قدرت الهي و شكست برنامه هاي دين ستيزان


قريش كوشيد در برابر دعوت پيامبر بايستد و نابودي اركان اسلام را در پيش گيرد، ليكن خدا جز اتمام نورش را نخواهد، هرچند ناخوشايند كافران باشد:

(يريدون أن يطفئوا نورالله بأفواههم و يأبي الله الا أن يتم نوره ولو كره الكافرون) [1] .

«مي خواهند نور خدا [و تعاليم او را] با دهانشان خاموش سازند، و خواست خدا نيست مگر كامل كردن نورش، اگر چه كافران ناخرسند شوند».



[ صفحه 135]



باري، معاوية بن ابي سفيان مي گفت: «من ياد و خاطره ي محمد را دفن مي كنم و ذكر او را از ذهن ها مي زدايم»، و حال آنكه خداي سبحان درباره پيامبر مي گويد: «ما ذكر و ياد تو را بلند ساختيم».

سدي در تفسير (ان شانئك هو الأبتر) [2] مي گويد: قريش به كساني كه فرزند پسر پس از خود نداشتند و مي مردند «ابتر» مي گفتند. پس چون پسران پيامبر - قاسم و عبدالله به مكه و ابراهيم در مدينه - در گذشتند، گفتند: نسل او منقطع شد و كسي پس از او نيست كه جايگزينش شود.

آن گاه خدا بيان مي كند كه دشمن پيامبر چنين خواهد شد. اكنون ما آشكارا مشاهده مي كنيم كه نسل اين كافران از ميان رفت، و نسل پيامبر هر روز فزوني مي گيرد و تا قيامت همچنان رشد مي كند. [3] .

فخر رازي در تفسير (انا أعطيناك الكوثر)، اشاره دارد به اينكه مقصود از «كوثر» فرزندان پيامبر است، چه گفته اند: اين سوره در رد كسي نازل شد كه بر آن حضرت به نداشتن فرزند [پسر] خرده گرفت؛ و معناي آن اين است، كه خدا او را نسلي مي بخشد كه همواره باقي باشند.

پس بنگر كه چقدر از اهل بيت كشته شدند! با وجود اين، عالم آكنده از آنهاست، در حالي كه از بني اميه كسي كه قابل اعتنا باشد در دنيا باقي نماند، نيز نگاه كن كه چقدر از عالمان بزرگ ميان آنان است، مانند: باقر و صادق و كاظم و رضا عليهم السلام و نفس زكيه و... [4] .

امويان بر فضائلي كه آل پيامبر صلي الله عليه و آله داشتند، حسد مي بردند. در تفسير اين سخن



[ صفحه 136]



خدا: (أم يحسدون الناس علي...) آمده است كه، اين آيه درباره علي عليه السلام نازل شد و علمي كه به او اختصاص يافته بود. [5] .

ابن عباس درباره ي اين آيه مي گويد: مقصود از مردم - در اين آيه - ما هستيم نه ديگران [6] ؛ و در روايت ديگر مي گويد: مائيم آن مردمي كه مورد حسادت واقع شدند و مقصود از فضل خدا (كه به ما داد) نبوت است، و نيز جعفر بن محمد عليهماالسلام در اين زمينه بيان مي دارد كه: آن كساني كه رشك برده شدند، ما هستيم. [7] .

پس خداي بزرگ، ذكر محمد و آل محمد را به آيه ي تطهير، مودت، مباهله، سوره دهر، برائت و ديگر سوره ها و آيات فراوان بلند ساخت. با تدبر در سوره ي «الضحي» مي توان دريافت كه نزول آن در ستايش پيامبر است و خدا سه چيز را كه با نبوت او پيوند دارد، در آن آورده است كه يكي از آنها چنين است: «و به زودي پروردگارت عطايي به تو مي دهد كه خشنود مي شوي» [8] ؛ و در سوره انشراح پيامبر را به سه چيز شرافت داده و مفتخر كرده است:

اول: (ألم نشرح لك صدرك)؛ آيا سينه ات را گشاده نگردانيديم؟

دوم: (و وضعنا عنك وزرك - الذي أنقض ظهرك)؛ و بار كمرشكن را از دوشت برنداشتيم؟

سوم: (و رفعنا لك ذكرك)؛ و ذكر و نام و ياد تو را بلند نكرديم؟ [9] .

