خوانندگان محترم دقت كنيد


نمازگزار پس از تحقق مقدمات، و وجود شرائطي كه عمده و مهمش خلوص نيت، و توجه تام، و اقبال به خدا، و حضور قلب، با خضوع و خشوع كامل، و طهارت و پاكي دل، راست مي ايستد به طوري كه رو و سينه و شكم و پاهايش به سوي كعبه، يا به جهت و سمت آن باشد، در كمال آرامش و اطمينان، و خضوع و خشوع جوارح و اعضاء. بعد دستهاي خود را تا برابر گوش يا محاذي گردن بلند كرده (براي تكبيرة الاحرام) سپس پائين مي آورد، و روي رانها مقابل زانو مي گذارد.

انگشتان دست را به هم مي چسباند، ميان دو قدمش مقداري فاصله قرار مي دهد، و آنها را راست به سوي قبله مي نهد، شانه هايش را پائين مي اندازد، كمر خود را استوار مي دارد، و به موضع سجده نگاه مي كند، به اين معنا كه به طرف چپ و راست توجه نمي كند، و به بالا چشم نمي اندازد.



[ صفحه 69]



به اين صورت و با اين وضع و هيئت در برابر بزرگي ايستادن نهايت مراتب تعظيم را مي رساند، و بر كمال خضوع و خشوع دلالت مي كند و مضافا به اينكه در اين حال چيز نمي خورد، و نمي آشامد، نمي خندد به دست خود با سر و صورت و ديگر اعضاء خويش بازي نمي كند تمام اعضاء آرام و مطمئن.

«كان علي بن الحسين عليهماالسلام اذا قام في الصلوة كأنه ساق شجرة، لا يتحرك منه شي ء الا ما حركت الريح منه».

علي بن الحسين عليه السلام هنگامي كه به نماز مي ايستاد، گوئي تنه درختي بود، كه هيچ عضوي از او تكان نمي خورد و حركت نمي كرد. مگر آنچه را كه باد تكان مي داد و مي جنبانيد. [1] .

سپس براي ركوع خم مي شود، به اندازه اي كه دستش به زانويش برسد آنگاه دست راست را بر زانوي راست، و دست چپ را بر زانوي چپ مي گذارد، انگشتان دست را باز كرده و اطراف زانوها را مي گيرد، زانوها را به طرف جلو خم نمي كند بلكه به جانب عقب باز مي نمايد.

پشت خود را راست و استوار مي دارد، گردن را مي كشد، و به ميان دو قدم خود نگاه مي كند، بازوها و آرنج خويش را به پهلو و شكم نمي چسباند و از پهلوها دور نگه مي دارد.

در عين حال اطمينان و استقرار را كاملا مراعات مي نمايد.

اگر وضع و شكل ركوع را با اين قيود كه ياد شد خوب تصور كنيد تصديق خواهيد نمود كه اين نوع خم شدن با اين شكل و وضع خاص، نهايت تعظيم و عالي ترين مراتب بندگي و شكستگي را نشان مي دهد، آن هم در كمال نشاط و شادابي كه ابدا آثار افسردگي و خستگي در آن ديده نمي شود. زيرا آدمي كه با كسالت، و افسردگي و بدون شادابي و



[ صفحه 70]



نشاط خم شود، نه كمرش راست و استوار خواهد بود، و نه گردنش كشيده، و بازوها و آرنجش به پهلو و شكم چسبيده، و قهرا زانوهايش به جلو نيم خم خواهد بود. كه اين وضع كاشف از بي حالي و عدم جديت و دليل بر عدم نشاط و شوق است.

پس از آنكه قدري در ركوع قرار گرفت و تمكن پيدا كرد، مؤدبانه و با آرامش كمر راست مي كند، و استوار مي ايستد، و پس از لحظه اي ايستادن به خاك مي افتد، و پيشاني را كه شريف ترين اعضاء بدن است بر خاك مي گذارد، و دو كف دست را برابر دوش يا صورت بر زمين مي نهد، انگشت هاي دست را به هم چسبانده و آرنج و ساعد را از زمين بلند مي دارد و نيز از پهلو دور نگه مي دارد چون دستها را به پهلو چسباندن يا روي زمين گذاردن در حال سجده دليل افسردگي و كسالت و علامت پژمردگي و خستگي است و ضمنا زانوها و نوك دو انگشت بزرگ پا را روي زمين مي گذارد، و بهتر است سر بيني را نيز بر زمين نهد. و روشن است كه اين شكل و هيئت بالاترين درجه عبوديت و بندگي، و عالي ترين مراتب خاكساري و افتادگي را در برابر مولي نشان مي دهد.

آنگاه پس از تمكن پيدا كردن، و قدري استقرار در سجده سر از خاك برمي دارد، و آرام مي نشيند - و بهتر است به اين طرز بنشيند كه روي ران چپ تكيه كند و پشت پاي راست را بر كف پاي چپ بگذارد، و دستها را قدري بالاتر از زانو روي رانها بنهد، انگشتان دست هم به هم چسبيده باشد و به ميان دو زانو نگاه كند كه هيچگونه نشستن چون اين نوع نشستن روشنگر تواضع و فروتني و مظهر خضوع و خشوع و شكستگي نيست - و پس از چند لحظه نشستن دوباره به سجده مي رود و پيشاني بر خاك مي گذارد، همچنان سجده پيش.



[ صفحه 71]



چون سر از سجده برداشت، باز به همان كيفيت سابق قدري مي نشيند سپس برمي خيزد و بعد از انجام وظائف قيام پيش از آنكه به ركوع رود دستها به جانب آسمان برداشته و مي گشايد چون كسي كه از مقام بلند شخصي چيز مي خواهد، و بدوالتجاء كرده و تضرع و التماس مي كند، پس دستها را پائين آورده و بعد از اندكي آرامش به ركوع مي رود، به همان طرز پيش و از ركوع كه بلند شد، دو سجده به جا مي آورد، و پس از انجام مراسم سجده مي نشيند، اگر نماز دو ركعتي است چون نماز صبح آن را تمام مي كند و اگر نماز سه ركعتي است مثل نماز مغرب، ركعتي ديگر به جا مي آورد و اگر چهار ركعتي است همچون نماز ظهر و عصر و عشاء دو ركعت ديگر مي خواند و نماز را تمام مي كند.

اين اجمالي بود از وضع و شكل خاص نماز و افعال آن از قيام و قعود و ركوع و سجود.

از سراسر اين وضع و اين شكل، و اين نوع نشستن و برخاستن و ايستادن، و اين جور ركوع و سجود، آثار خضوع و خشوع پيدا است.

و عالي ترين مرتبه تذلل و بندگي نمازگزار را در مقابل مولاي خود نشان مي دهد، و ضمنا بر كمال نشاط و شادابي، و نهايت شوق و جديت او دلالت دارد.

در هيچ يك از عبادتهاي ديني اين چنين وضع و هيئت كه تا اين اندازه مظهر خضوع و خشوع، و روشنگر بندگي و افتادگي آن هم با شوق و نشاط باشد، و كمال تعظيم را برساند سراغ نداريم.

و حقيقت دين به يك معنا، همانا عبوديت و بندگي و خضوع و خشوع، و اظهار مسكنت و خاكساري در برابر جلال و جبروت خداي سبحان در مقابل عظمت و كبرياء پروردگار جهان است.



[ صفحه 72]



و اما اقوال و اذكار و اورادي كه در نماز خوانده مي شود و جدا شايان توجه، و در خور دقت است، و سزاوار است نمازگزار در آنها بسيار تدبر و تفكر كند، و در معاني اش نيك بيانديشد كه همه تنزيه و تقديس خداي متعال، و تعظيم او، و نيز شامل حمد و ثناي الهي، و تلاوت قرآن مجيد، مخصوصا تلاوت سوره مباركه الحمد (فاتحه الكتاب) كه «لا صلوه الا بفاتحة الكتاب» و انقطاع كلي از خلق، و اعراض از ماسوي الله، و توجه تام به سوي او، و استعانت و استمداد از ذات يگانه اش و دعا و درخواست از او است - به اين ترتيب است:

نمازگزار پس از تحصيل طهارت، و پاك و پاكيزه نمودن بدن و لباس و از اين مهمتر پاك و پاكيزه كردن دل و جان و فكر، با مراعات آداب و شرائطي ديگر، و پس از انجام مقدماتي كه خود در خور توجه و قابل ملاحظه است.

