد روايت، قرار دادن «الصلاة خير من النوم» در پايان نماز است، نه حيعله ي سوم.

2- زيادي «الصلاة خير من النوم» بعدها [در اذان] پديد آمد، مالك آن را گمراهي مي داند [4] ، و شافعي از نظر به آن برمي گردد [5] ؛ زيرا نقل آن از ابومحذوره ثابت نشده است؛ و اين سخن اشاره بر عدم شرعيت آن در اصل اذان است. اگر امر چنين باشد، اين زيادي در اذان مورد ترديد مي باشد و قابل پذيرش نيست.

در مصنف ابن ابي شيبه، از اسود بن يزيد، چنين آمده است كه شنيد مؤذن مي گويد: «الصلاة خير من النوم»، پس گفت: در اذان آنچه را سنت نيست نمي افزايند. [6] .

3- ابن حجر گمان كرده كه حديث «آتش دشمنان آل محمد را برمي چيند» [7] ، موضوع و ساختگي است، و به احمد بن محمد اتهام مي زند. اين پندار ابن حجر باطل و خطاست؛ زيرا شاهدي ندارد جز اينكه ورود چنين حديثي در فضل آل محمد، به نظرش بس بزرگ مي آيد. و اگر انصاف دهد، در مي يابد كه دشمنان آل محمد در دوزخ اند، و مبالغه و گزافي در اين سخن نيست، روايات زيادي در اين زمينه وجود دارد كه اين معنا را مي رساند.



[ صفحه 214]



احمد بن محمد بن سري، مضمون حديث را آورده كه نزد هر دو فرقه اين كار جايز مي باشد و اينكه تنها احمد آن را نقل كرده - به فرض سخن درستي باشد - بر وضع دلالت نمي كند؛ به ويژه آنكه حديث وي شواهد و دنباله هاي فراواني دارد؛ و احمد به اجماع اهل سنت فردي ثقه است، و بر او عيب نگرفته اند جز چيزي كه شايسته نيست آن را خدشه و نقص او دانست.

احمد بن محمد بن سري، به ابن ابي دارم معروف مي باشد كه در سال 351 ه درگذشت. حافظ محمد بن احمد بن حماد كوفي - پس از آنكه تاريخ وفات او را مي آورد - مي گويد: احمد بن محمد در طول دوران زندگي اش داراي عقيده ي استوار بود، در پايان عمر، بيشتر رسوايي ها و سرزنش ها [درباره ي خلفا] بر او خوانده مي شد، در حضورش بودم كه مردي بر او اين حديث را خواند كه: عمر به فاطمه لگد زد تا اينكه فاطمه محسن را سقط كرد.

در حديث ديگر آمده است كه مراد از فرعون در آيه ي (و جاء فرعون)، عمر است و مقصود از (و من قبله)، ابوبكر مي باشد؛ و (المؤتفكات)، عايشه و حفصه اند.

در اين [تأويل] او را همراهي كردم، آن گاه او زماني كه مردم به اين اذان ساختگي و جديد اذان دادند، اين حديث را ساخت: آتشي از عدن بيرون مي آيد... [8] .

بنابراين خدشه در ابن ابي دارم، به جهت آن است كه وي رسوايي هاي [خلفا را] روايت مي كند، نه به جهت نقص حافظه و اختلاط مزاج... ايراد بر او از آن روست كه احاديثي را مي آورد كه ديگران نمي پسندند مانند: لگد زدن عمر به فاطمه، شرعيت حي علي خير العمل، و اينكه: دوزخ دشمنان آل محمد را در بر مي گيرد و...

از آنچه گذشت به دست مي آيد كه در دو خبري كه مدعي اند ناسخ حيعله ي سوم



[ صفحه 215]



است - روايت ابومحذوره و بلال - امكان خدشه هست، و اين دو روايت، معارض با حديث حافظ علوي است.

اين نكته نيز شايان توجه است كه اين دو حديث، به تنهايي، براي اثبات شرعيت «حي علي خير العمل» صلاحيت ندارند، بلكه شرعيت آن در نزد ما برگرفته از احاديثي است كه به طريق صحيح وارد شده، و اذان گفتن اهل بيت و صحابه به «حي علي خير العمل»، آن را تأييد مي كند.

