قيام درختان


جواد محقّق



وقتي نسيم اذان گفت

گلهاي نوشكفته ي نيلوفر

آن را به باغ رساندند

آنگه تمام درختان

با دستهاي ريشه

وضو را

از آب جوي گرفتند

تا با امام خويش

بهاران

قامت به نور ببندند

آري هنوز تاك

در سجده اي به قامت رويش

سر بر سرير خاك نهاده است



[ صفحه 96]



در آرزوي ساغري از مستي



ديروز

با قيام درختان

جنگل، نماز سبز جماعت را

بر جا نماز سبزه بجاي آورد

امروز

بعد از سلامِ سپيدار

زآنسوي زمزمه ي بي سكوت جوي

بيدي بلند شد

خم گشته پشت و پريشان موي

دست دعا به ساحت ابر آورد

اما دعا چه بود كه برگشت؟

اين را به غير بيد نفهميد!



اينك نسيم، باز

اذان گوي باغهاست

امّا دريغ باد

ما با بهار آمده قامت نبسته ايم!



[ صفحه 97]




بازگشت