در بيان تقسيم عمل عاملان


عمل عمل كنندگان چه قول و چه فعل بر سه وجه است:

اول: اين كه قول و عمل انسان از حال و از صفتي كه در قالب است نشأت بگيرد؛ زيرا هنگامي كه دل از درد مرگ فرزند مثلا بسوزد بدون هيچ ريايي خواه ناخواه اشكش جاري مي شود و ناله اش بلند مي گردد و اظهار حزن و اندوه مي كند. تمام اين مطالب بي اختيار از دل به سوگ نشسته برمي خيزد، و هم چنين اگر كسي به فراق عزيزي گرفتار شود، بي اختيار از جدايي شكوه مي كند، و اظهار شوق و عشق مي نمايد، و زبان حالش اين چنين است:



چون شب آمد همه را ديده بيارامد و من

گويي اندر بن مويم سر نشتر مي شد



همان طور اگر متوجه شود دوست به او مي نگرد و شاهد احوال اوست بي اختيار زبان به تضرع و ناله و زاري و نياز مي گشايد، و به خاك مي افتد و چهره به خاك مي مالد، و هر اندازه كه عظمت محبوب بيشتر و درك جنايت و گناه او بزرگتر باشد، اين زاري و التماس بيشتر است به قول شاعر:



بسيار زبوني ها بر خويش روا دارد

درويش كه بازارش با محتشمي باشد



لذا هر سخن و يا عملي كه از دل شب زنده دار برخيزد خواه توحيد باشد، يا تسبيح، يا



[ صفحه 511]



تكبير، يا ركوع، و يا سجود، و يا دعوي شوق، و يا اظهار انس، و يا غير اين ها، همان مقصود اصلي از تهجد، و شب زنده داري و قيام و نماز و ديگر عبادات است.

وجه دوم: اين كه گاهي قلب با عمل مخالفتي تمام دارد، مثل نمازي كه منافقان مي گذارند كه با كسالت همراه است، و يا مثل دعوي توكل كه عامه مردم دارند، و يا ادعاي عشق و محبت و اظهار شوق و شكوه فراق، از كسي كه بويي از محبت نبرده، همه اين موارد نه تنها فايده اي نداشته، بلكه مضر نيز مي باشد.

وجه سوم: در قلب صفتي از مراتب است اما به حدي نيست كه بي اختيار انسان را به انجام عمل و يا گفتاري وادارد كه در اين صورت مي بايد چنين كسي قول و عملش را به قصدي كه موافق با آن حال و مرتبه اش است، انجام دهد و اگر ادعايي مي كند بالمجاز و توسع در تعبير باشد؛ و با قول و عمل خود حالت دعا و نيايش را كامل گرداند، و نبايد بيش از آنچه در دل دارد از قول و عملش قصد كند كه در اين صورت دروغگو و منافق خواهد بود، و عملش جز خسران ثمري نخواهد داشت.

شب زنده داري بنده بايد از روي شوق باشد چرا كه اگر چنين باشد به عمل اندك راضي نخواهد بود. بهتر اين است كه تهجد به همان مقداري كه در كتاب خدا براي پيامبر و مؤمناني كه با او بودند [1] باشد و اگر به خاطر عذر عام و يا خاصي به اين اندازه موفق نشد، سعي كند كه در زمستان چهار الي پنج ساعت و در تابستان دو يا سه ساعت مناجات و عباداتش را طول دهد. و اگر برايش امكان داشت چون شب به نيمه رسيد برخيزد، و چهار ركعت از نمازهاي شب را در اين وقت به جا آورد؛ زيرا اين ساعت مخصوص اهل خلوت است، و خدا را ذكر گويد، و حوايج را از او بخواهد. آنگاه اگر



[ صفحه 512]



خواب بر او غلبه كرد بخوابد، و براي انجام بقيه اعمال دوباره برخيزد؛ زيرا اين ساعت مخصوص اجابت است. از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند: «ان في الليل لساعة ما يوفق فيها عبد مسلم و يصلي و يدعو الله فيها الا استجاب له» «در شب ساعتي است كه نمي شود بنده مسلماني در آن ساعت به پا خيزد و نماز بگذارد و خدا را بخواند، مگر اين كه خداوند دعايش را مستجاب نمايد، راوي مي گويد: پرسيدم اين چه ساعتي است فرمود: هنگامي كه نيمه ي شب بگذرد، و آن در يك ششم اول از نيمه دوم شب است.» [2] .

از رسول خدا روايت شده كه در بعضي از شب ها آن حضرت پس از انجام چهار ركعت نماز مي خوابيد، و براي انجام بقيه عبادات دوباره به پا مي خاست. [3] .

