نيت


نخستين ركن هر عمل، بلكه تعيين كننده ي هويت هر عمل، نيت است.

امام سجاد عليه السلام مي فرمايد:

«لا عمل الا بالنية؛ [1] قوام هر عمل به نيت است.»

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:

«انما الاعمال بالنيات؛ [2] تمام اعمال با توجه به نيت انساني سنجيده مي شوند.»

تعابير ديگر منابع اسلامي درباره ي نيت عبارت اند از:

«لكل امرء ما نوي؛ [3] هر انساني به اندازه ي پاكي نيت خود اجر مي برد.»

«يحشر الناس علي نياتهم يوم القيمة؛ [4] انسان ها با نيت خود محشور مي شوند.»

«لا دين لمن لا نية له؛ [5] آن كه نيت صحيح ندارد، دين ندارد»



[ صفحه 98]



«ولتكن لك في كل شي ء نية حتي في النوم و الاكل؛ [6] در تمامي كارها نيت (اخلاص) داشته باشد حتي در خوابيدن و خوردن.»

روشن است كه مراد از نيت در عبادت، بازگو كردن الفاظ خاص نيست بلكه نيت امري قلبي و هويتي عيني در ارتباط با عمل است. نيت يعني سلامت و استمرار انگيزه و انحصار آن در اطاعت و رضايت خدا. نيت يعني عمل آگاهانه و عاشقانه در رابطه با معبود.

در نماز و عبادت هاي ديني بايد چه نيتي داشته باشيم؟ با آن كه بسياري از عبادتگران و نمازگزاران، نيت خالص دارند، اما نيت آنان، ناب نيست. يعني به جهت شايستگي خدا، او را عبادت نمي كنند بلكه شوق رسيدن به بهشت و هراس از جهنم، آنان را به خضوع در برابر «رب» كشانيده است.

سخني از استاد مطهري را بخوانيم:

«عارف از نظر هدف، «موحد» است، تنها خدا را مي خواهد؛ اما او خدا را به واسطه ي نعمت هاي دنيوي، يا اخروي اش نمي خواهد؛ زيرا اگر چنين باشد، مطلوب بالذات او اين نعمت ها است و خدا مقدمه و وسيله است و در حقيقت معبود و مطلوب حقيقي او نفس است؛ زيرا آن نعمت ها را براي ارضاي نفس مي خواند.

عارف هر چه را بخواهد به خاطر خدا مي خواهد، او اگر نعمت هاي خدا را مي خواهد از آن جهت مي خواهد كه آن نعمت ها از ناحيه ي او و عنايت او است، كرامت و لطف او است. پس غير عارف، خدا را به خاطر نعمت هايش مي خواهد و عارف، نعمت هاي خدا را به خاطر خدا مي خواهد.



[ صفحه 99]



اين جا پرسشي پيش مي آيد، كه اگر عارف، خدا را براي چيزي نمي خواهد، پس چرا او را عبادت مي كند؟ مگر نه اين است كه هر عبادتي براي منظوري است؟ پاسخ آن است كه هدف عارف و انگيزه عارف بر عبادت يكي از دو چيز است؛ يكي شايستگي ذاتي معبود براي عبادت يعني از آن جهت او را عبادت مي كند كه او شايسته ي عبادت است، نظير اين كه انسان، كمالي در شخص يا شيئي مي بيند و او را مدح و ستايش مي كند، اگر بپرسند انگيزه ي تو از اين ستايش چيست؟ اين ستايش براي تو چه فايده اي دارد؟ مي گويد: من به طمع فايده اي از اين شخص يا از اين شي ء ستايش نكردم، فقط از آن جهت ستايشش كردم كه او را به حق، لايق ستايش ديدم، همه ي تحسين هاي قهرمانان در هر رشته اي از اين قبيل است.

هدف ديگر عارف از عبادت، شايستگي خود عبادت يعني شرافت و حسن ذاتي آن است. عبادت از آن جهت كه نسبت و ارتباطي است ميان بنده و خدا، كاري است در خور انجام دادن، پس لازم نيست الزاما هر عبادتي به خاطر طمعي يا ترسي باشد.

جمله اي معروف از علي عليه السلام نقل شده است كه: «الهي ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك» عبادت به خاطر شايستگي معبود را بيان مي كند.

