در بيان سر و فضيلت نماز جماعت


از جمله امور مهم در باب نماز، نماز جماعت است كه درباره آن و ترغيب به آن و نهي از ترك آن اخبار و روايات زيادي از ائمه معصومين عليهم السلام رسيده است كه هر كس خواهان تفصيل اين مطلب است بايد به كتب اخبار مراجعه كند من پس از اشاره به سر تشريع آن به بعضي از آن روايات اشاره مي كنم.

مي گويم: حكمت اصلي در تشريع نماز جماعت اتحاد قلوب مؤمنين در امر خدا است، و براي اين اتحاد فوايد بسياري از قوت اسلام و مسلمين و غير آن مي باشد. نماز جماعت در تكميل نفوس و قوت آن ها در سير الي الله و جلب فيوضات الهي بسيار مؤثر است؛ زيرا اگر رحمت حق شامل حال يكي از آن افراد شود به خصوص در آن اجتماع و اتحاد آن ها راي خدا باشد همه آن ها را فراخواهد گرفت، گرچه ديگران مستحق آن رحمت نباشند، و مثل اجتماع قلوب مثل اتصال آب هاي قليل به يكديگر است كه چون به يكديگر متصل شوند از صورت آب قليل خارج شده و به كر تبديل مي شود، و ديگر به اندك نجاستي طهارتش را از دست نمي دهد. براي اين معنا در علم معرفت سر شريف و وجه لطيفي است، نماز جماعت مثل يك نماز است



[ صفحه 524]



اگر فرض شود كه بعضي از نمازگزاران بعضي از شرايط فضيلت و كمال نماز را دارا باشند، و افراد ديگري بعضي شرايط ديگر را خداوند كريم آن قسمت از نماز هر يك را كه فاقد آن شرايط بوده، به خاطر توجه ديگري مي پذيرد. اصل همان دو جهتي بود كه در ابتدا بيان داشتيم لذا به حكم مراقبه بر بنده واجب است كه در تقويت امر اتحاد قلوب مؤمنين و صفاي آن ها كوشا باشد؛ چرا كه هر چه اتحاد بيشتر و صفا زيادتر گردد تأثر هر يك از نور ديگري بيشتر خواهد گشت، و روحانيت بيشتر خواهد شد. لذا شرع مقدس در اين باره چقدر مبالغه نموده و كساني كه با ديگران مواسات نموده و يا ديگران را بر خود مقدم بدارند چنان كه در آيه كريمه آمده است: (و لو كان بهم خصاصة) «اگر چه خود نياز به آن داشته باشند» [1] ستايش نموده است و چه قدر در قرآن و روايات معصومين عليهم السلام ستايش شده اند، و چه اندازه مسلمانان را به تجديد رابطه با آنكه از آن ها قطع رابطه كرده اند، سفارش نموده است، تا جايي كه اگر انسان واقعا خود را بر حق مي داند به خاطر حفظ برادري خوب است كه حق را به ديگري بدهد، و شرع مقدس براي اصلاح بين مؤمنين دروغ را مستحب دانسته، و مؤمنين را به صفا و صميميت با يكديگر دعوت نموده و به آنان دستور داده كه نبايد امور خود را از برادر مؤمني كه مورد اعتماد آن ها است، مخفي نگه دارند؛ زيرا اين خود باعث اختلاف بين قلوب مي شود و با كمال و صميميت در تضاد است.

و باز به رواياتي كه در زمينه محبت در راه خدا و فضيلت اين عمل رسيده بنگر، و ببين چه پاداش هايي براي اين عمل مقرر شده كه عقل را حيران مي سازد. در كافي از



[ صفحه 525]



امام باقر عليه السلام روايت شده: «ان المؤمنين اذا التقيا فتصافحا ادخل الله عزوجل يده بين أيديهما و أقبل بوجهه علي أشدهم حبا لصاحبه». [2] مؤمنين چون به يكديگر برسند و مصافحه كنند خداوند دست خود را بين دست هاي آنان داخل مي كند، و روي خود را به هر كدام از آن دو كه نسبت به ديگري محبت و دوستيش بيشتر باشد مي نمايد.

در اين روايت بايد تأمل نمود كه پيامي دارد؛ زيرا اگر دو نفر مؤمن كه يكي اهل فضايل بسيار و ديگري اهل معصيت و گناه باشد با هم مصافحه كنند، اگر آن اهل معصيت آن فرد متقي را بيش از آن فرد متقي دوست بدارد خداوند روي خود را به طرف آن عاصي خواهد نمود، و اين بيانگر اين حقيقت است كه محبت در راه خدا از همه فضائل بيشتر است. و بلكه بقيه فضائل نسبت به اين فضيلت به مانند عدم هستند. به جان خودم سوگند اين امري عظيم است كه كسي توان ادراك ارزش آن را ندارد.

