روش از بين بردن عجب


اكنون در اين سه مطلب انديشه كن:

اول: اگر پادشاهي از پادشاهان دنيا، به يكي از پيروانش غذا و لباس و درهم و دينار دهد - در حالي كه تمامي اينها از بين رفتني هستند - بديهي است كه آن شخص، به خاطر آن امور به صورتهاي مختلف و در هر زماني از روز و شب به وي خدمت خواهد كرد. گرچه در اين خدمت كردن خواري و حقارت است. و بعضي اين خدمتگزاران تمامي شب بر بالاي سر پادشاه ايستاده و براي نگهباني از او، بيدار مي مانند و بعضي هر روزه به خدمتگزاري



[ صفحه 120]



مشغولند، تا اين كه عمرشان به پايان رسد، و عده اي در رفع نيازهاي پادشاه مي كوشند، و بعضي به خاطر پادشاه به سختيها و وحشتها تن درمي دهند و درياها را درمي نوردند، و بسياري در جنگ با دشمنان پادشاه مي پردازند و جان عزيز را كه هيچ چيز جاي آن را نخواهد گرفت، در راه او مي بازند، و در آخرت نيز اين خدمت به پادشاه هيچ سودي برايشان ندارد.

پس مي بيني كه آنان براي آن سود پست و از بين رونده، تمامي اين خدمتهاي سخت را تحمل مي كنند و با تمامي اينها، اعتراف دارند كه پادشاه اين نعمتها را به ما داده است، و اقرار دارند كه فضل او شامل حالشان شده و او را منت دارند، با اين كه تمامي آن سودها در حقيقت از جانب خداوند است، و اگر پادشاه خواسته باشد كه براي آنها تنها يك دانه بروياند و يا دانه اي را بيافريند، قادر نيست. و تمامي اين خدمتگزاران بر ضعف و ناتواني پادشاه به اين امور اعتراف دارند. بنابراين چگونه اين عبادتهاي پست و آلوده به نقصها و آفتها را براي خداوندي كه ترا آفريد، بسيار مي پنداري، در حالي كه هيچ نبوده اي، و پس از آن خداوند ترا پروريد و به نعمتهاي ظاهر و باطني كه در وجودت و دينت و دنيايت قرار داده است، گرامي داشت. هرگز فهم و عقل و خيال تو به حقيقت اين نعمتها نخواهد رسيد، همان گونه كه فرمود: «و اگر بخواهيد نعمت الهي را به شمار آوريد، شمار كردن آن نتوانيد.» [1] با تمام اين كه عمل كم بوده و عيبهاي بسيار دارد، خداوند وعده ي پاداشي دائمي و بزرگ و انواع كرامتها را داده است. به طوري كه خردمند از عظمت پاداش به شگفتي مي آيد.

دوم: بينديش در آن كه پادشاهي كه شايستگي آن را دارد كه پادشاهان و اميران به او خدمت نمايند، بارعام داده است، و فرموده هدايا را مي پذيرم و در مقابل بخششي بزرگ به هديه دهنده مي دهم و دستور داده كه هيچ كس از هديه ي خود شرمسار نباشد، اگر چه آن هديه دسته اي سبزي باشد. پس اميران و بزرگان و ثروتمندان با انواع هديه هاي نفيس و گوهرهاي گرانبها بر او وارد شده اند، در اين موقع سبزي فروشي با دسته اي سبزي و سبدي انگور كه به درهمي بيش نمي ارزد، به دربار وارد مي شود و با اين بزرگان كه هديه هايي نيكو آورده اند، مقابله مي كند. پس پادشاه از اين مرد فرودست هديه اش را مي پذيرد و به نظر قبول



[ صفحه 121]



بدان نگاه مي كند و دستور مي دهد كه او را به لباسي نفيس كه بيش از صد هزار دينار ارزش دارد، گرامي دارند، آيا اين نهايت فضل و كرم نيست؟

سپس اگر فرض شود، اين شخص فقير تنها به هديه اش نگاه كند و فقط آن را بزرگ پندارد و بدان به شگفتي آيد و محبت پادشاه را فراموش كند، جاي آن ندارد كه به او گفته شود: اين ديوانه اي بي عقل و بي ادبي ابله، و بسيار نادان است؟

