نماز، تنها طبيب من


شبنم خليلي تيلكي

نيمه شب بود. آسمان گويي براي فرزندان زميني اش لالايي مي خواند. صداي خش خش برگ ها زيرپاي عابران به گوش مي رسيد. گاه گاه اتومبيلي از جاد ه ي آسفالت مي گذشت.

… جعبه را پيدا كردم و در كيفم گذاشتم. قبل از خروج به ياد آوردم كه امروز روز تولد سوگل است. اگر من اين جعبه را به او بدهم، حتماً همه چيز را از آن خود مي داند، اما به ياد الله اكبري افتادم كه ديروز سر بر سجده ي دائم تكرار مي كردم و همان طور مي گريستم.

شبنم خليلي تيلكي از اهالي شهرستان ساري است. او در سال 1362 متولد شده است و تحصيلات خود را در مقطع دبيرستان به پايان رسانيده است. نوشتار او در موضوع «نماز در اصلاحات اجتماعي، فرهنگي و سياسي» تنظيم شده است.



[ صفحه 134]



خليلي متن خود را در بيست و هفت صفحه تنظيم كرده است. اين متن با مقدمه اي در وصف نماز آغاز مي شود و بعد رنگِ داستاني به خود مي گيرد. نام اين داستان «تنها طبيب من…» است. در اين داستان اين موضوع كه تنها درمانِ دردها، نماز است، مورد تأكيد قرار مي گيرد.


بازگشت