براي آسماني ترين مرد خدا


صديقه ملكان

گريه ام مي گيرد. نمي دانم چرا؟ دلم مي خواهد آسمان ابري چشمانم ببارد. خدايا من از وصف اين ها عاجزم. نمي دانم چه بنويسم كه بعد با گل هاي رنگارنگ، با كوچه ها، با پنجره ها و شب و آسمان تزئينش كنم.

در لابه لاي برگ هاي دفتر سوخته، در لابه لاي رگبار واژه هاي آتشين، در ميان هياهوي آدم ها، در لابه لاي ويرانه هاي زمين، در ميان اين همهمه رفتن ها، زيربارش ابر آتش، زير آسمان كبود و پر گردوغبار، در مرز ميان مردن و ماندن يك نفر دارد نماز مي خواند.



[ صفحه 320]



او فقط هجده بهار را ديده است او فقط پانزده بار آدم برفي درست كرده، او فقط يازده بار پشت نيمكت هاي چوبي عشق نشسته است و حالا مي خواهد كه برود. خدا! مقصد اين ها كجاست كه اين قدر مشتاق رفتند؟

با قطره هاي بلورين رودخانه ي ايمان وضو مي گيرد و برروي خاكي ترين خاك اين زمين سجده مي كند. جرعه اي از نور عشق مي نوشد؛ گواراي وجودش باد!

با ياس ها نسبتي ديرينه دارد. درونش مثل گل هاي قالي پيچيده است. با ستاره ها و ماه، با خورشيد و ابرها پيمان بسته است. نماز را بي آن كه بداند كجاست، خواند. قلبش فقط در اين لحظه مي تپد. سلام داد؛ نمي دانم به كه، هر كه بود او را به درون منزلش راه داد.

زمين در سوگ يك مرد گريه مي كرد؛ ولي او تنها لبخندي بر لب داشت.

صديقه ملكان اهل شهرستان مينودشت از استان گلستان است. او ديپلم دارد و متولد سال 1363 مي باشد. اثر او با موضوع شهيدان نماز نوشته شده است. نگاه هاي شاعرانه، تيز بيني هاي منحصر به فرد، فراز و فرودهاي خوب از ويژگي هاي نثر خانم ملكان است. بدون ترديد، ملكان علي رغم ضعف هايي كه در اثرش به چشم مي خورد يك نويسنده ي جوان خوب و قابل قبول است.



[ صفحه 321]




بازگشت