به زودي در خواهيم يافت كه اذان به «حي علي خير العمل» با سيره بلال و حيات فكري او، هماهنگ است و اشاره مي كنيم كه شايسته است ظروف علمي را كه يادآور شديم، از زياده گويي كساني كه ادعاي نسخ مي كنند - و به وجود ناسخ زبان مي چرخانند بي آنكه دليل قانع كننده اي ارائه دهند - مشخص شود، و اين همان است كه سيد مرتضي (ت 436 ه) اشاره مي كند:

«عامه روايت كرده اند كه اذان به «حي علي خير العمل»، در بخشي از دوران پيامبر گفته مي شد، و ادعا شده كه اين جمله، نسخ و از اذان برداشته شد. كسي كه ادعاي نسخ مي كند، بايد براي آن دليل آورد و دليلي نمي يابد».

و از چيزهايي كه انسان داغ ديده را به خنده مي آورد، سخن افراطي كساني است كه ادعا كرده اند جزئيت «حي علي خير العمل» از بر ساخته هاي شيعه است كه وارد كتاب هاي اهل سنت كرده اند، و از اين رو بايد آن را كنار گذاشت؛ زيرا ديگر فرقه هاي اسلامي به آن قائل نيستند و كتاب هاي صحيح و مسند اهل سنت، تهي از «حي علي خير العمل» است.

در پاسخ اين شبهه مي گوييم: صفحات تاريخ و سيره گواهي مي دهد كه اين قضيه اختصاص به طالبيين ندارد، بلكه شماري از صحابه اقرار به آن دارند و به آن عمل كرده اند. تنها همين بس كه ما از يك صحابي چون ابن عمر ياد كنيم كه، در حلقه هاي تاريخي پياپي، مورد اعتماد اهل سنت مي باشد، حتي منصور عباسي هنگام تدوين



[ صفحه 216]



كتاب «الموطأ» به مالك خطاب مي كند كه: آيا احاديث ابن عمر را آورده اي؟ مالك پاسخ مي دهد: آري. منصور مي گويد: قول او را برگير، هرچند بر خلاف سخن علي و ابن عباس باشد. [9] .

در پرتو اين امر حكومتي، مي توانيم بگوييم كه، دولت عباسي فقه ابن عمر را معيار و شاخص تدوين سنت مي دانست؛ زيرا وي يك شخص عادي نبود، بلكه شخصيت او ابعادي ژرف و پوشيده داشت، به گونه اي كه حيات او را هاله اي از قداست - در پيروي پيامبر - در بر مي گرفت.


پاورقي

[1] الأذان بحي علي خير العمل: 15-16.

[2] ميزان الاعتدال 1:284-283.

[3] لسان الميزان 1: 268.

[4] نگاه كنيد به، مواهب الجليل 2: 83، كتاب الصلاة، فضل الأذان و الاقامة؛ آنجا كه آشكارا مي گويد تثويب گمراهي است؛ بعضي شان با بهانه و فريب گفته اند: مراد به تثويب «حي علي خير العمل» است، و ديگر مي گويد: مقصود تثويب دوم است و اين خفه كردن حقيقت است، به ويژه آنكه از مالك جايز بودن حيعله ي سوم حكايت شده كه در پايان بخش سوم اين فصل خواهد آمد، و در باب دوم اين بررسي «الصلاة خير من النوم» شرعيت دارد يا بدعت است - بدان خواهيم پرداخت.

[5] الأم 1: 85.

[6] مصنف ابن ابي شيبه 1: 189.

[7] «النار تلتقط مبغضي آل محمد عليهم السلام».

[8] لسان الميزان 1: 268. ادعاي ابن حجر و ديگران كه اين سخن از پراكنده گويي [و آشفته ذهني] سري است، در برابر حقيقت علمي تاب نمي آورد؛ زيرا اين تأويل را بسياري از محدثان - و كساني كه رسوايي ها را نوشته اند - روايت كرده اند.

[9] الطبقات الكبري، لابن سعد 4: 147.


بازگشت