با اقبال تام به سوي خدا و دلي آرام، و قلبي حاضر، و اعضاء و جوارح خاضع، با خلوص نيت، بدون هيچ گونه تصنع و تظاهر، با احساس خوف و خشيت در درون خود از عظمت و جلال خداي بزرگ كه در برابرش ايستاده، با توجه و شعور به اينكه ذات مقدس او به وي و به گفتار وي و به قصد و نيت وي و خلاصه به ظاهر و باطن وي آگاه است، و لحظه اي از وي غافل نيست.

با اين اوضاع و احوال مي گويد: «الله اكبر» خدا بزرگ تر است از هر چيز و از اينكه بتوان او را وصف كرد.

با گفتن اين جمله وارد حريم نماز مي شود كه «الصلوة اولها التكبير» و بعد مي گويد: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» «پناه مي برم به خدا از شر شيطان رانده شده.



[ صفحه 73]



نمازگزار به اين سخن - البته نه به گفتن آن، و تنها بر زبان جاري كردن، بلكه با توجه و جديت، و قوت نفس، با اراده اي قوي، از روي صميميت و حقيقت، با درك معناي آن - خود را در پناه خدا قرار مي دهد، كه شيطان او را وسوسه نكند، تا فكرش پريشان شود، و حواسش به اين سو و آن سو برود و بالأخره از توجه به خدا و توجه به آنچه با او مي گويد، و آنچه مي خواند باز ماند، و قهرا نمازش صورتي بي معنا، و پيكري بي روح شود، و از ارزش و اثر بيافتد.

سپس سوره فاتحة الكتاب (الحمد) مي خواند:

«بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين. الرحمن الرحيم. مالك يوم الدين. اياك نعبد و اياك نستعين. اهدنا الصراط المستقيم. صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين».

به نام خداوند بخشنده مهربان. حمد و ثناء مخصوص خدائي است كه پروردگار جهانيان است بخشنده و مهربان است، مالك روز جزا است، پروردگارا تو را پرستش مي كنم و بس، تنها از تو كمك مي خواهم ما را به راه راست بدار راه آنان كه به ايشان انعام فرمودي نه آنها كه مورد غضب و خشم تواند، و نه آنها كه گمراهند.

معاني بسيار دقيق، مطالب خيلي عالي و فوق العاده عميقي است از جهاتي آموزنده و عجيب سازنده است.

اما؟ كي و كدام نمازگزار به آن توجه دارد؟ كدام مسلمان در اين معاني مي انديشد؟ و در نمازش فكر اين مطالب عالي و دقيق است، و كدام كس در صدد است از آموزندگي اش چيز بياموزد؟ و در نتيجه خود را به آن بسازد و تربيت كند.

اصولا نوع مسلمانان در فكر اين حرفها نيستند، توي اين واديها نيستند



[ صفحه 74]



سرگرم كارها و در فكر چيزهايي ديگرند، حوصله شان به اين مطالب و به اين گفتگوها نمي رسد.

آنقدر مشغله، آنقدر كار، آنقدر گرفتاري هست كه ديگر انسان به آن كارها نمي رسد، آنقدر روزنامه و مجله هست، آنقدر برنامه هاي گوناگون هست كه وقت و فرصت براي كار ديگر نمي ماند تازه همين مشغله ها و همين برنامه ها را انسان را به يك صدمش نمي رسد. و شايد بعضي فكر كنند كه چرا و براي چه اوقات عزيز و فرصتهاي گرانبهايمان را صرف آن معاني كنيم؟

و گروهي هم براي خود به خيال پوچ خود - بهانه اي ساخته، و دست آويزي درست كرده اند. كه نماز عربي است، و ما عربي نمي دانيم و نمي فهميم علماء هم يك جمود خاصي دارند، نمي گذارند و تجويز نمي كنند كه ما نماز را مثلا به فارسي بخوانيم و معنا و مفهومش را بفهميم و درك كنيم، و بدانيم كه چه مي گوئيم؟ و چه مي خوانيم؟ تا از آن چيز بياموزيم، و در نتيجه خودمان را بسازيم و تربيت كنيم.

خلاصه از اين نوع بهانه ها مي آورند، و به خيال خود، خود را تبرئه كرده از مسئوليت آزاد مي كنند.

اما اينان بدانند كه اين عذرها، و بهانه جوئي ها، و نظائرش، هيچ كدام در پيشگاه حق پذيرفته نيست، و قبول نمي شود، اينها به اصطلاح عذرهاي بدتر از گناه است، رفع تكليف نمي كند، و وظيفه و مسئوليت را از دوش انسان برنمي دارد.

و خوشبختانه درك معناي نماز و فهميدن مفاهيم آيات و اذكاري كه در آن خوانده مي شود خيلي آسان است، و ابدا توقف ندارد. به اينكه انسان مدتها عربي بخواند، صرف و نحو بداند، تا عذر بياورد كه از زندگي



[ صفحه 75]



مي مانم، زندگي ام فلج مي شود، اوضاعم بهم مي خورد، نه هيچ لزومي ندارد آنقدر اشخاصي هستند كه عربي نخوانده، و صرف و نحو هم نياموخته اند، در عين حال معاني آيات و اذكاري كه در نماز خوانده مي شود بلدند، و خوب هم آن را مي فهمند.

و چون علاقه به نماز داشته، و به فهميدن معناي آن شايق بوده و جدا به آن اهميت مي داده اند، به ترجمه هاي آيات و اذكار نماز كه خوشبختانه فراوان، و در دسترس همه است، مراجعه نموده و يا از كساني كه واردند پرسيده اند و در اثر عشق و علاقه اي كه به آن داشته اند، معاني آنها را در نتيجه تكرار پاكيزه و خوب درك كرده اند.

بسياري از مسلمانان بوده اند، و حالا هم گاهي پيدا مي شوند كه سواد درستي ندارند، و بلكه بعضي هاشان چه بسا نتوانند آيات و اذكار نماز را از روي كتاب بخوانند، ولي با اين وصف هم آيات و اذكار را درست مي خوانند و هم معاني آنها را خوب مي فهمند، و حتي معناي خيلي از دعاهاي وارده را نيز مي فهمند، و به زندگي شان هم خوب رسيده و مي رسند.

اصل همان عشق و علاقه به مطلب و اهميت و بزرگي آن را درك كردن است، و اثر آن را در زندگي دانستن.

از همان اشخاص كه آن عذرها و بهانه ها را دست آويز خود كرده اند بسيار اتفاق افتاده، يك مسافرت در مدت كوتاهي به لندن مي كنند و در مدت كمي كه در آنجا اقامت دارند به حد معتنابهي با زبان انگليسي آشنا مي شوند، به طوري كه اگر يك مسافرت ديگر به آن جا بكنند، حسابي به زبان مردم آنجا وارد مي شوند، و همچنين اگر به آلمان يا فرانسه يا كشور ديگر مسافرت كنند.



[ صفحه 76]



خيلي از اين اشخاص را ديده ايم و سراغ داريم.

نياز و احتياجشان، و نيز عشق و علاقه زيادشان ايجاب مي كند به اين زبانها آشنا شوند، و آشنا هم مي شوند.

با اينكه ياد گرفتن پاره اي از اين زبانها سخت و دشوار است و همين آقايان بسا مي شود، بسياري از اصطلاحات خارجي ها و واژه ها، و لغتهاي آنها را ياد مي گيرند، و زيبا و جابجا به آن تلفظ مي كنند و معاني اش را خوب مي فهمند.

جهتش همان علاقه و عشقي است كه به آن دارند.

با اينكه اينها نوعا درس خوانده و باسواد نيستند.

ديگر حساب درس خوانده ها، و باسوادها روشن است.

عزيزم، علت اساسي در عدم آشنائي به نماز و ندانستن معاني آيات و اذكاري كه در آن خوانده مي شود، همان نبودن عشق و علاقه به نماز، و نيز عدم احساس نياز به آن است، و سهل انگاشتن، و مسامحه در آن.

هنوز درك نكرده اند، و نمي دانند كه نماز در زندگي شان و در خوشبختي و سعادتشان چه اثري دارد؟

و چه عامل بزرگ و نيرومندي است براي بهزيستنشان؟ و چنين مي پندارند كه نماز يك چيز زائدي است در زندگي، و هيچگونه نيازي به آن نيست.

براي آموختن زبانهاي خارجي، انگليسي، فرانسه، آلماني و غيره چه وقتها، چه فرصتها، چه هزينه ها، چه نيروها، و چه استعدادها مصرف مي كنند؟

چون اينها را در زندگي خود مؤثر مي دانند، احساس نياز به آنها مي كنند، و مي بينند از اينها پول در مي آيد، عناوين و موقعيت ها بدست مي آيد اوضاع و



[ صفحه 77]



احوال زندگي را مرتب مي كند، و به آن سر و سامان مي بخشد.