همچنين روايت شده از امام صادق عليه السلام و او نيز از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمودند: «ان لله خلقا عن يمين العرش بين يدي الله و عن يمين الله وجوههم أبيض من الثلج و أضوء الضاحية. يسئل السائل ما هؤلاء؟ فيقال: هؤلاء الذين تحابوا في جلال الله».

«براي خدا آفريدگاني است از سمت راست عرش و در پيش رو، و سمت راست خدا كه صورت هاي آن ها از برف سفيدتر و از خورشيد نوراني تراند. سؤال شد اينان چه كساني هستند فرمود: كساني هستند كه دوستي آن ها در راه جلال خداوندي است.» [3] .



[ صفحه 526]



همچنين از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: كساني كه محبت و دوستي شان در راه خدا باشد روز قيامت بر زميني از زبرجد سبز، و در سايه عرش خداوندي، و در سمت راست حضرت حق تعالي هستند، و هر دو دست آن ها دست راست است، صورت هاي آن ها از خورشيد نوراني تر و در كمال سفيدي است و هر ملك مقرب و هر نبي مرسل، به مقام آن ها غبطه مي خورد. مردم مي پرسند: اينان چه كساني هستند؟ گفته مي شود: اينان كساني هستند كه محبت آن ها در راه خدا و براي خدا بوده است. [4] هم چنين از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمودند: هر كس به خاطر خدا به زيارت برادر مؤمنش برود خداوند بر فرشتگان خود به وجود او افتخار مي نمايد؛ چون او را ملاقات كند فرشته اي از آسمان ندا مي دهد كه پاك گشته اي و پاكيزه است اين حركت تو و هنگامي كه با او به سخن بپردازد خداوند خطاب به آن فرشته مي گويد: براي اوست عمل هفتاد پيامبر كه تمام آن ها در راه طاعت من كوشا و در راه من خونشان بر زمين ريخته شده است. و هنگامي كه با او به خنده و مزاح بپردازد، خطاب مي رسد: گواه مي گيرم شما را كه در آن روز كه صورتهايي سفيد و صورت هايي سياه است او را خندان گردانم. و هنگامي كه با او به غذا خوردن بپردازد، خداوند به نگهبانان بهشت و سكان آن از ملائكه بزرگوار مي گويد: گواه مي گيرم شما بندگان و نگهبانان و ملائكه را كه من او را در قيامت به نظر به نور و جلال و كبريايم كرامت بخشم و گواه مي گيرم شما را كه من هستم كه او را پاك و پاكيزه مي گردانم و پاداشش مي دهم و خشنودش مي سازم و شفاعت او مي كنم. [5] .



[ صفحه 527]



در اين روايت و پاداشي كه بيان شد اندكي تفكر نما، و مواظب باش كه در نماز جماعت قلبت با امام جماعت و ديگر مأمومين صاف باشد، به خصوص نسبت به امام جماعت كه در روايات آمده كه او شفيع تو است. و ببين چه كسي را شفيع خود مي گرداني، بنابراين شهيد رحمة الله عليه در خصوص عالمي كه در اين روايت به آن اشاره شده كه هر كس نماز را به امامت عالمي بزرگوار بخواند [6] مي گويد: «مراد از عالم در اين جا كسي است كه عالم به خدا و به كتاب او و سنت پيغمبر او و آنچه صحت نماز متوقف بر او مي باشد؛ مانند مقدمات و ديگر امور، و عالم به كيفيت تطهير قلب و تزكيه نفس، با به كارگيري اين علوم، و عمل به آن باشد.»در آخر مي گويد: «علمي كه موجب قرب خدا و بهشت مي گردد همين است و اين به جهت آن است كه امام قلبش را پاك، و نفسش را مهذب نموده؛ لذا هر كس چنين كسي را بشناسد او را دوست خواهد داشت، و او هم نسبت به مؤمنين، و به واسطه رشته پيوند بين او و آن ها، مهربان و به آنان بيش از آن كه آنان او را دوست مي دارند محبت دارد.» پس هم قلب او به مؤمنين كه با او به نماز ايستاده اند صاف، و هم دل هاي مؤمنين كه به او اقتدا نموده اند نسبت به او در كمال صفا خواهد بود، و اصحاب چنين امامي غالبا از مردمان با صفاي صاحبدل هستند، و لذا اجتماع آن ها اجتماع الهي و بر وفق مراد خداوند متعال است. اما اگر نماز جماعتي بود كه تنها فقط با يكديگر اجتماع نموده بودند، و دل هاي آن ها مخالف با يكديگر و عداوت و دشمني در ميان آن ها باشد، و هر يك از آن ها به دلخواه ديگري و نسبت به نعمت هايي كه خدا بر آن ها ارزاني داشته، حسد ورزند به خصوص



[ صفحه 528]



اگر اين معنا بين امام و مأموم باشد، در اين نماز جماعت نور و صفايي نيست، و نزد خداوند فضيلت و ارزشي ندارد؛ چرا كه اصل اين است كه در عبادت اثر مثبتي بر جاي گذارده شود و قلب را نوراني گرداند، و عبادتي كه اثر قلبي از خود نداشته باشد مگر اندكي نتيجه اي نخواهد داد.