فخر رازي مي گويد: خداي متعال اهل بيت پيامبر را در پنج چيز با او مساوي قرار داده است:



[ صفحه 137]



1- محبت كه مي فرمايد: «مرا پيروي كنيد، خدا شما را دوست مي دارد» و درباره اهل بيت پيامبر آمده است: «بگو من اجر و پاداشي از شما نمي خواهم مگر مودت و دوستي نسبت به خويشاوندانم».

2- حرام بودن صدقه بر آنان، پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «صدقه نه براي محمد حلال است و نه براي آل محمد، چه صدقه چرك و ناپاكي [مال] مردمان است».

3- طهارت و پاكي، خدا مي فرمايد: «طه»، يعني اي پاكيزه، ما قرآن را نفرستاديم كه به مشقت افتي و درباره اهل بيت پيامبر مي فرمايد: «همانا خدا مي خواهد كه پليدي را از شما خاندان بزدايد و شما را به شيوه اي خاص پاك سازد».

4- در سلام، كه آمده است: «سلام بر تو اي پيامبر»، درباره اهل بيت مي خوانيم: «سلام بر آل ياسين» [10] .

5- در تشهد نماز كه نمازگزار بر پيامبر و آل او درود مي فرستد. [11] .

از آنچه تاكنون گذشت دريافتيم مجتهداني كه در وراي نظريه رؤيا بودند و در رأس آنها امويان، از آنچه در عهد صحابه طرح شده بود، در راستاي اجراي خواسته هاشان بهره بردند.

روايات پيشين روشن ساخت كه صحابه به پيامبر پيشنهاد كردند كه ناقوسي مانند ناقوس نصاري يا بوقي مثل بوق يهود برگيرد، و پيامبر به اين كار رضايت نداد تا اينكه عبدالله بن زيد يا غير او رؤياي اذان را ديد.

در كتاب «من لا يحضره الفقيه» از امام عليه السلام روايت شده كه فرمود: نام پيامبر صلي الله عليه و آله در



[ صفحه 138]



[پايان] اذان تكرار مي شد، نخستين كسي كه آن را حذف كرد ابن أروي بود [12] ؛ و او همان عثمان بن عفان است.

اين روايت سازگار با حديثي است كه محمد بن علي بن ابراهيم بن هاشم - در كتاب علل - درباره علت بندهاي اذان نقل مي كند و مي گويد:... «حي علي خير العمل» يعني به سوي ولايت بشتاب، و دليل اينكه ولايت بهترين اعمال مي باشد اين است كه، هيچ عملي بدون ولايت پذيرفته نيست.

[پايان اذان چنين بود:] «الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله، محمد رسول الله»، معاويه از آخر اذان «محمد رسول الله» را انداخت و گفت: آيا محمد از اينكه در آغاز اذان ذكر مي شود راضي نيست كه حتي در پايان آن نيز بايد از او سخن به ميان آيد؟! [13] .

عبدالرزاق از ابراهيم روايت مي كند كه، معاويه نخستين كسي بود كه اقامه را يك يك گفت. مجاهد مي گويد: اقامه - مانند اذان - دو دو بود، تا اينكه بعضي از حاكمان جور به جهت نيازهاشان، آن را يك يك كردند. [14] .



