باران محبت


فريبا جهانديده

در آن هنگام كه در مقابل دشت بي كرانت به پا مي خيزم، چنان مست مي شوم كه دامنم از دست مي رود و آن وقت است كه از چشمه ي پاكي و معنويت سيراب مي شوم. تويي كه نگاه تشنه ام را با سلام آبي ات سيراب مي كني؛ باران محبت را در كوير سينه ام ببار تا ذره اي تر شوم و هر روز دلم را به اميد ديدنت روانه ي دريا كنم. شايد دريا شوم. تويي كه در دشت بي كرانت روح را به پرواز در مي آوري؛ روح از لقاي تو به اوج مي رسد. در آن لحظات تنهايي كه هيچ كس را در كنار خود نمي بينم و كسي نيست تا اشك هاي حسرت بارم را با مهرباني پاك كند، كسي هست كه در اين لحظات بايد به او پناه برم؛ كسي كه سراسر نور و رحمت است.

اين اثر ادبي را فريبا جهانديده تدوين كرده است و شامل مقدمه و يازده قطعه ي ادبي با موضوع «وقتي نماز مي خوانم» است. اين يازده



[ صفحه 107]



قطعه ي ادبي تنها شماره گذاري شده اند و نام خاصي براي آن ها در نظر گرفته نشده است.

نگارنده در اين قطعات، بيشتر به توصيف حالات خود در نماز پرداخته است.


بازگشت