قنوت سرخ


مهناز خرم نژاد

هنوز خورشيد از آفتاب خود در آن روز، شرمگين است. هنوز صداي ناله ي يتيمان براي يك قطره آب به گوش مي رسد. هنوز چشم انتظاري رقيه براي ديدن پدر به چشم مي خورد.

هميشه آرزو داشتم حتي در خواب، آن اسوه ي كربلا را زيارت كنم و بر دستان او بوسه بزنم؛ بوسه شوق. اگر در نماز امام حسين عليه السلام بودم، گريه مي كردم و از خداوند هميشه سپاسگزار مي شدم. البته الان هم هستم، چون قدرت نوشتن را به من مي دهد. اگر در نماز امام حسين عليه السلام بودم، خالصانه مي خواندم. خالصانه عشق مي ورزيدم. خالصانه الله اكبر مي گفتم، به دور از آرزو و خواستن. اگر در نماز امام حسين عليه السلام بودم با خاك كربلا تيمم مي كردم و بر آن بوسه مي زدم. همان خاك كه هفتاد و دو عاشق بر



[ صفحه 140]



آن به مقام شهادت نائل شدند و امروز به خود مي بالد. همان خاكي كه خون گريه مي كرد.

اگر حتي يك دست داشتم، با همان يك دست قنوت مي كردم و تكبيرة الاحرام مي گفتم و با همان يك دست عشقم را ثابت مي كردم. اگر يك پا داشتم، با همان يك پا برمي خاستم و نماز را ادا مي كردم و بعد از نماز بر دستان امام حسين عليه السلام بوسه مي زدم؛ همان دستاني كه براي خداوند مي جنگد و همان دستي كه علي اصغر را در آغوش گرفته است و به ميدان جنگ رفته است. همان دستي كه چشمانش ستاره ي درخشان امامت است.

مهناز خرم نژاد در سال 1366 در قزوين متولد شده و در مقطع دبيرستان در شهرستان املش، استان گيلان، تحصيل مي كند. متن كوتاه او، درباره ي عاشورا، هنگامه ي كربلا و آرزوي او براي حضور در آن سرزمين است. او مي نويسد كه كاش مي توانست پشت سر امام حسين عليه السلام و در كنار حضرت زينب سَلام الله عَلَيها نماز بخواند.


بازگشت