واژه ي سرخ


سميرا ابراهيم زاده

گل هاي سرخ را بر سجاده ي نماز مي گسترانم و مي دانم آن چه آن ها را سيراب مي كند نياز است؛ نياز به درگاه آن بي نياز. شقايقي كه در بوستان حقيقت و بالندگي رشد مي كند و بر قلب و روح انسان مي دمد، او را با آن معشوق بي نياز مرتبط مي سازد. در ميان او و معشوق پلي است به وسعت جهان؛ پلي كه در مسيرش ستاره هاي بسياري است؛ ستاره هايي چون سجده، ركوع، قنوت، سلام و تشهد؛ و انسان اين اشرف مخلوفات پا را از اين فراتر مي گذارد تا به منشأ هستي و به نقطه ي اوج بازگردد و برسد به آن جا كه:



رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند

بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت





[ صفحه 70]



و آن هنگام كه انسان، پا بر بال ملائك مي گذارد و به نقطه ي اوج شهادت مي رسد، آن هنگام است كه قد مي كشد به بلنداي عشق.

اين مجموعه ي كه شامل ده قطعه ي ادبي است به زينت قلم سميرا ابراهيم زاده، از استان گلستان ارسال شده و نويسنده با ذوق و سليقه ي خود، تصاويري را زينت بخش نوشته هايش كرده است.

قطعات ادبي، با سوژه ي «شهيد و نماز» نوشته شده و قطعه ي انتخابي، برگرفته از چند قطعه ي ادبي نويسنده است با نام «نماز در دشت خون».


بازگشت