[ صفحه 139]



در مجمع الزوائد، از عبدالرحمان بن ابي ليلي روايت شده كه گفت: علي بن ابي طالب هنگامي كه صداي مؤذن را به اذان مي شنيد، آنچه را مؤذن مي گفت تكرار مي كرد؛ پس وقتي كه مؤذن ندا مي داد «أشهد أن لا اله الا الله، أشهد أن محمدا رسول الله»، علي [عليه السلام] مي گفت: گواهي مي دهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست، و گواهي مي دهم كه محمد پيامبر خداست، و آنان كه پيامبر را انكار كردند كافرند؛ «و أن الذين جحدوا محمدا هم الكافرون» [15] .

بنابراين، جاي شگفتي نيست كه امام صادق عليه السلام آشكارا بيان مي كند كه حاكمان و ناصبي ها براي محدود كردن [اسلام] حقايق را تحريف كردند يا درصدد تحريف حقايق بودند.

سياست امويان تحريف و مسخ حقايق دين بود، و اين كار را با برنامه ريزي هدفمند و به صورت يك پروژه مدنظر داشتند، و مي خواستند همه حقايق اسلام و آنچه را درباره فضايل امام علي عليه السلام و اصحاب مكتب تعبد وجود دارد تغيير دهند [و وارونه سازند].

قاسم بن معاويه مي گويد، به امام صادق عليه السلام گفتم: اينها [سني ها] حديثي را درباره معراج نقل مي كنند به اين مضمون كه، چون پيامبر به آسمان سير داده شد ديد بر عرش نوشته شده: «لا اله الا الله، محمدا رسول الله، ابوبكر الصديق»! امام فرمود: سبحان الله! هر چيزي را تغيير دادند، حتي اين را؟ گفتم: بلي. امام عليه السلام فرمود: خداي متعال چون عرش و ماء و كرسي و لوح و اسرافيل و جبرئيل و آسمان ها و زمين ها و كوه ها و خورشيد و ماه را آفريد، بر هر كدام از آنها نوشت: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علي أميرالمؤمنين»، سپس امام فرمود: زماني كه يكي از شما مي گويد: «لا اله الا الله، محمد رسول الله» پس از آن بگويد:«علي أميرالمؤمنين». [16] .



[ صفحه 140]



اگر ما در احاديث امامان عليهم السلام تدبر كنيم، نيك در مي يابيم كه رسالت آنان تصحيح انديشه هاي نادرستي بود كه در شريعت و تاريخ پراكنده شده است؛ و اگر مدعاي ما در اينجا تطبيق شود، در مي يابيم كه ناصبي ها و دشمنان پيامبر و امام علي، با برنامه ريزي و به صورت يك جريان از نظريه ي رؤيا حمايت كردند؛ و اينان ذكر نام پيامبر را در اذان مجاز نمي شمردند يا اين فصل از اذان را [17] برساخته ي خود پيامبر مي پنداشتند. از اين رو روشن است كه امثال اينها شرعيت چيزي را نمي پذيرند كه در آن ستايش آل پيامبر و يادآور منزلت والاي آنان باشد.

ناصبي ها همان كساني اند كه سخنان به حق را از مسير درستي كه دارد بر مي گردانند و در جاي آن مفاهيم بدلي مي گذارند. در اين باره احاديثي قبلا اشاره شد، اكنون نيز دو نمونه ديگر يادآوري مي شود:

از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه «الصلاة خير من النوم» از بدعت هاي بني اميه است. [18] .

صدوق و علي بن ابراهيم، از عمر بن اذينه از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: اي عمر بن اذينه، اين ناصبي ها چه عقيده اي دارند؟ گفتم: در چه زمينه اي؟ فرمود: در اذان و ركوع و سجودشان. گفتم: مي گويند: ابي بن كعب آن را در خواب ديد. فرمود: دروغ مي گويند، دين خدا گرامي تر از آن است كه با خواب تشريع شود.

سدير صيرفي مي گويد به امام گفتم: فدايت شوم، در اين باره برايمان سخني بفرمائيد. [19] .



[ صفحه 141]



امام صادق عليه السلام به بيان عروج پيامبر به آسمان هاي هفت گانه پرداخت و خبر تشريع اذان و نماز را در آنجا باز گفت.