اما نماز، چه عرض كنم؟ و چه بگويم؟

يك صد هزارم، نه يك ميليونيم اهميتي را كه به شئون زندگي روزمره مي دهيم، به نماز نمي دهيم. بلكه در اين مورد نسبت سنجي و قياس جا ندارد بگو: هر چيز پيش ما اهميت دارد، و مورد اعتناء و توجه است، ولي نماز هيچ اهميت ندارد، و ابدا مورد اعتناء و توجه نيست.

به اين علت است كه معناي نماز، و آيات و اذكاري كه در آن خوانده مي شود، ياد نمي گيريم، و نمي فهميم، و جز اين علت ديگري ندارد.

و بنابر آنچه گفتيم، در اين باره هيچ عذري براي ما نمي ماند.

و اينكه مي گويند: علماء جمود خاصي دارند، و نمي گذارند و تجويز نمي كنند كه نماز را به زباني جز زبان عربي بخوانيم، اين حرف هم حرف درستي نيست، و براي كسي عذر نمي شود.

اين كار علماء اين عدم تجويزشان جمود نيست، بلكه نهايت تدين، و كمال تقوي و مخالفت با هوي و ميل نفس و حقيقت متابعت و پيروي و انقياد در برابر فرمان خدا و عمل به دستور پيشوايان و رهبران بزرگ و معصوم دين است و درك عميق، و احساس و شعور باريك و دقيق به فلسفه بزرگ خصوص اين حكم است: يعني نماز را به عربي خواندن.

مگر فقيه و عالم مي تواند به هوي و ميل خويش و يا طبق هوي و ميل مردم فتوي بدهد، و حكمي براند؟

و اگر اين معنا را جمود بناميم، جمودي است ناشي از حق، و جمودي به حق و براي حق، جمودي است مبني بر آگاهي و بينش خاص، جمودي بر اساس عبوديت و بندگي و فناي اراده و خواست بنده در اراده و خواست خدا، و احتياط و محافظه كاري در دين او، و در احكام



[ صفحه 78]



دين او [2] .

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: «اخوك دينك فاحتط لدينك» نه جمود به معناي ركود فكر، به معناي وقفه، نه جمود به معناي روشن نبودن، عدم بينش، ناآگاهي و ناآشنائي به اوضاع زمان و احوال اجتماع.

و اما فلسفه بزرگ اين دستور (نماز را به عربي خواندن) عمده برقرار شدن بهم پيوستگي، و ارتباط و هم بستگي مردم مسلمان در همه اقطار جهان، و دوام و بقاء آن و از هم نپاشيدن، و گسيخته نشدن آن است تمام مردم مسلمان در هر كجاي دنيا كه باشند، از هر نژاد، سياه و سفيد زرد و سرخ، و از هر تيره و تبار، و از هر كشور و آب و خاك، همه با توجه و اقبال به يك معبود، خداي متعال، رو به يك سمت، و به يك سو - به سوي كعبه همه با يك ايده و يك هدف، و حتي همه به يك زبان نماز مي خوانند، و خدا را نيايش مي كنند.

اين چه وحدت و يگانگي است؟ اين چه همبستگي و ارتباط است اين چه مردم و چه امت با هم مرتبط و متحدند؟ كه هيچ گونه نژادپرستي و تعصبهاي تيره و تباري در ميانشان نيست، گوئي همه به يك جان زنده اند، همه به يك اراده نيايش مي كنند، و يك اراده همه را به پرستش خداي يكتا بپا ايستانده، و چنان وحدت اراده بر همه وجودشان و بر همه اعضايشان حاكم است كه حتي زبانشان را كه آزادترين اعضاء است چنان وحدتي داده كه همه به يك زبان در برابر خداي بي نيازشان مناجات و عرض نياز مي كنند، اين وحدت زبان در مورد نماز، و ديگر در مورد انجام مناسك حج فوق العاده مهم و قابل توجه است.

اين زبان هم نه فارسي است، نه انگليسي و نه فرانسه و نه آلماني و نه و نه و نه.



[ صفحه 79]



اين زبان، زبان عربي است، آن همه نه از اين جهت كه زبان گروهي از مردم خاص در آب و خاك و كشور خاصي است.

بلكه از اين جهت كه زبان وحي است، زبان كتاب آسماني اين امت است، - قرآن - زبان رهبر و مقتدا و پيشواي بزرگ آنها است.

پس در انتخاب اين زبان فخر و مباهات، و برتري و تقدم براي گروهي كه در منطقه اي مخصوص زندگي مي كنند نيست.

انتخاب خدا است وحي است، قرآن است به مردم مربوط نيست، زباني است كه مقتدا و پيشوا و رهبر بزرگ مسلمانان، پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله وحي الهي و حقايق آن را به آن زبان تلقي و اخذ كرده، و خدا را با آن نيايش نموده، و نماز خوانده «لا فضل لعربي علي عجمي الا بالتقوي» [3] .

و ديگر اينكه نماز چنانچه بر هيچ مسلماني پوشيده نيست با جماعت خواندن مطلوب است و دستورات فوق العاده اكيد و بليغ درباره آن رسيده و به حدي مهم است، كه شارع مقدس اسلام پيغمبر صلي الله عليه و آله تا امكان داشته نمازش را به جماعت مي خوانده، و شايد نتوان موردي را يافت كه آن حضرت نماز فرادي خوانده باشد.

و روي همين اصل مسلمانان به نماز جماعت اهتمام و اعتناء عجيبي دارند، و به هر كشور و يا شهر اسلامي و يا غير اسلامي كه گروهي مسلمان در آن باشد، بروي، در مواقع نماز، جماعتهاي باشكوهي مي بيني، و قهرا به آن جماعتها بايد بپيوندي، و در نماز با آنها شركت كني.

حالا كه مطلب اين طور است، و حال اين چنين، اگر مردمي از ايران مثلا به لندن رفتند، مسلمانان آنجا در اوقات نماز در شبانه روز نماز جماعت مي خوانند، و اينان در نماز آنها قطعا شركت مي كنند، پس اگر



[ صفحه 80]



مسلمانان آنجا به زبان انگليسي كه زبان مادري شان است نماز بخوانند، اين فارسي زبانها از نماز آنها هيچ نخواهند فهميد.

و برعكس اگر مسلمانان آنجا به تهران آمدند، و در نماز جماعتي شركت كردند كه نمازشان را به فارسي بخوانند، آنها هيچ درك نخواهند كرد و اين دو گروه اگر به آلمان رفتند، و مسلمانان آنجا به زبان آلماني نماز خواندند، اين دو گروه از نماز آنها چيزي نخواهند فهميد. و همين طور اين سه گروه اگر اتفاقا به هند رفتند و در آنجا به جماعت مسلمانان هند كه به زبان اردو نماز مي خوانند حاضر شوند و همچنين هر گروهي نسبت به گروه ديگر كه زبانشان با هم فرق دارد.

و اگر موسم حج رسيد، كه مسلمانان جهان از هر كشور و از هر نژاد با زبانهاي مختلف براي انجام مناسك حج به مكه معظمه مي روند، در اوقات نماز كه در مسجد الحرام جماعت به پا مي شود، و گاهي بلكه بسيار مي شود كه چند صد هزار نفر از مسلمانان كشورهاي جهان در آن شركت دارند، امام جماعت آنجا به چه زباني نماز بخواند؟ كه همه آن جمعيت معنايش را بفهمند.

ولي اگر مسلمانان جهان همه به عربي نماز بخوانند - كه بايد هم به عربي بخوانند - منتهي كوشش كنند، و معناي آيات و اذكاري كه در آن خوانده مي شود ياد بگيرند، آنگاه در هر كجاي دنيا نماز جماعتي بپا شود و هر كه در آن جماعت شركت كند، معناي نماز را به خوبي درك خواهد كرد و زيبائي، و شكوه و عظمت نماز هم محفوظ خواهد ماند، و دليل بر وحدت و پيوستگي و همبستگي نيز خواهد بود.

جهت سوم و علت ديگر: اينكه اگر بنا شود هر گروهي آيات و اذكار نماز را به زبان خود ترجمه كنند، و به زبان خود نمازشان را بخوانند، آن



[ صفحه 81]



شكوه و عظمت و زيبائي كه از ميان مي رود، اختلاف و تغيير و تحريف فاحش و عجيبي در آيات و اذكار نماز پديد مي آيد، و قطعا اين اختلاف و تغيير و تحريف موجب اختلافهاي شديدي در ميان مسلمانان مي شوند.

