ساحل وجود


ليلا و فاطمه سعيدي

به خورشيد فكر مي كنم و به نور خيره كننده اش كه همه جا حضور دارد. احساس مي كنم نمي شود به او نزديك شد. نزديك شدن به خورشيد جرأت مي خواهد. وقتي نتواني به او نزديك شوي، حرف زيادي هم نمي تواني درباره اش بزني. بايد به او نزديك شوي؛ گرمايش را حس كني؛ شعله هايش به جانت آتش بزند؛ تو بسوزي و از اين سوختن، حرفي براي گفتن پيدا كني.

چيزي در من هست كه مرا به او پيوند مي دهد. بايد تمام جاده هاي احساسم را طي كنم؛ بايد جاده هايي را كه او طي كرده است پيدا كنم. همه جا تاريك است؛ تاريك تاريك. بايد فانوسي از عشق را در دستانم بگيرم تا راه را از بيراهه باز بشناسم. بايد اين پيوند را محكم تر كنم تا به منشأ و مبدأ هستي نزديك شوم.

در اين راه بايد خودم را خالص كنم. پاهايم اگر چه ديگر طاقت رفتن ندارند، اما در قلبم چيزي هست كه مرا به سوي خود مي كشد.



[ صفحه 193]



اين مجموعه، اثر مشترك ليلا سعيدي، نوزده ساله و خواهر هفده ساله ي او، فاطمه، حاوي ده قطعه ي ادبي است. دو نويسنده، اثر خود را در سه بخش تأليف كرده اند: «حسين مظهر همه ي خوبي ها»، «قبله ي عاشق»، و «سخن دل» و چنان كه خود در مقدمه گفته اند، در بخش اول به رابطه ي امام حسين عليه السلام با خدا پرداخته اند؛ در بخش دوم از خود نماز به عنوان دريچه اي گشوده شده به سوي خدا سخن رانده اند و بالاخره در بخش پاياني در مقام يك بنده، با معبود و آفريدگار خود به گفت وگو و رازونياز نشسته اند.

نثر اين دو خواهر گاه بسيار صميمانه است و گاه فارغ از صميميت. اين نشان مي دهد كه آن ها هنوز به زبان خاص خود دست نيافته اند و احياناً تحت تأثير ديگران هستند. اما مهم تر از آن، عدم انسجام كافي بين كل مجموعه و عدم انسجام لازم در بين عناصر يك قطعه به نثر آن دو ضربه زده است.

در عين حال، مطالعه ي بيشتر درباره ي موضوع مي توانست اين امكان را به آن ها بدهد كه قطعات از عناصر معنوي بيشتري برخوردار باشند.


بازگشت