ملاقات نور


ليلا افشاندوش

شب است و من كنار پنجره نشسته ام. مي خواهم ستاره هاي دلم را بشمارم. اما نه! آسمان دلم صاف نيست. دست هايم را بالا مي برم تا ابرها را كنار بزنم. دست هايم بوي خستگي مي دهد، بوي تنهايي، بوي كوير.

ديدگانم خالي از قطرات باران خورده است. مي روم كنار حوض. دست مي برم و يك مشت نور به صورتم مي پاشم. قطرات نور از لا به لاي انگشتانم بيرون مي چكد و شيشه ي شفاف دلم موج برمي دارد. مي دانم كه بايد روزي پنج مرتبه اشك بريزم و عاشق شوم.

مي آيم داخل اتاق و سجاده ي آسمان را پهن مي كنم. نهالي سبز در خيال دست هايم جوانه مي زند. بوي ياس، بوي عروج، بوي خدا و بوي عطر گل محمدي پخش مي شود. حال من مي مانم و خدا….

ليلا افشاندوش، در مقاله ي هفت صفحه اي خود، به موضوع «شهيدان نماز» پرداخته است. او براي توصيفات، از زبان استعاره بهره گرفته و درباره ي راز و نياز با خدا قلم زده است. او در جاي ديگري از نوشته هايش به شخصيت حضرت علي عليه السلام مي پردازد. او براي سوژه ي شهادت و نماز، از شهيد محراب، حضرت علي عليه السلام كمك مي گيرد و رسالت و مظلوميت علي عليه السلام را به رشته ي تحرير در مي آورد.



[ صفحه 24]




بازگشت