انس فطري انسان با پرستش


تاريخ آفرينش، گونه هايي گوناگون از عبادت هاي انتخابي انسان ها را در خود ثبت كرده است؛ از پرستش موجودات و اشيايي مختلف، همچون: چوب، سنگ، خورشيد، ماه، آب، آتش و... تا: شاه پرستي، شهوت پرستي به اشكال زشت، نام پرستي، هوا پرستي و وطن پرستي از مسيرهاي منحرف، كه هر يك در همه ي دوره ها طرفداراني داشته است.

مجموع اين ها از وجود يك نياز به پرستشگري در انسان خبر مي دهد، كه تأمين نكردن آن، روح را مواجه با خلأ مي سازد. استاد مطهري در اين باره مي فرمايد:

«يكي از پايدارترين و قديم ترين تجليات روح آدمي و يكي از اصيل ترين ابعاد وجود انسان ها، حس نيايش و پرستش است. مطالعه ي آثار زندگي بشر، نشان مي دهد هر زمان و هر جا كه بشر وجود داشته، نيايش و پرستش هم وجود داشته است؛ چيزي كه هست، شكل كار و شخص معبود، متفاوت شده است. از نظر شكل از رقص ها و حركات دسته جمعي موزون، همراه با يك سلسله اذكار و اوراد گرفته، تا عالي ترين خضوع ها و خشوع ها و راقي ترين اذكار و ستايش ها و



[ صفحه 55]



از نظر معبود، از سنگ و چوب گرفته تا ذات قيوم ازلي ابدي منزه از زمان و مكان. پيامبران، پرستش را نياوردند و ابتكار نكردند، بلكه نوع پرستش را يعني نوع آداب و اعمالي را كه بايد پرستش به آن شكل صورت گيرد، به بشر آموختند و ديگر اينكه: از پرستش غير ذات يگانه (شرك) جلوگيري به عمل آوردند.»

سپس مي افزايد:

«از نظر برخي دانشمندان [1] ، بشر ابتدا موحد و يگانه پرست بود و خداي واقعي خويش را مي پرستيد پرستش بت يا ماه يا ستاره يا انسان از نوع انحراف هايي است، كه بعدا رخ داده است، يعني بشر چنين نبوده كه پرستش را از بت يا از انسان مخلوقي ديگر آغاز كرده است و تدريجا با تكامل تمدن به پرستش خداي يگانه رسيده باشد. حس پرستش كه احيانا به حس ديني تعبير مي شود، در عموم افراد بشر وجود دارد.» [2] .

عمق و اصالت اين گرايش را مي توان از استواري و عظمت بناهايي كه در طول تاريخ براي پرستشگري بنيان گرديده، دريافت. آن جا كه بشر - خود - در خانه اي كلوخين مي زيست، ولي كليساها، كنيسه ها و مساجد، يا هر عمارت ديني را به بهترين وجه معمور مي داشت، و سخت ترين جنگ ها را در حمايت از معبود و مسجود خويش تحمل مي كرد.

اكنون، انسان از خود مي پرسد: چه چيز را بپرستد؟ و چگونه پرستش كند؟ بالتبع بررسي قابليت پرستش موجودات مختلف، به عقل سپرده مي شود. همان گونه كه حضرت ابراهيم عليه السلام هنگام رويارويي با ماه پرستان، با آنان همزباني كرد، ولي پس از ناپديد شدن ماه، آن را عقلا فاقد قابليت خواند. سپس



[ صفحه 56]



به خورشيد، روي آورد و ظاهرا به آن، اظهار علاقه نمود؛ زيرا بزرگ تر و درخشنده تر بود و وقتي خورشيد غروب كرد، بي ثباتي اش را دليل روي گرداني از آن برشمرد. [3] .

قرآن كريم با معادله اي عقلاني، بر پرستش همه اشياي بي اراده و ناتوان، خط بطلان مي كشد:

«و مالي لا اعبد الذي فطرني و اليه ترجعون؛ [4] .

چرا آن كس را كه آغاز، و انجامم از او و به سوي او است، پرستش نكنم؟»

آري! تنها او سزاوار پرستش است و عبادت غير او، عقلاني نيست.

«قل افغير الله تأمروني اعبد ايها الجاهلون» [5] .

يعني: «بگو: آيا امر مي كنيد، غير خدا را بپرستم، اي نادانان! [پرستش ضعيف، ناتوان، نيازمند و وابسته از روي ناداني است و اگر اين كاستي ها را نداشته باشد، خداست و غير او واجد اين مشخصات نيست.]»

به گفته ي استاد مطهري (ره):

«پيام قرآن اين است كه اي انسان! رب خود، پروردگار خود و صاحب اختيار خود را بپرست؛ آن صاحب اختياري كه تمام هستي به اراده ي او وابسته است و اگر يك لحظه غافل گردد «در هم ريزند قالب ها.»

«الذي خلقكم و الذين من قبلكم» [6] [بپرستيد] آن كس كه شما و پيشينيان تان را آفريد.» [7] .



[ صفحه 57]



تمركز هر گونه قدرت و توان در خداوند متعال، امر به پرستش غير او را جدا جاهلانه مي نمايد و اگر پرستش، عقلا سزاوار او است، ادب پرستشگري را بايد از همو الهام گرفت و هيچ شيوه اي جز آن، در خور تحسين و قبول نيست. تجربه ثابت كرده كه هر گاه بشر، خود، خواسته تا مبتكر نحوه ي اظهار عبوديت باشد [همچون مناجاتي كه در نيايش شبان قوم بني اسرائيل آمده] نتوانسته ادب مقبولي در اين زمينه پديد آورد.


پاورقي

[1] استاد، در نوشتارش از «ماكس مولر» نام برده است.

[2] احياي فكر ديني / 105.

[3] انعام / 79 - 76.

[4] يس، 22.

[5] زمر، 64.

[6] بقره، 21.

[7] آشنايي با قرآن، 132.


بازگشت