حرم سبز شهود


افروز عسگري



اهل عشق آبادم

منزلت را اوجي

آسمان قدر تو را مي دانست

به من جاهل رنجور سپرد

بار سنگين امانت را دوش



اهل عشق آبادم

تو به شب پيدايي

بي جهت نيست كه افسونگرِ دل

- گل محبوبه باغ -

با نسيمي هر شب



[ صفحه 38]



پرده برمي گيرد از رخش زيباتر

جلوه گر مي سازد خرمني از اختر

بر سر و صورت آن اختركان

نور عشق تو نمايان گشته است

نفسش عطر ترا مي پاشد

- در رگ خواب تنم

- به شبستان دلم.



اهل عشق آبادم

تو به صبحي ماني

و به فجري صادق

بي جهت نيست كه آهنگ اذان

ساحر باغ سحر

مي كند بي تابم



اهل عشق آبادم

دل من بسته ي عشق

تن من خسته ي درد

هر نمازي، معراج



[ صفحه 39]



ليلة القدري، سرشار نياز

در نمازم،

رخ مستور ترا مي بينم

و ركوعم،

طپش ساده تسبيح تو است

و قنوتم شايد،

مخمل سرمه اي اعجازست

فقر تن پوش من است

سر به سجّاده تو مي سايم

چشم را باز كنيم

حرم سبز شهود است نماز

قدمي برداريم

نفسي تازه كنيم

تا ابد رمز ورود است : سلام [1] .

تا ابد اذن دخول است: سلام



[ صفحه 40]




پاورقي

[1] السلام علينا و علي عبادالله الصالحين....


بازگشت