از اينها گذشته، چه قدرتي مي تواند و كدام مترجم تواناي باذوق از عهده برمي آيد كه حسن و زيبائي و شكوه آيات قرآن را كه در نماز خوانده مي شود، و همچنين اذكار نماز را، در الفاظ و كلمات و جمله هايي ديگر منعكس كند. آياتي كه در نماز خوانده مي شود كلام خدا است، قرآن است از نظر زيبائي و حسن اسلوب، و از لحاظ فصاحت و بلاغت معجزه است فوق قدرت و طاقت بشر است، اذكاري هم كه در نماز خوانده مي شود انتخاب شده خدا است پس براي هيچ كس امكان ندارد آن لطف و زيبائي و آن شكوه را كه در آيات و اذكار نماز هست به زبان ديگر و تعبير ديگر درآورد.

بنابراين مسلمانان بايد مقداري وقت خود را صرف آموختن معاني آيات و اذكار نماز كنند، و دست به تركيب زيبا و با شكوه و اسلوب نيكوي نمازشان نزنند، و بگذارند زيبائي و شكوه و عظمت نمازشان محفوظ بماند و نيز پيوستگي و همبستگي و وحدتشان برقرار باشد، و از هم نپاشد.

و ضمنا از دسيسه هاي اجانب كه پيوسته در صدد ايجاد اختلاف و پديد آوردن شكاف ميان مسلمانان بوده و هستند و با پشت كار و پي گيري عجيبي در اين راه كوشيده و مي كوشند برحذر باشند.

گرچه آنها كار خودشان را كرده اند، و ما خواب بوده ايم و كار خود را مي كنند و ما هنوز خوابيم.

از خواننده عزيز پوزش مي طلبم كه بحث در اين باره به درازا كشيد



[ صفحه 82]



چه كنم؟ در اينجا ناگزير بودم كه اين بحث را بياورم.

به هر حال.

نمازگزار سوره حمد (فاتحة الكتاب) را كه خواند و تمام كرد، سوره اي كامل از قرآن را به استثناي سوره هاي سجده كه چهار سوره است اول سوره سي و دوم قرآن (الم تنزيل) دوم سوره چهل و يكم (حم سجده) سوم سوره پنجاه و سوم (و النجم) چهارم سوره نود و ششم (العلق) مي خواند مثلا سوره (الماعون) را.

«بسم الله الرحمن الرحيم. ارأيت الذي يكذب بالدين فذلك الذي يدع اليتيم. و لا يحض علي طعام المسكين. فويل للمصلين. الذين هم عن صلوتهم ساهون. الذين هم يرائون و يمنعون الماعون».

آيا ديدي آن را كه تكذيب مي كند روز جزا را. پس اين است كه با خشونت و زبري يتيم را طرد مي كنند و ميراند. و ترغيب نمي كند بر طعام دادن به مستمند. پس واي بر نمازگزاران. آن نمازگزاران كه به نمازشان توجه نمي كنند، و از آن غافلند. آنان كه ريا و تظاهر مي كنند، و منع مي كنند ماعون را.

(ماعون اثاث و چيزهاي خانه كه معمولا همسايه ها به هم عاريه مي دهند) سوره را كه خواند پس از لحظه اي الله اكبر مي گويد، و به ركوع مي رود و چون در ركوع آرام گرفت. ذكر ركوع مي گويد: «سبحان ربي العظيم و بحمده» پاك و منزه است از هر عيب و نقص پروردگار من كه بزرگ است و او را ستايش مي كنم.

آنگاه از ركوع بلند مي شود، و مي ايستد و پس از قرار گرفتن، مي گويد: «سمع الله لمن حمده» خدا شنوا است، و پذيرنده كسي را كه او را حمد و ستايش كند.

«و الله اكبر» مي گويد و به سجده مي رود، و پس از استقرار در سجده



[ صفحه 83]



مي گويد: «سبحان ربي الاعلي و بحمده» پاك و منزه است از هر عيب و نقص پروردگار من كه از هر چيز برتر است، و ستايش مي كنم او را.

پس سر از سجده برداشته، مي نشيند و مي گويد: «استغفر الله ربي و اتوب اليه» آمرزش و مغفرت از خدا مي خواهم، خدائي كه پروردگار من است، و رجوع به سوي او مي كنم.

«الله اكبر» مي گويد، و باز به سجده مي رود، و همان ذكر را مي خواند و چون سر برداشت مي نشيند، الله اكبر مي گويد، و پس از لحظه اي نشستن برمي خيزد، و در حال برخاستن مي گويد: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» به ياري خدا و نيروي او برمي خيزم و مي نشينم.

و پس از اينكه درست ايستاد، سوره الحمد مي خواند و بعد از آن سوره اي كامل از قرآن مثلا سوره توحيد.

«بسم الله الرحمن الرحيم. قل هو الله احد. الله الصمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد»

بگو (اي محمد) او خدائي است يگانه و بي همتا، خدائي كه از همه موجودات بي نياز، و همه به او نيازمند و محتاج اند و بزرگ و بزرگوار است، چيزي نزائيده و از چيزي زائيده نشده و براي او هيچگونه مثل و مانندي نيست.

آنگاه الله اكبر مي گويد، و دستها برداشته مقابل رو به جانب آسمان نگاه مي دارد، و قنوت مي خواند مثلا:

«ربنا ظلمنا أنفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين».

پروردگارا ما ستم كرديم به خودمان، و اگر ما را نيامرزي و ما را نبخشي و به ما رحم نكني، البته از زيانكاران مي باشيم.

(و هر گونه ذكر و دعا و درخواست از خدا درباره امور دنيوي و



[ صفحه 84]



اخروي در قنوت روا است).

پس از خواندن قنوت به ركوع مي رود، و سپس دو سجده بجا مي آورد و بعد از سجده مي نشيند و الله اكبر مي گويد، و پس از گفتن: الحمد لله تشهد مي خواند به اين عبارت:

«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله. اللهم صل علي محمد و آل محمد».

گواهي مي دهم خدائي جز خداي يگانه نيست، شريك براي او نمي باشد، و گواهي مي دهم محمد (صلي الله عليه و آله) بنده او و رسول اوست پروردگارا درود و رحمت بفرست بر محمد و آل محمد.

و در ركعت سوم در نماز مغرب، و ركعت سوم و چهارم در نماز ظهر و عصر و عشاء اين اذكار را مي خواند:

«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر».

خدا پاك و منزه است، حمد و ثنا مخصوص ذات پاك او است و خدائي سزاوار پرستش جز ذات يگانه او نيست، و خدا بزرگتر است از هر چيز و از اينكه بتوان او را وصف كرد.

و در ركعت دوم در نماز صبح و ركعت سوم در نماز مغرب و ركعت چهارم در نماز چهار ركعتي پس از خواندن تشهد سلام مي دهد، و از نماز بيرون مي رود.

«السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته السلام علينا و علي عباد الله الصالحين، السلام عليكم و رحمة الله و بركاته».

سلام و درود بر تو اي پيامبر گرامي، و نيز رحمت خدا و بركتهاي او، سلام و درود بر ما نمازگزاران، و بر بندگان شايسته خدا.

سلام و درود بر شما اي مؤمنان، و نيز رحمت خدا و بركتهاي او. و سپس سه



[ صفحه 85]



مرتبه الله اكبر مي گويد.

و در تمام موارد گفتن الله اكبر چه واجب و چه مستحب، خوب است دستها را تا محاذي گوش يا گردن بالا برده به طوري كه كف دست به طرف جلو و پشت دست به جانب عقب باشد، و بعد از گفتن تكبير دست را پائين آورد.

و همه اين اقوال و اذكار بايد در حال استقرار و كمال آرامش و با خضوع و خشوع و توجه دل به خدا خوانده شود، و در ميان اذكار فقط بحول الله و قوته اقوم و اقعد است كه در حال برخاستن و حركت خوانده مي شود.

و بايد نمازگزار در معاني آيات و اذكاري كه مي خواند تدبر و تفكر نمايد، و دقت كامل داشته باشد، تا در نتيجه عظمت و بزرگي خدا و جلال و هيبت او در دلش ايجاد خوف و خشيت كند، و هم در خود احساس ذلت و فقر و مسكنت نمايد.

و به حقيقت رابطه ميان خود و خدا را نيرومندتر گرداند، و ضمنا در همه اين احوال بداند كه خداي بزرگ او را مي بيند، حاضر و ناظر و بر تمام احوال او مطلع است، گرچه او خدا را نمي بيند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«هنگامي كه در نمازي، بر تو باد به خشوع و اقبال و توجه به نماز، زيرا خدا مي فرمايد: «الذين هم في صلوتهم خاشعون» [4] .