از جمله مهمات اهل محبت اكرام فرستاده حبيب و پيك حق است، و به همين خاطر پيشواي اهل محبت سيد بزرگوار ما كه خداوند او را از امت جدش پاداش معلمين و مرشدين كرامت فرمايد، براي جواب منادي پروردگار كه شب ها بندگان را به خلوت و انس و نيايش با حضرت حق فرامي خواند، مطلبي تهيه نموده كه جامع مراسم اين مقام و مناسب با اداي حق آن منادي و ندا بوده و از اين قرار است:

«بارالها من به ربوبيت تو و به رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم آخرين فرستاده تو و به اين منادي كه از جوار تو ما را ندا مي دهد، تصديق كردم، و اين ندا را گرچه صدايش را به گوش نشنيدم ولي عقلم به واسطه اخباري كه متضمن دعوت تو است، نداي او را دريافته است. آفرين بر تو اي فرشته اي كه از جانب مالك حكيم و كريم و جواد و



[ صفحه 513]



محسن ما به سوي ما آمده اي. ما با گوش عقل سخن تو را شنيديم كه از جانب حق ندا دادي كه آيا مسائلي و سؤال كننده اي هست كه از ما چيزي بخواهد تا به او عطا كنيم؟ من نيز سائلي هستم كه نيازمند به هر چيزي كه سبب اقبال او به من باشد و دوام توفيق براي اقبال به او را خواستارم، و كمال احسان او و كمال ادب خود در محضر او را طلب مي كنم. و مي خواهم كه مرا و همه ي آنچه به من ارزاني شده محفوظ بداري.

اي فرشته اين سخنت را كه از جانب خداوند ما كه بر برآوردن همه آرزوهاي ما توانا است، ندا دادي كه آيا توبه كننده اي هست كه توبه اش را بپذيرم؟ من آن توبه كننده اي هستم كه هم از روي اختيار و هم از راه اضطرار قصد توبه، و بازگشت دارم، چرا كه من عاجز، و در مقابل غضب او ضعيف و محتاج به رضاي او هستم اگر نفسم به اين توبه تصديق دهد كه چه خوب و الا زبان حالم و عقلم به هر طريقي از طرق توفيق به سوي او توبه مي كند.

اي فرشته اين سخنت را شنيدم كه از قول سيد و سلطان ما و آن كه اهل رحمت و قبولي ما است، گفتي: آيا كسي هست كه طلب آمرزش و مغفرت كند تا گناهانش را بر او ببخشايم؟ من همان بنده اي هستم كه از آنچه ناپسند تو است طلب مغفرت مي كنم، و از گناهان خود به عفو و بخشش تو پناه مي آورم. حال اگر قلبم استغفار را تصديق كرد چه خوب، و الا كه زبان حال عقلم و با اضطراري كه در آن هستم، و فقر و تنگدستي، و شكستگي ام از پيشگاه جلال و عفو و رحمت تو طلب آمرزش مي كنم، و من ذليل و حقير در محضر عزت و رأفت تو ايستاده ام. اي فرشته آنچه را كه از سؤال و توبه و استغفار، و نياز و ذلت و انكسار بر تو عرضه داشتم به صورت امانت به تو تسليم مي كنم، و مي خواهم كه تو آن ها را از باب حلم و رحمت و كرم و بخشش بر آن كه بر ما نعمت بخشيد، و تو را به سوي ما فرستاد، و ابواب توسل را به روي ما



[ صفحه 514]



گشود، عرضه بداري.

آنچه بيان نمودم اگر حفظ نكردي و ميسر نشد كه آن را بخواني پس آن را بنويس و با خود داشته باش، وقتي آخر شب فرارسيد آن را پيش روي خود بگذار و بگو: اي فرشته كه از جانب مهربانترين مهربان ها و بخشنده ترين بخشندگان ندا مي دهي، اين قصد من كه تسليم تو نموده ام، و مرا زبان و دلي كه حكايت حال من كند نيست.» [4] .

مي گويم: كه جواب خواستن از پيك و منادي حق از فيوضات اين سيد جليل رحمة الله عليه است، و چه نيكو جوابي گفته است، ولي به گمان من به جا بود كه پس از تصديق رسالت پيامبر اسلام تصديق اوصياي حضرت را هم اضافه مي نمود و بهتر آن است كه بعد از آن بگويد: «به اوصياء و معصومينش كه دوازده نفرند، و حجت ها و خلفاي تو، كه برترين درودها و سلام هاي تو بر آن ها باد.»

اگر خواستي كه بين هر دو امر جمع كرده باشي شب جمعه در اول شب و شب هاي ديگر در ابتداي ثلث آخر شب اين دعا را قرائت كن:

«اللهم صل علي محمد و آل محمد بأفضل صلواتك و صل علي هذا الملك الكريم الوارد علينا يندبنا الي رحمتك و دعائك و مغفرتك و قبولك و وفقنا لاجابته علي وفق رضاك و مره أن يعرض استغفارنا و دعائنا و توبتنا الي حضرت جمالك من باب حلمك و كرم عفوك و جودك و منك و عطفك و حنانك يا حنان يا منان يا أرحم الراحمين و صل علي محمد و آله و ألحقنا بهم و أعطنا أفضل ما وعدته لأوليائهم صلوتك و سلامك عليهم أجمعين».

