سقف روشنايي


سميه سلگي

قافله بود و غبار در آن سوي دشت حادثه به چشم مي خورد. فرصت جامه ي نيلي به تن كردن نداشت. خورشيد سربرهنه بررخسار كوه آمده بود. گويي به پيشواز فرشته آمده بود. در همان گرماي هوا



[ صفحه 196]



چفيه اي زيبا براي يك سجاده ي بي ريا، براي حضوري عارفانه در آن زمين خاكي پهن شده بود. همگي منتظر صداي اذان بوديم كه صداي سرود فرشته ها در آسمان پيچيد. همگي بلند شديم و نماز ظهر و عصر را با تمام خلوص نيت ادا كرديم. چقدر عارفانه! چقدر مخلصانه! حس و حال خاصي در فضا بود؛ به طوري كه دل هر عاشق و چشم هر بيننده اي از وصفش عاجز بود.

سميه سلگي متولد 1363 و ساكن شهرستان نهاوند است. او با نثري شاعرانه و روايي نوشته اش را شروع مي كند و درباره ي «شهيدان نماز» سخن مي گويد. او از آسمان مي خواهد كه گريه كند و مي نويسد كه در آسمان، فرشتگان بال در بال، در نجواي غريو آساي عشق، منتظر شهيدي هستند كه در راه نماز شهيد مي شود و سجاده اش از خون پاكش خونين است.


بازگشت