ابان بن تغلب گويد:

«خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: من علي بن الحسين عليهماالسلام را مي ديدم، و موقعي كه به نماز مي ايستاد چهره اش متغير مي شد رنگش مي گشت.

حضرت فرمود: به خدا قسم علي بن الحسين مي شناخت آن كس را كه در



[ صفحه 86]



برابر عظمتش مي ايستاد» [5] .

حضرت صادق عليه السلام به عبدالله بن ابي يعفور فرمود:

«اي عبدالله، نماز واجب را به وقتش بخوان، و چون آدمي كه مي خواهد وداع كند نماز كن، چنانچه اين نماز، نماز آخر اوست، و به موضع سجده ات نگاه كن، و اگر بداني در طرف راست و چپ تو چه كساني هستند؟ البته نيكو نماز خواهي كرد و بدان كه در برابر كسي ايستاده اي كه تو را مي بيند، و تو او را نمي بيني» [6] .

و باز آن حضرت فرمود:

«من مومني را دوست مي دارم كه وقتي در نماز واجب است، به تمام دل متوجه خدا باشد، و به او اقبال كند، و دلش مشغول به امر دنيا نباشد، و نيست بنده اي كه در نمازش متوجه به خدا باشد مگر اينكه خداي متعال به او توجه و عنايت مي فرمايد» [7] .

قال رسول الله صلي الله عليه و آله:

«ركعتان خفيفتان في تفكر خير من قيام ليلة».

دو ركعت نماز مختصر، منتهي با تفكر و تدبر بهتر است از يك شب تا به صبح نماز خواندن. [8] .

اميرالمؤمنين سلام الله عليه فرمود:

«هيچگاه با كسالت و خستگي و در حال چرت به نماز نايستيد، و نمازگزار در خود فكر نكند، زيرا در برابر پروردگار بزرگ خود ايستاده، و جز اين نيست كه بهره هر كس از نمازش به همان مقداري است كه در آن توجه به خدا داشته باشد» [9] .

اميد است، خواننده گرامي با دقت كامل در مطالب مذكور و نيز در مطالبي كه ذيلا ذكر مي شود بنگرد، و با توجه تام آن را مطالعه كند، و خوب



[ صفحه 87]



اطراف و جوانب بحث را بررسي نمايد، تا نماز را به معناي واقعي و درستش بشناسد، و به موقعيت بزرگ آن، و اثرش در زندگي آگاه شود.

و در نتيجه نمازش را مراعات و محافظت كند، و آن را درست بخواند، و از آثار و نتايج مطلوبش برخوردار شود، و از نمازگزاران حقيقي به شمار آيد.

و چون در نماز اذكار و اورادي ديگر جز آنچه ياد شد، هست، و اين اذكار و اوراد خيلي جالب و پرمعني، و بسيار عميق، و از جهاتي آموزنده و سازنده است، و هرچه بيشتر عبوديت و بندگي، و خضوع و خشوع نمازگزار را مي رساند، چنانچه اگر واقعا از روي صميميت و جديت و با اراده محكم و قوت نفس، و نيت صادق، و قصد خالص آنها را بخواند، يكسره از خود بي خبر، و بلكه به كلي منقطع از ماسوي الله مي شود و هر كه، و هرچه جز اوست از ياد مي برد.

ناگزير آنها را نيز براي خوانندگان عزيزي كه طالب آنند مي نگاريم و هم براي كساني كه حال اين حرفها را ندارند، كه لااقل بدانند نماز چيست؟ و داراي چه آداب و سنن؟ و شامل چه مزايا و امتيازاتي است؟ و تا چه اندازه مي تواند انسان را به مدارج عاليه و مقامات بلند رسانده و اوج دهد؟ «الصلوة معراج المؤمن» [10] .

اينك آن اذكار و اوراد، به اين ترتيب است كه:

به ضميمه تكبيره الاحرام كه قبلا ذكر شد، شش تكبير مي گويد كه روي هم هفت تكبير مي شود، به اين طرز. سه تكبير مي گويد: الله اكبر الله اكبر الله اكبر و مي خواند:

«اللهم انت الملك حق المبين، لا اله الا انت، سبحانك اني ظلمت



[ صفحه 88]



نفسي فاغفرلي ذنبي انه لا يغفر الذنوب الا انت».

پروردگارا، تو پادشاهي هستي كه پادشاهي ات حق و آشكار است معبودي جز تو نيست، پاك و منزهي تو، من به خود ستم كرده ام اينك گناه من بيامرز، زيرا كسي جز تو گناهان را نمي آمرزد.

پس دو تكبير ديگر مي گويد: الله اكبر، الله اكبر، و مي خواند:

«لبيك و سعديك، و الخير في يديك، و الشر ليس اليك، و المهدي من هديت، لا ملجأ منك الا اليك، سبحانك و حنانيك تباركت و تعاليت، سبحانك رب البيت».

اجابت مي كنم امر تو را، اطاعت مي كنم فرمان تو را، موافقت مي كنم عبادت تو را، هر خوبي و خيري بدست تو است، و بدي از جانب تو نيست هدايت يافته كسي است كه تو او را هدايت كرده اي، پناهي از غضب تو نيست مگر به سوي تو تنزيه مي كنم تو را رحمت و بركت تو را مي خواهم تو با بركت و بلند مرتبه اي تنزيه مي كنم تو را اي پروردگار كعبه.

آنگاه دو تكبير ديگر مي گويد: الله اكبر، الله اكبر، كه تكبير دومش را تكبيره الاحرام قصد مي كند، و بعد مي خواند:

«وجهت وجهي للذي فطر السموات و الأرض، عالم الغيب و الشهادة، حنيفا مسلما و ما انا من المشركين، ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين، لا شريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين».

روي خود را سوي آن خدا كه آسمانها و زمين را پديد آورده مي كنم، خداي دانا به پنهان و آشكار.

از هرچه جز اوست رو گردانده، و تسليم امر اويم، و از مشركان نيستم. به حقيقت نماز من، و عبادتهاي ديگر من، و زندگيم، و مردنم همه براي خدائي است كه پروردگار جهانيان است، هيچ شريك براي او نيست و به اين



[ صفحه 89]



مأمورم، و من از مسلمانانم [11] .

سپس مي گويد:

«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم».

به خدا پناه مي برم از ديو رانده شده.

و آنگاه به خواندن حمد و سوره شروع مي كند - چنانچه گذشت - و بعد به ركوع مي رود، و چون در ركوع قرار گرفت و آرام شد با تمام خضوع و توجه دل، پيش از آنكه ذكر ركوع بخواند مي گويد:

«اللهم لك ركعت، و لك اسلمت، و بك آمنت و عليك توكلت و انت ربي، خشع لك سمعي و بصري و شعري و بشري و لحمي و دمي و مخي و عصبي و عظامي و ما اقلته قدماي غير مستنكف و لا مستكبر و لا مستحسر».

پروردگارا براي تو ركوع مي كنم، و خم شده تعظيم مي نمايم. و تسليم توام و به تو ايمان آورده ام و بر تو توكل دارم، و توئي پروردگار من، خاشع و خاضع است براي تو گوش من، و چشم من، و موي من، و پوست بدنم، و گوشت و خونم و مغز و عصب و استخوانهايم، و آنچه را كه دو پاي من حامل آن است، در حالي كه نه استنكاف دارم و نه استكبار، و نه خسته شونده ام [12] .

من مي پرسم آدمي كه با خدا چنين مي گويد، و به صدق و راستي و از روي حقيقت اين طور حرف مي زند و جدا متحقق به اين معاني است، و خود را با اين مطالبي كه مي گويد ساخته و تربيت كرده، آيا تصور مي رود كه اين آدم، و اين نمازگزار در برابر غير خدا خم شود، و تعظيم كند؟ يا با اعضاء و جوارحش براي غير خدا كار كند، براي غير خدا ببيند، بشنود، حرف بزند، بدهد، بگيرد، قدم بردارد، در برابر كسي يا قدرتي چاپلوسي كند، و تملق بگويد، سالوس باشد. مزور و حيله باز باشد برده و بنده



[ صفحه 90]



چيزي يا كسي جز خدا شود، و تن به ذلت و خواري دهد؟ ابدا ممكن نيست، تصور نمي شود.

و چون به سجده رفت، و درست آرام شد پيش از ذكر سجده بگويد:

«اللهم لك سجدت، و بك آمنت، و لك اسلمت و عليك توكلت و انت ربي، سجد وجهي للذي خلقه و شق سمعه و بصره الحمد لله رب العالمين تبارك الله احسن الخالقين».

