نماز ملكوتي


مرسده سببي

تقديم به حسين عليه السلام؛ به دستان بريده ي قمربني هاشم؛ به گلوي خونين علي اصغر؛ به غربت زينب و به پاكي رقيه.

صبح عاشورا است. از هوا گرما مي بارد. لب هاي خشكيده، انگار در سكوت كربلا، فرياد آب آب سر مي دهند، ولي ياران امام



[ صفحه 195]



حسين عليه السلام هيچ نمي گويند. غم تنهايي و اسير بودن در چنگال كساني كه خود، حسين عليه السلام را خوانده بودند، آنان را از تشنگي غافل كرده است. از ياد برده اند كه تشنه اند، كه غم غربت سخت گلوي آنان را مي فشارد و مجالي بر تشنگي نمي دهد.

شايد تنها يك چيز به آن ها اميد مي دهد: ديدن استواري حسين عليه السلام كه همچون كوه ايستاده است، رو به روي دشمنان، رو به روي شهادت و رو در روي غربت؛ رو در روي كساني كه او را خوانده اند و اكنون در صفي پيوسته، به عنوان دشمن در برابر او قد علم كرده اند.

مرسده سببي بيست و دو سال دارد و ساكن اراك است. او نوشته اش را به بزرگواراني از صحنه ي كربلا تقديم مي كند و سپس به توصيف روز كارزار مي پردازد. او درباره ي استواري امام حسين عليه السلام مي نويسد و نماز آن حضرت را شرح مي دهد. از فرشتگان مي گويد و از زبوني دشمنان كه هرگز اين حادثه ي عظيم را فراموش نخواهند كرد.


بازگشت