عارفان بر اين مطلب زياد تكيه مي كنند كه اگر هدف و مطلوب انسان در زندگي، يا در خصوص عبادات، چيزي غير از ذات حق باشد، نوعي شرك است، عرفان صد در صد بر ضد اين شرك است. در اين زمينه سخن هاي لطيف فراوان گفته اند. ما، در اين جا به تمثيلي عالي و لطيف كه «سعدي» در «بوستان» ضمن داستاني از «محمود غزنوي» و «اياز» آورده، بسنده مي كنيم:



[ صفحه 100]





يكي، خرده بر شاه غزنين گرفت

كه حسني ندارد «اياز» اي شگفت!



گلي را كه نه رنگ باشد، نه بو

دريغ است سوداي بلبل، بر او



به محمود گفت اين حكايت كسي

بپيچيد ز انديشه بر خود بسي



كه عشق من اي خواجه! بر خوي اوست

نه بر قد و بالاي دلجوي اوست!



شنيدم كه در تنگنايي شتر

بيفتاد و بشكست صندوق در



به يغما، ملك آستين بر فشاند

وز آنجا به تعجيل، مركز براند



سواران، پي در و مرجان شدند

ز سلطان به يغما پريشان شدند



نماند از وشاقان گردن فراز

كسي در قفاي ملك، جز «اياز»



چو سلطان، نظر كرد، او را بديد

ز ديدار او، همچو گل بشكفيد



بگفتا كه: اي سنبلت پيچ پيچ

ز يغما، چه آورده اي؟ گفت: هيچ!



من اندر قفاي تو مي تاختم

ز «خدمت» به «نعمت» نپرداختم



سعدي پس از آوردن اين داستان، منظور اصلي خود را چنين بيان مي كند:



گر از دوست، چشمت به احسان اوست

تو در بند خويشي، نه در بند دوست



خلاف طريقت بود كاوليا

تمنا كنند از خدا، جز خدا



بر اساس اين تلقي، مسأله ي كارگر و كارفرما و مزد به شكلي كه ميان كارگر و كارفرما متداول است مطرح نيست و نمي تواند باشد. برحسب اين برداشت، عبادت: نردبان قرب، معراج انسان، تعالي روان، پرواز روح به سوي كانون نامرئي هستي، پرورش استعدادهاي روحي و ورزش نيروهاي ملكوتي آنان، پيروزي روح بر بدن، عالي ترين عكس العمل سپاسگزارانه ي انسان از پديد آورنده ي خلقت، اظهار شيفتگي و عشق انسان به كمال مطلق و جميل علي الاطلاق، و سرانجام: سلوك و سير الي الله است.



[ صفحه 101]



بر مبناي اين دريافت، عبادت پيكري دارد و روحي، ظاهري دارد و معنايي، آنچه وسيله ي زبان و ساير اعضاي بدن انجام مي شود، پيكره و قالب عبادت است، روح و معناي عبادت چيز ديگر است، روح عبادت وابستگي كامل دارد به مفهومي كه عابد از عبادت، دارد و به نوع تلقي او از عبادت و به انگيزه اي كه او را به عبادت برانگيخته است و بهره و حظي كه عملا از عبادت مي برد و اين كه عبادت تا چه اندازه سلوك الي الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.» [7] .

در برابر اين همه توصيه به نيت خالص و ناب، امروزه چنان زمينه اين كارهاي ارزشمند كم شده است كه استاد مطهري رحمة الله عليه مي نگارد:

«مرحوم شيخ جعفر شوشتري، آن سال ها كه آمده بود تهران و منبرهاي معروف را مي رفت، يك روز گفت: ايها الناس! همه ي پيغمبران شما را به توحيد دعوت كرده اند، اما من آمده ام شما را به شرك دعوت كنم! همه تعجب كردند، كه شيخ چه مي گويد؟! گفت: همه ي پيامبران آمدند و گفتند: فقط خدا را بپرستيد، فقط براي خدا كار كنيد؛ ولي من مي گويم: كمي هم براي خدا كار كنيد!» [8] .


پاورقي

[1] وسائل الشيعه، ج 1، ص 33.

[2] بحارالانوار، ج 70، ص 210.

[3] همان.

[4] وسائل الشيعه، ج 1، ص 34.

[5] قصار الجمل.

[6] وسائل الشيعه، ج 1، ص 35.

[7] سيري در نهج البلاغه / 83.

[8] فطرت، 194.


بازگشت