پروردگارا براي تو سجده مي كنم، و به تو ايمان دارم، و تسليم توام و توكلم بر تو است، و توئي پروردگار من، روي من سجده مي كند براي خدائي كه آن را آفريده و گوش و چشمش را باز كرده، حمد و ثنا مخصوص خداي پروردگار جهانيان است، متعالي و بابركت است خدائي كه نيكوترين آفريدگاران است [13] .

از مطالب فوق چنين برمي آيد كه آدم نمازگزار، در حال نماز بايد با تمام وجودش، از جسم و جان و دل، و فكر و خيال، و به كليه اعضاء و جوارح خود متوجه به خدا باشد، و منقطع از ماسواي او.

و به ظاهر و باطنش در برابر عظمت خدا و جلال و كبرياي او در كمال خضوع و افتادگي، با دلي حاضر و زباني ذاكر، نهايت ذلت و بندگي را اظهار نمايد.

كه اين خود در حقيقت براي بنده كمال فوق العاده و بسيار پسنديده و نهايت مطلوب است.

چون فطرت و آفرينش چنين اقتضاء مي كند، چنانچه عكس اين معنا يعني تكبر و تجبر در برابر خداي بزرگ، و طغيان و سركشي در مقابل فرمان او، و گستاخي و سرپيچي از امر و دستور او، و خلاصه از مراسم عبوديت و بندگي او روي گرداندن، و با نخوت و غرور بسر بردن و رابطه



[ صفحه 91]



ميان خود و خدا را بريدن. بي نهايت ناپسند، و بسيار زشت، و فوق العاده بد، و برخلاف فطرت و آفرينش است.

اين آدم در عين تكبر و تجبرش، ذليل و خوار است، و با سركشي و طغيانش، ضعيف، و بي مقدار است، و در عين گستاخي و سرپيچي اش زبون و عاجز است، و با تمام نخوت و غرورش، پست است و چون سر از بندگي خدا پيچيده، بنده و برده همه كس، و همه چيز است، و چون از مقام عظمت خدا باك ندارد، و از خشم او نمي ترسد، از هرچه و از هركس باك دارد و مي ترسد.

«و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين» «من كان يريد العزة فلله العزة جميعا».

اما آدم باايمان، آدمي كه بندگي خدا مي كند، آدمي كه نماز مي خواند، اگر به حقيقت نماز بخواند با رعايت و مراقبت بر آنچه در پيش ياد شد. آدمي به تمام معني نيرومند، با شهامت و آزاد خواهد بود آدمي عزيز و با مناعت و قناعت خواهد بود، بنده و ذليل هيچ قدرتي نخواهد شد و از هيچ چيز و هيچ كس نخواهد ترسيد.

و چنان هيبت و سطوتي خواهد داشت كه همه از او رعب داشته و خواهند ترسيد، و از او حساب خواهند برد.

و اين جور آدم قهرا آدمي مستقيم و درست و استوار خواهد بود ظلم و ستم نخواهد كرد، متعدي و متجاوز نخواهد بود.

و بلكه با انحراف، با ظلم و ستم، و تعدي و تجاوز مبارزه خواهد كرد فحشاء و منكرات را ترك گفته، و از فحشاء و منكرات ديگران جلو خواهد گرفت، زيرا نمازگزار به آن معنا كه گفتيم، با گوش دل و شنوائي ضمير وجدان، نداي ملكوتي نماز، و نهي واقعي آن را مي شنود، و ديگر نمي تواند از كارهاي زشت و ناپسند باز نايستد، و ديگران را از آن باز ندارد،



[ صفحه 92]



چون نماز انسان را عهده دار و مسئول مي كند.

نماز مي گويد: هنگامي كه براي انجام من بپا مي خيزي بايد بر زمين يا فرشي بايستي كه صددرصد بداني از آن خودت است، و يا اگر از ديگري است، به عدوان و ستم از او نگرفته باشي، بلكه به رضايت كامل او در يد تو باشد و در آن تصرف كني.

نماز مي گويد: موقعي كه مي خواهي مرا به جاي بياوري، بايد در جامه اي باشي كه همه اش مال خودت باشد، حتي يك تار و يك پودش مال ديگري نباشد، و اگر احيانا از ديگري باشد، بايد به رضايت و طيب خاطر او به تن پوشانده باشي و در آن نماز بخواني، نه به زور و قلدري از او گرفته باشي، يا به پنهاني و مكر و حيله و تقلب يا راههاي ديگر از او ربوده باشي و او نداند يا بداند.

نماز مي گويد: براي خواندن من بايد با طهارت باشي، و آبي كه براي تحصيل طهارت (وضوء يا غسل) مصرف مي كني، و يا خاكي كه بر آن تيمم مي كني بايد احراز كني و بداني مال تو است، غصب نيست مال ديگري نيست، حق ديگري نيست، و اگر از آن ديگري است بايد بداني كه او به تصرف تو در آن، و براي تحصيل طهارتت كاملا راضي است.

نماز مي گويد: هر مقدار از مرا كه با حضور قلب و توجه و اقبال به خدا بجا آوردي مقبول و پذيرفته است، آن هم با نيت پاك و اخلاص بدون عجب و رياء.

و قبلا سخن اميرالمؤمنين عليه السلام را به كميل متذكر شدم كه فرمود:

«اي كميل، مهم اين نيست كه نماز بخواني، و روزه بگيري، و صدقه بدهي، بلكه مهم و قابل توجه اين است كه نماز با دلي پاك، و عملي



[ صفحه 93]



پسنديده نزد خدا واقع شود، بنابراين اي كميل، دقت كن كه در چه لباسي نماز مي خواني؟ و بر چه فرش و زميني ايستاده اي؟ زيرا اگر از وجه صحيح و حلال نباشد قبول نيست» [14] .

و اگر درست توجه نموده و گوش دل باز كني، نهي كردن نماز، و باز داشتن آن از فحشاء و كارهاي زشت را خوب خواهي شنيد، و درك خواهي كرد، كه تجاوز به حقوق مردم نكن، اموال آنها را به عدوان، به ظلم و ستم آشكارا و يا پنهان، به انواع مكرها و حيله ها، و اقسام تقلب ها و فريبها نگير و تصاحب مكن، دلت به نفاق و بدانديشي، و كينه توزي و تكبر، و غفلت، و جبن و ترس، و هر آلودگي و چركيني ديگر آلوده نباشد.

اين زشتي ها و كارهاي زشت ديگر كه قهرا نماز از آنها نهي مي كند، دون همت مباش، تنگ نظر مباش، تن به ذلت و خواري، و توسري خوردن مده و به ذلت و خواري و تو سري خوردن كسي راضي نباش، و ركون و اعتماد به ظالم و ستمگر نداشته باش و به او تكيه مكن، و نيز او را كمك نده و ياري نكن، برده و بنده كسي نشو، چاپلوس و متملق نباش. زيرا آقاي تو، مولاي تو، سيد تو، ولي نعمت تو، كاشف ضر تو، معطي هر خير و خوبي به تو، آمرزنده گناهان و رحيم و مهربان به تو، خداي تواناي عزيز غالب قاهر غفور رحيم است.

اين نماز است كه عمود دين، و ركن اسلام و نخستين فريضه، و سنگين ترين وظيفه است. كه اگر استوار و درست شد، و چون عمود و ستون خيمه راست و مستقيم بپا داشته شد، كاخ عظيم اسلام، و خيمه باشكوه دين استوار و برقرار خواهد ماند، و همه را بهره مند و برخوردار خواهد كرد، و زير سايه خود در آسايش و راحتي و آرامش خواهد داشت، وگرنه به هم خواهد ريخت، و رويهم فرود خواهد آمد، چنانچه بهم ريخته



[ صفحه 94]



و روي هم فرود آمده است.

زيرا كه حقيقت نماز را ندانسته، و آن را درست بپا نداشته ايم راست و استوارش نكرده، و حق آن را ادا ننموده ايم، سبك و ناچيزش انگاشته و قدر آن و نتيجه و اثرش را نشناخته ايم.

و اگر نماز را شناخته، و مي دانستيم چيست و درست آن را به جا مي آورديم اين همه از هم نمي ترسيديم، و از يكديگر سلب اعتمادمان نمي شد، بلكه كاملا به هم اعتماد مي داشتيم، و از طرف يكديگر در امان و اطمينان كامل مي بوديم.

نمازگزار واقعي كسي است كه اگر انسان نماز خواندن او را دانست و او را نمازخوان شناخت، ديگر از او نمي ترسد، و در تمام شئون زندگي از هر جهت به او اعتماد دارد، و خاطرش از او كاملا جمع است، براستي و درستي، و صلح و صفا و خيرانديشي، و خيرخواهي او اطمينان دارد.

