پله پله تا خدا
مرضيه عاطفي
هوا نيمه روشن است و من در آرامش بستر، آرام آرام چشمانم را باز مي كنم. پيراهن خورشيد بر تن آبي آسمان كشيده مي شود و پولك ستارگان در حاشيه طلايي آن گم مي شود.
صداي بلبلي از گلدسته هاي بالا رفته از آسمان، در كوچه ها مي پيچد و در گوش من، نغمه اي آشنا زمزمه مي كند. مؤذن با هر گام خود برروي پله هاي مناره، روحم را پله پله بالا مي برد.
آن گاه وضو مي گيرم و سجاده ام را پهن مي كنم رو به پله ها و مي ايستم به نماز و قطره قطره فرو مي ريزم.
[ صفحه 226]
مرضيه عاطفي اهل سمنان است. او نوزده سال دارد و در مقطع دبيرستان تحصيل مي كند.
مجموعه ي ارسالي او شامل ده قطعه ادبي است با موضوع واحدي به نام «نماز».
نويسنده براي پرداختن به اين موضوع از تصاوير و استعارات كمك گرفته است. محور نماز در اين قطعات ادبي به عنوان پناهي براي رهايي از بند مشكلات بيان شده است.