در ساحل نور


حبيبه خيراللهي

باز هم نزديك شب است و آسمان دلش گرفته و دانه دانه اشك از قلب غمگينش بيرون مي چكد. آن گاه است كه خود را پريشان حال و آشفته در مي يابم. انگار قلبم تشنه است؛ تشنه ي بانگي كه از آسمان برخواهد آمد. انگار تمام وجودم سيراب مي شود، آن هنگام كه صداي مؤذن بلند شود.

از يگانه محبوب عالم ملتمسانه خواستم تا گناهانم را ببخشد. آن هنگام كه رو به افق نشسته بودم احساس سنگيني كردم. احساس كردم قلب و روحم آكنده از گناهان است.

حبيبه خيراللهي، هجده ساله، اهل شهر كرج است. اثر او شامل بخش هاي مختلفي است، از جمله: «روح زندگي»، «صورت زيباي اذان»، «بوسه ي مِهر بر مُهر كربلا»، «عذاب و آتش»، «سرآغاز و سرانجام»، «پناه»، «سجاده ي پدربزرگ»، «در حصاري از شن»، «صدايي از فلك»، «در همه ي عالم»، «آرام خاطرم»، «برخاك، بي تو» و «تو عدلي».



[ صفحه 135]



منابع و مأخذ او در نوشتار اين اثر عبارت است از: «سجاده ي سبز» از زكريا اخلاقي، «خسرو و شيرين» از نظامي و «بيداد ظالمان» از سيف فرغاني.

نويسنده در اثر خود به توصيف حالاتش مي پردازد و از خالق طلب بخشش مي كند.


بازگشت