آموزشهاي جنبي


همراه نماز، مسائل آن، از مقدمات، مقارنات و مبطلات به صورت عملي آموخته مي شد؛ مثلاً به آنها اين نكات را مي آموختيم كه وقت نمازهاي پنجگانه كدامند، در هنگام نماز بدن بايد پاك باشد، بايد رو به قبله بايستيم، خوردن و آشاميدن نماز را باطل مي كند و...

گاهي براي بچه ها نماز مي خواندم و مي گفتم: ببينيد كدام عمل من غلط است. در وسط نماز غذايي، را به دهان گذاشتم، بچه ها فرياد مي زدند: «نمازت باطل است، چون غذا خوردي». يا در ميان نماز راه مي رفتم، آنها فرياد مي زند: «باطل است چون راه رفتي» و...

اين برنامه براي بچه ها بسيار لذت بخش و حتي جنبه ي تفريحي داشت، لذا اصرار مي كردند كه برنامه ها تكرار شود. حاصل كار ما بسيار خوب بود. رغبتي به نماز در آنان پيدا شده بود. به نماز انس و ارادتي نشان مي دادند و از آن احساس جبر و عقده اي نداشتند. هم اكنون بسياري از آن شاگردان را مي شناسم كه مردي شده اند و بزرگ هستند، ولي هنوز



[ صفحه 50]



از خاطره ي خوش 30 سال قبل خود حرف مي زنند و از آن به خوبي ياد مي كنند.

پس از مدتي برنامه آموزش عملي وضو انجام مي شد. در حياط مدرسه بچه ها را دور خود جمع مي كردم و در حضور آنان وضو مي ساختم. روش شستن دستها و صورت، مسح سر و پاها را عملاً ياد مي دادم. آنگاه آنان را به تمرين فردي براي وضو گرفتن واداشته، اشتباه هاي ايشان را رفع مي كردم كه به اين كار هم رغبتي داشتند و با شور و شوق در آن شركت مي كردند. در كلاس اول دبيرستان هم به ياد دارم برنامه ي وضو، تيمم، و آموزشهاي عملي ديگر را براي بچه هايي كه در آستانه ي بلوغ بودند، اجرا كردم و به نظر من برنامه ي موفقي بود.


بازگشت