چشمه سارعشق


خالده جادري

پا به درون شهري مي نهي كه با سادگي تمام، در دل كوير، بساط پهن كرده و تو را با همه ي وجود به ميهماني معصوميت زلال خويش مي خواند. به شهري كه قدمتي به اندازه ي پاكي و خوبي دارد؛ به آن جا كه مردمانش بي آلايش و صميمي اند؛ به آن جا كه بادگيرها و قلعه هايش با زيبايي و شكوه خاصي سر به فلك كشيده اند؛ اما به هر كجا و هر سو كه بنگري خانه هاي دل مردمانش را بي برج و بارو مي يابي. گرچه آب و چشمه هاي اين شهر كم حجم و بي رونق است، اما ساكنان اين سرزمين از چشمه سارهاي فراوان ايمان اين ديار قناعت و سادگي مي نوشند و هميشه سيرابند. آري، به خطّه اي پا مي نهي كه در آن، آداب و رسوم اصيل اسلامي، سرسبز سرسبز است و راستي با اين همه سرسبزي چه باك از طبيعت خشك.

زير لب بسم الله مي گويي و وارد مسجد مي شوي. از چهارچوب در مسجد كه مي گذري و به حريم دوست كه پا مي نهي، سرمست از نفس بوي يار مي شوي، هوا به شدت گرم است؛ اما از بادگير كوچكي كه روي سقف گنبدي شكل دهليز گردن فراز كرده است، باد خنكي مي وزد و توي دهليز مي پيچيد. خنكي دلپذير، زير پوست تو نيز مي دود و حضور يار را در برابر ديدگانت پررنگ تر مي كند.



[ صفحه 106]



خالده جادري مقاله ي ادبي «نگين فيروزه اي در دل كوير» را با موضوع «مسجد جامع كبير يزد» به نگارش در آورده است.

او اين مقاله را در سه صفحه تدوين كرده و به توصيف مسجد جامع يزد پرداخته است.


بازگشت