عاشقان نماز


زهرا افچنگي

و خورشيد سينه چاك كرده است براي بلعيدن زمين. آري لب ها از عطش خشك است و جگرها از سوز تشنگي و فراق به ناله آمده اند. ذكر يارب يارب، فضاي خونين بيابان را فرا گرفته است و من، تكبير گويان به بالاي تپه اي مي روم: «الله اكبر؛ الله اكبر».

با شنيدن صداي اذان هياهو و فريادي در ميان لشگريان خدا برپا مي شود. همگي با شنيدن الله اكبر از خود بي خود مي شوند. آري، خدا بزرگ تر از آن است كه وصف شود. آن ها در اين فكرند كه چه امتحان بزرگي است كه خداي عالميان براي آن ها مقدر كرده و چه حكمت و مصلحتي در اين كار است.

اشهدان لااله الا الله. گروهي مي جنگند و گروهي براي نماز آماده مي شوند.

اكنون اقامه را برپا مي دارند، تا تجلي اي باشد از «يومَ يقومُ الناسُ لِربِّ العالمين»؛ اكنون هنگام قيام است. گروهي از پاك ترين مردان زمان وظيفه قلبي خويش را در قيام، آن مي بينند كه خود را در پيشگاه خداي متعال ببينند، به گونه اي كه او را از رگ گردن به خود نزديك تر بدانند.

زهرا افچنگي نوشته ي نه صفحه اي خود را با عنوان «اگر در نماز امام حسين عليه السلام بودم…» از شهرستان سبزوار ارسال كرده است. او اين



[ صفحه 61]



نوشته را در قالب داستان پيش مي برد؛ نوشته اي كه از توصيف روز عاشورا و گرما و عطش آغاز مي شود و با صداي الله اكبر به صف نماز مي پيوندد. راوي داستان شاهد نماز خواندن امام حسين عليه السلام و ياران با وفاي اوست و همه ي مراتب نماز را توصيف مي كند. در پايان راوي اشاره مي كند كه در عالم واقع به نماز امام حسين عليه السلام نرسيده است و اجازه نيافته است كه همگام با آن امام باشد.


بازگشت