مي داند كه او تقلب نمي كند، غل و غش در معامله نمي كند، مكر و حيله و تزوير ندارد، سالوس و كلك باز نيست، بدانديش نبوده و قصد سوء نسبت به كسي ندارد، ظلم و ستم روا نمي دارد، تعدي و تجاوز به حقوق و ناموس كسي نمي كند.

و چه خوب بود كه نمازگزاران، همه نمازگزاران واقعي و حقيقي مي بودند.

و لكن مع الأسف...

در اين ميان علاوه بر مراتب گذشته، نماز امتياز فوق العاده بزرگ ديگري دارد كه بسيار قابل توجه است، و در هيچ يك از عبادتها و اعمال ديگر اين امتياز نيست.

و آن موضوع تكرار نماز است در هر شب و روز، آن هم در پنج نوبت در



[ صفحه 95]



حالي كه روزه در سال يك مرتبه در ماه رمضان واجب است، تازه خيلي اشخاص در اثر عذرهائي روزه از ايشان ساقط مي شود.

و حج در عمر يك مرتبه واجب است، و چه بسا مسلماناني كه در تمام عمر هم واجد شرائط وجوب حج نمي شوند، و قهرا حج نمي كنند.

و زكوة و خمس نيز سالي يك مرتبه در ضمن شرائط و مقرراتي بر مسلمانان واجب مي شود، و اين دو هم بر اثر عدم وجود شرائط بر بسياري از مسلمانان واجب نمي شود.

اما نماز پس بر هر مسلمان بالغ عاقل در هر شب و روز پنج مرتبه واجب است.

و هيچگونه عذر و ضرورتي مجوز ترك آن نيست، مگر در مواردي نادر و استثنائي كه پس از اين در عنوان مستقلي آن را خواهيم نوشت.

و پوشيده نيست كه همين تكرار نماز خود يك عامل نيرومندي است كه در سازندگي، و تربيت و بينش دادن، و تحرك بخشيدن اثري بسزا دارد، و انسان را به سوي ترقي و تعالي، و قرب به پروردگار جهان بدون وقفه بالا مي برد.

و پيوسته انسان را در ملكوت جهان سير مي دهد، و هميشه او را به ياد خدا مي دارد، و رابطه اش را با ذات يگانه او نيرومند و محكم مي گرداند خداوند لطيف و مهربان، از نهايت لطف و مهر، و كمال عنايتي كه به بندگان مسلمان خود دارد، در آغاز صبح، يعني هنگامي سپيده مي دمد، و آثار و مقدمات طلوع خورشيد در بالاي افق خاورنمايان گرديده و ديده مي شود، كه دلالتي و آيتي روشن بر كمال قدرت او و لطف تدبير و نهايت حكمت و اتقان صنع او است.

آري در اين هنگام كه - به اين تدبير لطيف، و اتقان صنع پرده سياه و



[ صفحه 96]



تاريك شب را در هم مي پيچد، و به جهان روشني و زيبائي و جلوه اي ديگر مي بخشد - با نداي آسماني «الله اكبر اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله، حي علي الصلوة، حي علي الفلاح، حي علي خير العمل» «آنان را به مناجات و راز و نياز و دعا و نيايش، به سوي خود دعوت مي كند. به آنان بانگ مي زند، آنان را مي خواند. اي بندگان من نيروي از دست شده را باز يافتيد، اعصاب و عضلات خسته شما تجديد نيرو كرد به حال آمد، شادابي و نشاط به شما بازگشت، به پا خيزيد، از عالم خواب و غفلت، به جهان بيداري و آگاهي رو آريد، از عالم خاك به عوالم مافوق افلاك توجه كنيد، و از علايق جهان ماده و ظلمت، خويشتن ببريد، و به جهان هاي معني و نور به پيونديد.

اي بندگان من، سوي من آئيد، رو به من كنيد، و دل با من داريد. و خوب است هنگامي كه از جا بپا خواستند، چند لحظه به آسمانها نگاه كنند و در ستارگان كه گوئي روزنه ها و دريچه هائي است كه از انوار عوالم ملكوت حكايت مي كند بنگرند، و در عظمت آفرينش تفكر كنند و اين آيات را هم بخوانند.

«ان في خلق السموات و الأرض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاولي الألباب. الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السموات و الأرض. ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار».

(سوره آل عمران - آيه 187 - 188)

حقا كه در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز، البته آيتها و نشانه ها است براي خردمندان. آنان كه خدا را ياد مي كنند در هر حال ايستاده، و نشسته، و به پهلو خوابيده، و مي انديشند در آفرينش آسمانها و



[ صفحه 97]



زمين، و در نتيجه مي گويند: پروردگارا اينها را به باطل نيافريدي تو منزه و پاكي، پروردگارا ما را از آتش نگهدار.

اين دعوت و خواندن به وسيله آن نداي آسماني، براي حضور يافتن مؤمن به پيشگاه خداي بزرگ، با او چه مي كند؟ چه شور و هيجاني در او ايجاد مي كند؟ چه نشاط و چه شوق و وجدي در او پديد مي آورد؟ ساعتها در انتظار فرارسيدن اين وقت، و شنيدن اين ندا بود. انتظار بسر رسيد، ندا در دادند، و او را به حضور خواندند. حالا مي خواهد چه كند؟ به بارگاه كه مي خواهد برود؟ و با كه مي خواهد روبرو شود؟ با كه مي خواهد حرف بزند؟ با خود فكر مي كند، من كي ام؟ من چه هستم؟ در برابر خداي بزرگ و پروردگار عظيم.

در خود احساس خوف و خشيت مي كند، به خود مي لرزد، رنگ از چهره اش مي پرد.

چه كند؟ برود يا نرود؟ مگر مي شود كه نرود؟ بايد برود، او را خوانده اند، دعوتش كرده اند، خدا او را خوانده، و به پيشگاه خود دعوتش كرده ليكن چگونه برود؟ با چه ساز و برگي برود؟ مگر نه اين است كه مي خواهد به بارگاه عظيمي حضور يابد؟ چه بارگاه عظيم؟ بارگاه عظيم خداوند عظيم، مگر شوخي است مگر مطلب ساده و كوچك است؟

و بعد از اين همه، نمي داند او را خواهند پذيرفت، و بار خواهند داد يا طردش خواهند كرد؟ مي ترسد.

علي بن الحسين عليه السلام كه مي خواست براي حج محرم شود رنگش برمي گشت، زرد مي شد لرزه بر اندام مباركش مي افتاد، نمي توانست تلبيه بگويد.

مي گفتند: چرا تلبيه نمي گوئيد؟



[ صفحه 98]



مي گفت: مي ترسم تلبيه بگويم، و در جوابم، لا لبيك و لا سعديك گفته شود، ولي بالاخره چاره اي ندارد، ناگزير بايد برود.

پس كاملا آن طور كه بايسته و سزاوار است خود را آماده مي كند، و مي رود، حضور مي يابد، با جديت تمام صميمانه، با اخلاص، با اقبال تام، و قوت نفس، با رجاء و اميد، با حواسي جمع و دلي حاضر تكبيرة الاحرام مي گويد: «الله اكبر» و يكباره از جهان بي خبر گشته و بلكه بي خويشتن مي شود.



كبرياي حرم حسن تو چون روي نمود

چار تكبير زديم از همه بيزار شديم



حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«اذا استقبلت القبلة فانس الدنيا و ما فيها، و الخلق و ما هم فيه، و استفرغ قلبك عن كل شاغل يشغلك عن الله».

هنگامي كه براي نماز رو سوي قبله مي كني، دنيا را و آنچه در آن است فراموش كن، و مردم را و آنچه به آن سرگرم اند از ياد ببر، و دلت را از هر چه كه تو را از خدا باز دارد فارغ ساز [15] .

با اين حال وارد نماز مي شود، و با اين وصف نماز مي خواند، نيايش مي كند، راز و نياز مي گويد، تقرب مي جويد، با خدا روبرو مي شود، و با او بدون واسطه حرف مي زند، و از او چيز مي خواهد، كسب عزت مي كند، نيرو مي گيرد، بينش خاصي نسبت به جهان و جهانيان پيدا كرده و آگاهي ويژه اي مي يابد.