سوم: بينديش در آن كه پادشاهي كه شايسته ي خدمتگزاري شاهان و اميران است و بزرگان در نزدش به پا مي ايستند و حكيمان سرپرستي خدمتكارانش را به عهده دارند و اشراف در دربارش رفت و آمد مي كنند، به فردي از مردم كوچه و بازار اجازه ورود به دربار داده و او را چندان به خود نزديك گرداند كه از بزرگاني كه به خدمت ايستاده اند، پيش افتد و براي اين شخص مقامي عالي در نظر بگيرد، آيا درست نيست كه بگويند: محبت پادشاه شامل اين مرد فقير و كوچك گرديده و نعمت او بر وي بسيار شده است؟ پس اگر اين مردك، آمدن به دربار را بر شاه منت گذارد، و با آن كه با آمدن به دربار اين همه نعمت يافته است، حضور خود را بزرگ پندارد و به عجب آيد، آيا او را به ابلهي و جنون منسوب نخواهند داشت؟ پس چگونه است كه خداي ما، آن كسي كه تمامي آسمانها و زمين از اوست و تمامي دانشمندان به درگاهش اظهار كوچكي مي نمايند و به خدمتش ايستاده اند، و تمامي فرشتگان نزديك، و پيامبران، كه تعدادشان را جز خداوند كسي نمي داند، با تمامي بزرگي مقام، براي عظمت الهي سر تعظيم فرود آورده و تا آن زمان كه وجود داشته باشند لحظه اي از ياد خداوند غافل نبوده و چون خداوند بخواهد كه آنان را بميراند، سر بلند كنند و بگويند: منزهي پروردگارا!، ما آن چنان كه شايستگي بندگي تو باشد، عبادت نكرديم.

حال پيامبر ما صلي الله عليه و آله در كوشش به عبادت پروردگارش پنهان نيست و همچنين حال امامان پس از او كه عبادتهاي آنان به نهايت رسيده است، و با اين همه به كوتاهي خويش در عبادت و بندگي معترفند و بر خويش مي گريند و خود را سرزنش مي كنند.

بنابراين، آيا تو به دو ركعت نمازي كه پر از عيب گزارده اي، از خودت خشنودي، و به اين كه وعده داده شده پاداشي به نماز مي دهند كه بر دل هيچ بشري خطور ننموده است، شگفت زده اي و آن را بسيار مي پنداري، ولي احسان خداوند را بر خود نمي بيني؟ آيا چه كسي و يا چه چيزي از انسان، نادانتر و ابله تر و بي ادب تر مي توان نشان داد؟



[ صفحه 122]



اگر ما اندكي بيدار شويم و خرد خويش را به كار ببريم، در خواهيم يافت كه اعمال و عبادتهاي ما پيش از آن كه كفه نيكيهايمان را پر كند، در كفه ي بديهايمان قرار مي گيرد. و اين به دليل غفلت شديد، زيادي عيبها، تباهي قلب و هر لحظه به جانبي روي كردن است.

خداوندا، ما را به اعمالمان وامگذار، و ما را به زياده روي و سستيهامان مگير، و ما را تنها با فضل و محبت خود فراگير، و دلهاي ما را برگير و به جوار قدس خودت ببر، كه خطاپوشيت هميشگي، و آمرزشت بسيار، و بخششت بي شمار است و تو مهربانترين مهربانان و بزرگوارترين بزرگواران هستي. و بخشش تو گسترده تر و كامل تر از آن است كه از كساني كه پناه آورند، تنگي پذيرد. و تنها به فضل و رحمت تو، اعتماد را شايد. و تو خود به بخششت ما را راه نمودي، و به فضلت هدايتمان كردي، و به دعا دستورمان دادي و پذيرش آن را ضمانت نمودي، و تنها تو بخشنده ي بزرگوار هستي.


پاورقي

[1] سوره ي ابراهيم (14)، آيه 34.


بازگشت