حكايت نور


شخصي پيوسته بر طهارت بود (هميشه با وضو بود) چون از دار دنيا رحلت كرد، بزرگي او را به خواب ديد كه در بهشت مي خراميد، و نور از دست و پا و از پيشاني او مي تابيد، چنانچه نور آفتاب در جنب آن نابود مي نمود. از او پرسيد كه اي درويش! ما در دنيا طاعت و عبادت زيادي از تو نديديم اين منزلت و كرامت به چه يافتي؟! و اين نورها تو را از كجا پيدا شد؟

جواب داد كه: من در دنيا پيوسته بر طهارت (با وضو) بودم، خداوند آن طهارت را نور من گردانيد و اين نور كه از اعضاي من مي تابد علامت آن وضوست كه در دنيا مي ساختم و هر ساعت بي واسطه نداي حق تعالي به من مي رسد كه:«عَبدي عِشْتَ طاهراً و دَخَلْتَ القبر طاهراً فلَم تزل كذلك حتّي تلقاني، فاِنّي أُحِبُّ الطاهِرُ الُمطَهَّر؛ [1] اي بنده ي من! در دنيا پاك زندگي كردي و داخل قبر شدي در حالي كه پاك بودي، پس اين پاكي و طهارت از تو دور نمي شود، تا اينكه مرا ملاقات كني، پس من دوست دارم كسي را كه پاك و مطهر است.»



[ صفحه 45]




پاورقي

[1] رساله العليه في الاحاديث النبويه، ص 52.


بازگشت