سجاده نماز عاشقانه ما


مهدي رستگار



الله، الله

اين نغمه هاي پر شكوه خدايي

در نيمه شب

در خلوت شبانه معصوم

معراج لحظه هاي پر از بيم

معناي رفتن از خاك



[ صفحه 59]



تا افلاك

من از نماز چه مي خواهم

من در نماز چه مي گويم

شرمم باد!

مولا علي، نماز مي خوانْد

و از خدا... فقط خدا را مي خواست

آه!

آن نماز عاشقانه كجا

و اين نماز تاجرانه من؟

هيهات!

چه فاصله بسيار است

من، كاه را

با كوه همسان گرفته ام؟

وقتي صداي گرم مؤذن، گلدانه مي زند!

«حّي علي الفلاح»

كسي چه مي داند

من رستگاري خود را

در هاي و هوي كوچه و بازار

گم كرده ام؟



[ صفحه 60]



دنبال آب و نان مي گشتم

دنبال بانك

با سود بيشتر

و يك كليد طلائي!

«اشهد ان محمّداً رسول الله»

اين گوشهاي من

گويي كه بسته اند

از هاي و هوي كر كننده تبليغات

دنبال يك سعادت موهوم

وقتي كه مسئله پول است

«حّي علي الفلاح»

مفهوم ديگري مي يابد

من، مرد كارگري را ديدم

كه با دستهاي پينه بسته ي خود

نان و پياز و سبزي مي خورد

اصلاً نمي دانست

سود سهام چه مفهومي دارد

بعد از ناهار نماز خواند و گفت:

صد يا هزارمرتبه شكر...الحمد،الحمد



[ صفحه 61]



و، با نماز خود مقايسه كردم!

«الله اكبر»

چه فاصله اي بود!

اي واي من

من رو به قبله

در پيشگاه حضرت حق

حتي صداي ضربه ساعت را، هم

آرام، آرام مي شمارم

بايد كه كر شوم

بايد كه كور باشم

بايد صداي استغاثه خود را، هم

نشنوم

من با خدا سخن مي گويم

امّا...هزارامّا...

خود در نمازم و دل جاي ديگري ست.

پروردگار من!

اينگونه شرمساري را

بر من چگونه مي بخشايي؟!

در هاي و هوي كر كننده تبليغات



[ صفحه 62]



در عصر بيداري ماهواره

در آن فضاي مكدّر

بايد صداي من

«الله اكبر»، «الحمد»، «الحمد»

از لابلاي موج هاي فضائي

و از فراز صدها ماهواره

بگذرد

اما... اينان حقيرتر از آنند

و هيچگاه

فرياد «مالك يوم الدين»

سدّي براي خويش نمي بيند

موج نماز

درياي پر تلاطم و طوفانيست

حتي اگر به زمزمه باشد

حتي اگر اقامه به نجوا

با احترام مي گويم:

اي كودكان دانشمند

اي نوابغ كودك!

ما در هجوم آن همه تبليغ



[ صفحه 63]



كوه صبوري هستيم

كه هيچ موجي

سدّي

برابر

تكبيرمان نخواهد بود

بگذار دنيا

از ماهواره ها و صداها پرگردد

سجاده ي نماز عاشقانه ما

از بوي عطر خدا لبريز است

و اين سرود... هم

تا قيام قيامت جاري ست

«حيّ علي الصّلاة»

«حيّ علي الفلاح»



[ صفحه 64]




بازگشت