آميختگي هاي اشتباه برانگيز فراواني در اين امور رخ داده است. قريش و پيروان ناصبي آنها در تحريف احاديث نقش به سزايي داشتند، و در محدود ساختن فضايل امام علي كوشيدند. ادامه بحث اين موضوع را روشن مي كند.


پاورقي

[1] سوره ي توبه: 32.

[2] همانا سرزنش كننده و دشمن تو بي نسل است.

[3] تفسير الكبير 32: 133.

[4] تفسير الكبير 32: 124.

[5] شرح نهج البلاغه، لابن أبي الحديد 7: 220.

[6] المعجم الكبير 11: 146؛ مجمع الزوائد 7: 6 (متن روايت از اين مأخذ است).

[7] شواهد التنزيل 1: 183.

[8] (و لسوف يعطيك ربك فترضي).

[9] تفسير الكبير 32: 118.

[10] نافع و ابن عامر و يعقوب واژه «آل يس» را به فتح همزه و مد آن و جدا بودن لام از ياء قرائت كرده اند، مانند واژه «آل يعقوب» (النشر في القراءات العشر 2: 360؛ تحبير التيسير: 170).

براي تأكيد [اين سخن] نگاه كنيد به، مصحف مدينه - به روايت ورش از نافع مدني چاپ عربستان سعودي - صفحه ي 407، سوره ي صافات، آيه 130.

[11] نگاه كنيد به سخن فخر رازي در اين مآخذ؛ نظم درر السمطين: 240؛ الصواعق المحرقة: 233 - 234؛ ينابيع المودة 1:130 - 131؛ جواهر العقدين 2: 166.

[12] من لا يحضره الفقيه 1: 299، كتاب الصلاة، باب الأذان و الاقامة.

[13] بحارالأنوار 81: 170 (به نقل از علل، لابن هاشم).

علامه مجلسي در اين زمينه مي گويد: «... ذكر شهادت به رسالت در آخر اذان غريب [و نامتعارف] است، و جز اين كتاب، آن را در جاي ديگر نديدم». به نظر مي رسد مراد از شهادت به رسالت در پايان اذان، مطلبي باشد كه در بعضي از روايات آمده است؛ يعني مستحب بودن ذكر پيامبر، و او را وسيله به سوي خدا قرار دادن در آخر اذان و هر زماني كه مسلمان شهادت به نبوت را مي شنود؛ و اين همان چيزي است كه معاويه آن را حذف كرد. شرواني - در حواشي 3: 54 - مي گويد:

عالمان به صراحت گفته اند كه، صلوات بر پيامبر پس از تكبير [پايان اذان]مندوب نيست؛ ليكن عادت ميان مردم اين است كه پس از پايان تكبير به پيامبر صلوات مي فرستند، و قول به استحباب آن نيز بعيد نمي باشد از باب عمل به ظاهر آيه ي (و رفعنا لك ذكرك)، و سخن امامان عليهم السلام كه معناي اين آيه چنين است: «ذكر نمي شوم جز اينكه تو [اي محمد] با من ياد مي شوي».

[14] ابوالوفاء الأفغاني در تعليق بر كتاب الآثار 1: 107؛ و نيز نگاه كنيد به، المصنف، لعبد الرزاق 1:463 / 1793.

[15] مجمع الزوائد 1: 332.

[16] نگاه كنيد به، الاحتجاج: 158.

[17] يعني شهادت دوم (أشهد أن محمدا رسول الله).

[18] أصل زيد النرسي: 54؛ مستدرك الوسائل 4: 44، حديث 4140 / 2 (به نقل از اصل زيد نرسي).

[19] الكافي 3:482-486 / 1، كتاب الصلاة، باب النوادر؛ براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به تفسير القمي 2: 3-12؛ به علل الشرايع 2: 313، باب علل الوضوء والأذان و الصلاة؛ بحارالأنوار 18: 354 (به نقل از علل الشرايع).


بازگشت