سپس به حكم عقل بر عبد مراقب واجب است كه در جهات عبوديت و خصوصا



[ صفحه 515]



شب زنده داري، و ديگر اوراد وارده به پيشوايان ديني اقتدا كند، و وظايف خود را در اين موارد از اهل بيت نبوت اخذ نمايد، و آنچه از آنان رسيده الگوي خود قرار بدهد، و حال خود را با احوالات آن ها مقايسه كند، و از اين مقايسه آنچه را از تمكن و تذلل و تضرع بر او واجب است بدست آورد، و ببيند جايي كه آنان با اين كه مقربين درگاه الهي بودند و لحظه اي معصيت نكرده اند، اين گونه در مقابل او به تضرع و زاري و گريه و ناله مي پردازند، پس وظيفه ما با اين همه گناه و اخلاق زشت و ناپسند چه خواهد بود. من براي نمونه قطعه اي از مناجات هاي امام چهارم عليه السلام كه بين هر دو ركعت نماز از نمازهاي شب بيان مي داشته، در اين جا مي آورم تا براي امثال ما مايه عبرتي باشد، روايت شده كه آن حضرت بين هر دو ركعت نماز دو سجده شكر به جا مي آورد و در سجده فرمود: «بار الها به عزت و جلالت و عظمتت سوگند كه اگر از آن روز كه فطرت مرا در اولين روز دهر پديد آوردي به عبادت تو مي پرداختم، و تا خدايي تو برجاست به پرستش تو ادامه مي دادم، و حمد و سپاس تو مي گفتم، باز خود را از اداي شكر پنهاني يكي از نعمت هاي تو ناتوان مي ديدم، و اگر تمام معادن آهن اين دنيا را با دندانهايم مي خراشيدم، و تمام اراضي را با پلك چشم شخم مي زدم، و از ترس تو به اندازه درياهاي آسمان ها و زمين خون مي گريستم، همه اين ها اندكي بود از حق بزرگي كه تو بر من داري بارالها اگر پس از همه اين ها تو مرا به عذاب همه خلايق معذب كني، و جسم مرا آن قدر بزرگ گرداني كه تمام طبقات جهنم را پر كند، به گونه اي كه در آتش كسي غير من و آتش گيرنده اي سواي جسم من نباشد، موافق با عدل بوده، و اندكي از عقوبتي است كه من سزاوار آن هستم.» [5] .



[ صفحه 516]



اي برادر تأمل كن در اين حالت ها كه شكر و سپاس خدا را چه اندازه مي بيند، و چگونه خود را مستحق عقوبت او مي داند، و چگونه است حال او در حضور مولايش و اگر آن حضرت عليه السلام با آن طهارت و پاكي و با آن عبادت و زهد، و با آن معرفت و بخشش نسبت به مولاي خود، و تقرب او به خداوند، اين زبان حالش باشد، پس چگونه است حال ما با اين همه گناه و معصيت. واي به حال ما و آه و افسوس بر آنچه نسبت به خداوند متعال انجام داديم، به درستي كه ما خود را مسخره گرفته ايم، و همه اين ها به خاطر جهل و غرور ما است. و امثال من از افراد جاهل كه اگر از خوف خدا لحظه اي بگريد، حالتي در خود مي بيند كه گويا حق شكر خدا را بر خود ادا كرده، و اگر احياء و شب زنده داري بر آن افزوده شود چنان به خود مي بالد كه گويا چيزي از خدا طلبكار است.

اينك حال اين بزرگوار با آن عبادت ها و زهد و چهل سال گريه را با خود مقايسه كن و ببين كه با همه اين ها باز آن حضرت مي فرمايد: «اگر مرا به عذاب همه خلايق معذب گرداني و طبقات جهنم را از من پر نمايي، اين در مقابل عقوبتي كه مستحق آن هستم اندك خواهد بود»، منزه خدايي كه آفريننده نور است و حمد و ثنا از آن پروردگار است، آن هم حمد و ثنايي كه سزاوار كرم وجه اوست او كه به آفرينش اين ها و به معرفت و ولايت آن ها بر ما منت نهاد، و درود خدا بر آنان باد درودي كه شايسته كرم او و نور و جمال و فيض و بخشش اوست. و از او مي خواهيم كه به رحمت خود و شفاعت اينان از ما درگذرد، و گناه و جهل و غرور ما را دور گرداند و به واسطه اينان ما را از تاريكي به سوي نور خارج گرداند، و به صراط مستقيم هدايتمان كند و حمد و ثنا از آن پروردگار جهانيان است.



[ صفحه 517]




پاورقي

[1] (ان ربك يعلم أنك تقوم...) (سوره ي مزمل: آيه ي 20).

[2] مفتاح الفلاح: ص 291 و كافي: ج 2، ص 478.

[3] دعائم الاسلام: ج 1، ص 211 و كافي: ج 3، ص 455 و بحارالانوار: ج 84، ص 226.

[4] عدة الداعي: ص 51 - 49.

[5] امالي صدوق: ص 299 و روضة الواعظين: ج 2، ص 330 و بحارالانوار: ج 91، ص 90.


بازگشت