گر گداي او شوي شاهت كند

ور نه اي آگاه آگاهت كند



حال كه به خدا عزت يافت، و به خدا نيرو گرفت، و بينش و آگاهي



[ صفحه 99]



خاصي به جهان، و به خلق خدا پيدا كرد، با همتي عالي، و نظري بلند، و ديدي عميق، وارد زندگي مي شود، پا به محيط و اجتماع مي گذارد - زيرا كه ضرورت زندگي، و قانون خلقت، و سنت آفرينش چنين ايجاب مي كند - اكنون روشن است كه وي چگونه زندگي خواهد كرد و با مردم چگونه روبرو خواهد شد و معاشرتش با آنها چه صورتي خواهد داشت رفتارش با مردم چطور خواهد بود، و مخصوصا كساني كه با او در تماس باشند چه برخورداريها از او خواهند داشت.

و از آنجائي كه سر و صدا و غوغاي زندگي و فعاليتهاي ضروري او را مشغول مي كند، و مزاحمتهاي مردم و اجتماع، و آلودگي ها كه در نوع محيطها هست بالاخره او را آلوده مي كند، و بسا مي شود كه از ياد خدا غافل گشته، و او را فراموش كند.

از اينرو پس از چند ساعت، با همان نداي آسماني، باز او را مي خوانند، و دعوتش مي كنند، ظهر است و درهاي رحمت خدا باز و به سويت گشوده شده، بيا، به سوي ما بشتاب، بيا و باز از رحمتهاي بيكران ما و لطف و عنايت و نوازش و اكرام ما برخوردار شو، بيا، و با شوق و شتاب بيا.

«حي علي الصلوة، حي علي الفلاح حي علي خير العمل».

و همچنين، براي نماز عصر و مغرب و عشاء او را مي خوانند.

و براستي كه اگر نمازگزار بداند، و متوجه باشد، در حال نماز با كه راز و نياز دارد؟ و با كه مناجات مي كند؟ و در برابر كه ايستاده؟

و چه انوار درخشاني اطراف او را تا افقهاي بلند آسمان فرا گرفته؟ و نيز متوجه باشد و بداند كه گروهي از فرشتگان رحمت چگونه دور او حلقه زده اند؟ و بر فراز سرش، و در نظاره و تماشاي اويند، و پيوسته براي



[ صفحه 100]



او از خدا طلب آمرزش و رحمت مي كنند.

هرگز از نماز رو نمي گرداند، لذتي فوق العاده، و غير قابل تصور از آن مي برد، و هيچگاه از آن سير نشده و ملول نمي گردد.

رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:

«هر كس از هر چيزي بالاخره سير شده و وازده مي شود، اما من از نماز سير نمي شوم و روشني چشم من نماز است.» [16] .

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«هنگامي كه نمازگزار به نماز مي ايستد. رحمت خدا از اطراف آسمان تا زمين بر او نازل مي شود، ملائكه دور او را مي گيرند و از ميانشان يكي او را ندا مي كند، و مي گويد: «اگر اين نمازگزار مي دانست در نماز چه است؟ هرگز از نماز رو نمي گرداند» [17] رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «چون بنده ي من در نماز مي ايستد، خداوند متعال نظر عنايت به او مي كند، و توجه و لطف خاصي به او مي فرمايد تا از نماز فارغ شود، و رحمت خدا بر او سايه مي افكند، از بالاي سرش تا آسمان، و فرشتگان پيرامون او جمع مي شوند تا عنان آسمان، و خداوند فرشته اي را بر او مي گمارد كه به او مي گويد: اي نمازگزار اگر بداني كه به تو نظر دارد؟ و با كه مناجات مي كني؟ و راز و نياز مي گوئي، هرگز از نماز رو نمي گرداني و از جاي خود حركت نمي كني» [18] .

حضرت رضا عليه السلام در بيان فلسفه وجوب نماز مي فرمايد:

«نماز اقرار به ربوبيت خداي متعال، و بركندن ريشه هاي كفر و شرك است.

و ايستادن در برابر خداي جبار است، به ذلت و مسكنت و خضوع و خشوع، و درخواست آمرزش گناهان.



[ صفحه 101]



و نهادن صورت بر خاك در هر روز، براي تعظيم خداي بزرگ و باز نماز براي اين است كه انسان به ياد خدا باشد، او را فراموش نكند، و به غفلت و غرور روزگار نگذراند، و ضمنا خاشع و متذلل و راغب، و طالب زيادت توفيق در امر دين و دنيا باشد، با اينكه در شب و روز تكرار مي شود، و بالنتيجه ايجاب مي كند كه بنده هيچگاه مولي و مدبر و آفريدگار خود را فراموش نكند، تا در اثر فراموشي از او خود را گم كند و طغيان بورزد.

و نيز بواسطه ياد خدا بودنش، و قيامش در برابر عظمت خدا از گناهان باز ايستد، و از انواع تباهي ها و فسادها دوري گزيند».

آري اين نماز است كه ركن اسلام، و عمود دين و نخستين فريضه شناخته شده كه انسان را از هر جهت آراسته مي كند، و از زشتي ها و بدي ها و هر كار ناپسند بازش مي دارد.

و هر آن كس كه نمازش از فحشاء و منكرات بازش ندارد و جلو نگيرد، جز اينكه لحظه به لحظه از خدا و رحمت او دور شود نتيجه ديگري نخواهد گرفت.

«من لم تنهه صلوته عن الفحشاء و المنكر لم يزدد من الله الا بعدا» [19] .

محراب كه محل عبادت است و مخصوصا محل نماز از حرب مأخوذ است به اين معني كه شخص نمازگزار در محراب و محل نمازش، در حرب و جنگ و در كار مبارزه است.

با كه مي جنگد؟ با چه در محاربه و مبارزه است؟

با شيطان جنگ دارد، با وسوسه ها و دسيسه هاي او مي جنگد، او را و وسوسه هاي او را از خود دور مي كند، سر و مغز او را مي كوبد.

با هواها و هوسهاي خويش در نبرد است، با نفس خود مبارزه



[ صفحه 102]



مي كند، با خواهشهاي نفساني مي جنگد، با جهل و ناداني كه ريشه هر بدبختي و اساس هر گونه ذلت و ضعف و زبوني است جنگ دارد، مي خواهد جهل را از خود دور كند، با غفلت و ناآگاهي مبارزه مي كند، و مي خواهد آدمي هشيار و آگاه باشد.

خلاصه با هر بدي و زشتي، و با هر خوي حيواني و ددي جنگ مي كند آن هم جنگ پي گير و مكرر.

و معلوم است كه نتيجه و اثر اين جنگ و اين مبارزه و مجاهده چيست؟ و ليكن هزار افسوس كه عمري در محراب عبادت، و در محراب نماز ايستاديم و عبادت كرديم، و نماز خوانديم، اما هيچ گونه تحول در هيچ جهت در ما پديد نيامد.

ابدا آگاهي و بينش پيدا نكرديم، هيچ خوي و عادت زشت از ما دور نشد، شهامت و شجاعت نيافتيم، نيرومند نشديم، و خود را عهده دار و مسئول ندانستيم، و با هيچ فساد و انحراف مبارزه نكرديم، خرافات و موهومات از ميانمان برداشته نشد، درست نشديم.

و نفهميديم چه بايد كرد؟ و ندانستيم و رشد نيافتيم.

و خلاصه همانيم كه بوديم، اگر اعتراف نكنيم كه به قهقرا برگشته و ساقطتر و پست تر شده ايم، كه بايد اعتراف كنيم.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«من ساوي يوماه فهو مغبون و من كان امسه خيرا من غده فهو ملعون» [20] .



[ صفحه 105]




پاورقي

[1] بحار - ج 84 - ص 229.

[2] بحار - ج 2 - ص 258.

[3] بحار - ج 76 - ص 350.

[4] بحار - ج 84 - ص 260.

[5] بحار - ج 84 - ص 236.

[6] وسايل الشيعه - ج 3 - ص 622.

[7] بحار - ج 84 - ص 240.

[8] بحار - ج 84 - ص 240.

[9] بحار - ج 84 - ص 239.

[10] بحار - ج 84 - ص 255.

[11] بحار - ج 84 - ص 204 و ص 366 و ج 87 - ص 211 و ج 95 - ص 252 و ص 259.

[12] بحار - ج 85 - ص 110.

[13] بحار - ج 84 - ص 208 و ج 85 - ص 136.

[14] بحار - ج 81 - ص 230.

[15] بحار - ج 84 - ص 230.

[16] بحار - ج 77 - ص 77.

[17] وسائل الشيعه - ج 3 - ص 21 و فروع كافي ج 1 - ص 137.

[18] وسائل الشيعه - ج 3 ص 21 و فروع كافي ج 1 - ص 73.

[19] بحار - ج 82 - ص 198.

[20] وسائل الشيعه - ج 11 - ص 376.


بازگشت