قيام و وظايف قلبي آن


در قيام بايد به خاطر داشته باشي كه در حضور خداي تعالي ايستاده اي و او بر باطنت آگاه است و داناي آشكار و نهانت مي باشد. و خداوند از رگ گردن به تو نزديكتر است، بنابراين خداي را چنان پرستش كن كه گويا او را مي بيني، پس اگر تو او را نمي بيني، او ترا مي بيند، و همان گونه كه تو در حضورش ايستاده اي، دل خويش را نيز در حضورش قرار ده، و سرت را كه بلندترين اندام بدن توست به زير انداز و در اين حال ساكت و فروتن باش و بر دل خويش تواضع و خشوع و خاكساري را لازم شمار، در همان حال كه سرت را به زير انداخته اي از سرفرازي و تكبر دوري گزين، و چنان در حضورش بايست كه در حضور پادشاهان مي ايستي گرچه از درك بزرگي و عظمت خداوند ناتواني، اما همين قدر درك مي كني كه چگونه افراد نزد پادشاهي از شاهان زمين به هنگام صحبت بدنشان به لرزه مي افتد و زبانشان مي گيرد، كه تمامي آن اثر ترسي است كه از تصور بزرگي آن شاه بديشان دست مي دهد، اكنون چگونه عظمت و قدرت پادشاه تمامي شاهان و مالك دنيا و آخرت را در ذهن خويش تصوير مي نمايي؟

در چنين حالتي است كه آن ترسي كه هدف عارف حقيقي است، به دست مي آيد و همچنين چون تصور بزرگي خداوند در ذهن به وجود آيد، اميد نيز حاصل مي گردد، زيرا دانستن اين كه همه چيز از اوست خود منشأ اميد است، و همين مطلب در آيات خوف و رجاء تاكيد گرديده است و به ناچار حالت شرمساري بنده از خداوند به وجود مي آيد، زيرا



[ صفحه 60]



تصور عظمت معبود، موجب متبادر شدن تقصير و گناهان بنده به ذهن و بيمناك شدن وي مي گردد و اين سبب شرمساري است.

تمامي اينها، مورد نظر عابدان و عارفان است، يا اين كه فرض كن در حضور مردي از كسانت كه از وي پروا داري و مي خواهي وي ترا به صلاح، ايمان و نيكويي بشناسد، به نماز ايستاده اي و آن شخص تو را در نظر گرفته و مراقب نماز خواندنت است، اين زمان از ترس آن كه وي ترا به كمي خشوع در نماز نسبت دهد، اعضا و جوارحت ساكن مي گردند و بدنت به لرزه مي افتد و حالت خشوع و خضوع به خود مي گيري. اكنون اگر چنين حالتي را در خويش احساس مي كني كه در مقابل انساني ضعيف و ناتوان به خشوع بيشتر مي پردازي، خويشتن را سرزنش نموده و بگو: اي نفس كه مدعي پرستش خدا هستي، آيا شرم نداري كه بر خداوند جرأت پيدا نموده و در نمازي كه مخصوص اوست، از بنده اي از بندگانش حساب مي بري؟

يا اين كه مي ترسي كه مردم ترا به بي توجهي به نماز نسبت دهند و از خداوند نمي ترسي، در حالي كه او آن كسي است كه تنها بايد از وي ترسيد؟ اي نفس! آيا از خالق و مولايت شرم نداري كه چون فرض كردي در حضور بنده اي خوار و ذليل كه نه خير و نه نفع و نه ضرر تو به دست اوست به نماز ايستاده اي، براي آن كه خاطر او را به دست آوري، خاشع مي شوي تا نمازت نيكو شود، در حالي كه مي داني كه خداوند بر ظاهر و باطنت آگاه است و با اين همه بزرگي وي ترا به خشوع نمي آورد، يا اين كه پنداشته اي خداوند كوچكتر و كمتر از يكي از بندگانش است؟ پس، چه اندازه سركشي و ناداني تو شديد است و چه مقدار دشمني تو با خودت بزرگ است؟

به همين سبب چون به پيامبر صلي الله عليه و آله گفته شد: شرم بنده از خداوند چگونه است؟

آن حضرت فرمودند: «از خداوند حيا كن هم چنان كه از مردي صالح از كسانت حيا مي كني.» [1] .

اما ادامه ي برپا ايستادن در نماز، بيدار باشي است بر اين كه حضور قلب بر همان حالت بايد ادامه يابد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «همانا خداوند روي به سوي بنده دارد، تا هنگامي كه بنده از خداي روي برنگرداند.» [2] .

همان گونه كه پاسداري از چشم براي توجه نكردن به غير در نماز واجب است به



[ صفحه 61]



همان صورت حفظ باطن از توجه به غير نماز نيز واجب است، و اگر توجه به غير پيدا شد، خويشتن را به زشتي بي توجهي مناجات كننده با خداوند و اين كه خداوند بر نمازگزار آگاه است، يادآوري كن، تا دل بيدار شده و به حالتي كه وظيفه اش مي باشد برگردد.

خشوع باطني را بر خويش لازم شمار، چرا كه خشوع ظاهري محتاج به خشوع باطن است و هر كجا كه باطن خاشع گردد، ظاهر نيز بدين حالت درمي آيد. پيامبر صلي الله عليه و آله چون نمازگزاري را ديدند كه با ريش خود بازي مي كند فرمودند: «البته اين نمازگزار اگر دلش خاشع مي گرديد، اندامهايش نيز حتما خاشع مي شدند.» [3] زيرا گوسفندان در فرمان چوپانند، و مردم در فرمان حاكم خويش، به همين دليل در دعا آمده است كه «خداوندا! رهبر و ملت را صالح گردان.» [4] و اين رهبر، دل و ملت، اندامها هستند، و اين فروتني و خشوع به هنگام حضور نزد بزرگان، حكم طبيعت و سرشت آدمي است. پس چگونه است كه نزد پادشاه پادشاهان و قدرتمندترين قدرتمندان اين حكم نباشد؟ و عمل آن كس كه در نزد غير خداوند به ادب ايستاده و خاشع مي گردد ولي چون به نماز مي ايستد بي توجه است كه در محضر ربوبي قرار گرفته است، ناشي از كمي شناخت او از بزرگي خداي تعالي و آگاهي او بر سر و ضمير بندگان است، در كلام خداوند دقت نما كه فرمود: «آن خدايي كه چون برمي خيزي ترا مي بيند و گرديدنت را در ميان سجده كنندگان نيز شاهد است.» [5] .


پاورقي

[1] محجة البيضاء، ج 1. ص 383، «تستحي منه كما تستحي من رجل صالح من قومك.».

[2] محجة البيضاء، ح 1. ص 389. «ان الله مقبل علي العبد ما لم يلتفت.».

[3] محجة البيضاء، ج 1. ص 389. «اما هذا لو خشع قلبه، لخشعت جوارحه.».

[4] احياء علوم الدين، ج 1. ص 302، محجة البيضاء، ج 1. ص 389، «اللهم اصلح الراعي و الرعية.».

[5] سوره ي شعراء. (26)، آيه ي 218 و 219.


بازگشت