در كتاب احتجاج در نامه اي كه امام عصر (عج) به شيخ مفيد نوشته بود آمده كه اگر شيعيان ما كه خدا آنان را در راه طاعت خود موفق بدارد، دل هايشان را با هم مجتمع مي ساختند، و به اين عهدي كه از آنان گرفته شده وفا مي نمودند، از بركت ديدار ما محروم نگشته و اين ديدار به تأخير نمي افتاد. [7] .

از حضرت عيسي عليه السلام: «يا عبيد الدنيا تحلقون رؤسكم و تقصرون قميصكم و تنكسون رؤسكم و لا تنزعون الغل من قلوبكم» [8] «اي بندگان دنيا سرهاي خود را مي تراشيد، و پيراهن هاي خود را كوتاه مي كنيد، و سرهاي خود را پايين مي افكنيد، ولي كينه ها را از دل هاي خود دور نمي گردانيد.»

همچنين روايت شده كه خداوند خطاب به حضرت عيسي عليه السلام فرمودند: «بگو ناخن هاي خود را از كسب حرام كوتاه كنند، و گوش هاي خود را از شنيدن دشنام و بدگويي يكديگر بگيرند، و دل هاي خود را متوجه من نمايند كه مرا با صورت هاي شما كاري نيست.» [9] .

بنابراين آنچه مهم است اجتماع قلوب است پس اگر كسي موفق شد كه با



[ صفحه 529]



جماعتي كه دل هاي آن ها در راه خدا با يكديگر مجتمع است نماز جماعت بخواند به آنچه در اخبار و روايات در فضيلت نماز جماعت آمده، اميدوار باشد. اما كسي كه در نماز جماعتي شركت مي كند كه افراد آن با يكديگر دشمني دارند، و بينشان حسد و كينه هست، و از طرفي هم اميد داشته باشد، كه خداوند آن فضيلت ها و ثواب هايي كه در روايت آمده، به او عنايت كند، بداند كه آن يك آرزوي باطلي است. اگر به رواياتي كه از فضيلت و برتري امام جماعت بر مأموم رسيده بنگري، اين حقيقتي را كه ما بيان داشتيم در خواهي يافت.

در كتاب مستدرك از كتاب تحف العقول روايت شده كه معصوم عليه السلام مي فرمايد: «اما حق امام جماعت بر تو اين است كه بداني او وساطت بين تو و خدايت را به عهده گرفته، و در پيشگاه خداوند تبارك و تعالي از جانب تو سخن مي گويد، ولي تو از جانب او سخن نمي گويي. او براي تو دعا مي كند ولي تو براي او دعا نمي كني، و براي تو از خدا حاجت طلب مي كند، ولي تو چيزي براي او طلب نمي كني، و از اين كه در برابر خداوند بايستي و حاجت خود را بخواهي او تو را كفايت مي كند، ولي تو چنين نيستي، پس اگر در هر يك از اين وظايف كه به عهده او نهاده شده تقصيري از او سر بزند، او مسئول خواهد بود نه تو، و اگر گناهي مرتكب شود تو شريك آن گناه نخواهي بود، و براي او فضيلتي نيست، پس نفست را به نفس او و نمازت را به نماز او حفظ مي كند پس شكرگزار او باش و لا حول و لا قوة الا بالله.» [10] .

پس بر عاقل پوشيده نيست كه هر كس امام جماعتش را به اين چشم بنگرد، و او



[ صفحه 530]



را سفير بين خود و خدا و سخن گوي خود در بارگاه الهي بداند، همه دنيا و روح خود را هم نثار او خواهد كرد، و اين را كم خواهد ديد تا چه رسد به صفا و وفا.


پاورقي

[1] سوره ي حشر: آيه ي 9.

[2] كافي: ج 2، ص 179 و بحارالانوار: ج 73، ص 24.

[3] كافي: ج 2، ص 172 و بحارالانوار: ج 71، ص 251.

[4] كافي: ج 2، ص 126 و مشكاة الانوار: ص 121.

[5] مستدرك الوسائل: ج 10، ص 383، ح 12231. (با اختلاف كمي در عبارت).

[6] مستدرك الوسائل: ج 6، ص 473، ح 7286.

[7] احتجاج: ج 2، ص 498 و بحارالانوار: ج 53، ص 176.

[8] بحارالانوار از تحف العقول: ج 14، ص 304.

[9] امالي صدوق: ص 519 و كافي: ج 8، ص 138 و مجموعه ورام: ج 2، ص 143.

[10] تحف العقول: ص 263 و مستدرك الوسائل: ج 11، ص 162. بحارالانوار: ج 71، ص 16.


بازگشت