غروب ترديد


مونا حسين آبادي

شب كه سر بربالين مي گذارم، احساس عجيبي دارم. به دور دست ها و به اعماق دريا مي انديشم. احساس شگفتي در وجودم موج مي زند. نمي توانم پلك بر پلك بگذارم. دست هايم مي لرزد و دانه هاي عرق صورتم را مي پوشاند و به نم اشك تر مي شود.

مونا حسين آبادي در موضوع «اگر در نماز امام حسين عليه السلام بودم…» به بيان حالات و احساسات ناب خويش در هنگام نماز خواندن مي پردازد. او در مقطع دبيرستان تحصيل مي كند و از هموطنان تهراني است. نويسنده در متن خود به سيري مي پردازد تا به نماز امام حسين عليه السلام در روز عاشورا برسد. در اين ميان اشاره اي به ماجراي هاجر و اسماعيل دارد. او در كنار امام به نماز مي ايستد و از آن به عنوان تجربه اي فراموش ناشدني در زندگي خود ياد مي كند.


بازگشت