نمايي از نماز


زهرا شني

نمي دانم كسي هست كه تا به حال خدا را ديده و يا به او رسيده باشد. من بعضي اوقات كه نماز مي خوانم خدا را مي بينم. وقتي مي خواهم نماز بخوانم، چادري آبي سرم مي كنم و تربت كربلا مقابلم مي گذارم. فرشته ها مي آيند و مرا با خود مي برند به كاخش. من كاخش را ديده ام. تمامش از سنگ مرمر سفيد است. دور تا دورش فرشته ها با پيراهن سپيد و با دو بال ايستاده اند. دو تا ستون رو به روي من است از سنگ مرمر. خيلي زيباست. نمونه اش را فكر نمي كنم جاي ديگر ديده باشم. پشت ستون ها يك پرده ي حرير آبي خيلي روشن، مايل به سپيد است كه نمي دانم پشت آن چيست؟ وقتي مرا به آن جا مي برند يك جا ثابت مي مانم. نمي توانم حركت كنم. حتي پشت سرم را هم نمي بينم؛ ولي مي دانم چند فرشته پشت



[ صفحه 203]



سرم ايستاده اند. وقتي به ركوع و سجود مي روم، ركوع رفتنشان را احساس مي كنم.

مجموعه ي «نمايي از نماز» اثري ادبي است كه زهرا شني آن را نوشته و در ده قطعه ادبي تدوين كرده است.

اين قطعات داراي اين عنوان هاست: «نمايي از نماز»، «عشق و برادرانش»، «پا توي كفش بزرگ ترها»، «شب دلتنگي زمين»، «شهر به شهر»، «قاليچه ي سليمان (1)»، «قاليچه سليمان (2)»، «ديدار دوست»، «دلم براي نماز پر مي زند» و «نماز گل ها». نويسنده در اين اثر تصور خود را از خدا به تصوير كشيده و به بيان نقش مفاهيمي همچون عشق، دوستي و نياز پرداخته است.


بازگشت