سجاده


حوروش نوابي



سجّاده را برابر خود باز مي كنم

تكبير را به نام تو آغاز مي كنم



اي دوست اي يگانه ترين يار اي عزيز

بار دگر به سوي تو پرواز مي كنم



كو آن شميم خوش كه به من زندگي دهد

دل را به عطر روي تو دمساز مي كنم





[ صفحه 67]





در لحظه نيايش خود با پر خيال

تا كهكشان عشق تو پرواز مي كنم



«امّن يجيب» من سخن عاشقانه اي است

آن را به قصد قربت تو ابراز مي كنم



اي آنكه نيست جز تو مرا آرزوي وصل

من خاضعانه با تو سخن ساز مي كنم



كوته پرم چو بوم ولي در برابرت

احساس تيز بالي شهباز مي كنم



در عين بي بهايي خود در كنار تو

صدها مقام و مرتبه احراز مي كنم



خود را چو در كنار تو ديدم به بام عرش

من در عروج سوي تو اعجاز مي كنم





[ صفحه 68]




بازگشت