در بيان قنوت و تشهد


سپس سر از سجده برداشته، و براي ركعت دوم، بپا خيزد و پس از قرائت حمد و سوره، قنوت را طولاني سازد و از دعاهايي كه براي قنوت رسيده، و يا دعاهاي ديگري كه در غير آن وارد شده، آنهايي كه در رقت قلب مؤثرتر است را اختيار كند و شرايط دعا را در حد امكان، در اين حال، رعايت كند.

كسي كه قنوتش، طولاني شد، و شرايط دعا را در قنوت رعايت كرد، بهره ي خود را از همه سعادت گرفته است، زيرا دعا، وسيع ترين درهاي رحمت خداوند، و راهي مستقل به سوي جميع سعادات است، و من براي قنوت نماز صبح و شام، دعاهايي از ادعيه اي كه از ائمه عليهم السلام رسيده، اختيار نموده ام، هر چند بعضي از آن ها در غير قنوت وارد شده ولي قرائت آن در قنوت مانعي ندارد.

بعد از انجام اين افعال دقيق و اسرار عميق، كه فوائد بسياري دارد، وقتي براي



[ صفحه 460]



تشهد نشستي، از اين كه مبادا جميع آنچه را انجام داده اي غير آن وجهي باشد، كه بايد انجام مي دادي، بيمناك باش؛ به گونه اي كه خوف و ترس و حيا سراسر وجودت را فراگيرد؛ بنابراين چنين احساس نما كه از فوائد و آثاري كه بر اعمال بيان شده، بهره اي نگرفته اي، مگر اين كه ذات حق به رحمت خود، آن را تدارك كند و به فضل خودش، اين اعمال ناقص تو را بپذيرد، لذا دوباره، به امر، و اصل دين برگرد و به كلمه توحيد، چنگ بزن و به حصن و دژي كه هر كس در آن درآيد ايمن مي گردد، درآي و به وحدانيت پروردگار، گواهي ده، و رسول بزرگوار و نبي عظيم الشان را حاضر در آن مجلس بدان، و بر عبوديت و رسالت او، گواهي ده، و بر او و آلش درود فرست كه با اين شهادتين، عهدت را با خدا تجديد مي كني، چرا كه به اين عمل، پايه و اساس مراتب عبادت و اولين وسيله براي تقرب به خداست و با درود بر رسول خدا و آل او اميد اين را داشته باش كه در مقابل اين درود و صلوات تو، آن حضرت، به تو جواب گويد، كه اگر يك مرتبه تو مورد صلوات و درود آن حضرت قرار گيري، براي هميشه رستگار خواهي شد.

در كتاب شريف مصباح الشريعه، آمده است كه: «تشهد ثناي بر خداوند است پس، همان طور كه در ظاهر، اظهار بندگي او مي كني، در باطن هم بنده او باش و عملت، موافق با خضوع و خشوع باشد، و با صفاي باطن، آنچه را بر زبان مي آوري، تصديق نما. چرا كه او، تو را، بنده آفريده و به تو دستور داده است كه، با قلب و زبان و جوارح و اعضايت، بنده او باشي و عبوديت و بندگي را براي او، به ربوبيتش، محقق سازي و بداني كه زمام همه موجودات عالم، به دست اوست و براي آن ها، حتي يك لحظه هم، جز به قدرت و مشيت او، وجودي نيست و همه موجودات، عاجزند از اين كه بدون اذن و اراده او، در



[ صفحه 461]



ملك و مملكت او، كمترين كاري انجام دهند.» [1] .

مي گويم: از بياناتي كه در اين كلمات شريفه آمده است مبادا غافل شوي، بخصوص اين كه مي فرمايد: «بندگي او را به ربوبيت او محقق ساز» زيرا كه تحقق عبوديت به ربوبيت، جز به تفويض كامل و تسليم مطلق از جميع جهات، تمام نمي شود؛ و اين ها محقق نمي شود، مگر اين كه بنده، به اين حقيقت، معرفت پيدا كند، كه هيچ چيز بدون قدرت و مشيت او، براي او، ميسر نمي گردد. و وقتي اين را دانست و با تمام وجود به آن معتقد شد، به گونه اي كه اين اعتقاد، در افعال و اعمال او اثر گذاشت، ديگر در عالم وجود، جز خدا مؤثري نمي بيند و در عالم هستي، فاعلي به غير او مشاهده نمي كند؛ در نتيجه از همه قطع، و به حق مي پيوندد، و چشم طمع به مردم نخواهد داشت، و حول و قوه اي براي خود نخواهد ديد و توحيد عملي او به مرتبه تمام و كمال خواهد رسيد، و در گواهي و شهادتش به يگانگي حق، صادق خواهد بود.

اما كسي كه خير را مثلا، جز در مال و ثروت نمي بيند و عطا كننده و مانعي جز مردم نمي شناسد، حركت چنين فردي، با توحيد، در تضاد است و چنين كسي، اگر هم به زبان، شهادت، بر يكتايي خداوند بدهد، اين گفته اش نفاق است. و خداوند خود گواهي داده كه منافقان، دروغگويند؛ [2] پس بايد از اين مصيبت بزرگ، كه عذابي سنگين در پي دارد، گفت: (انا لله و انا اليه راجعون).

در اين زمينه از اميرالمؤمنين علي عليه السلام روايت شده كه: «بنده طعم ايمان را



[ صفحه 462]



نخواهد چشيد، مگر اين كه بداند، ضرر و نفع رساننده اي، جز خداي يگانه، نيست.» [3] .



اگر بنده به اين مقام رسيد، به آنچه در دست دارد، مطمئن تر از آنچه نزد خداوند است نخواهد بود و وجود و عدم و غنا و فقر، برايش يكسان است. [4] .

اما كسي كه اسباب را ببيند و از مسبب الاسباب غافل باشد و بر ضمانت خداوند اطمينان نداشته باشد، سزاوار است او را عابد اسباب دانست نه عابد براي خدا؛ مگر اين كه بگوييم، اعتقادش به خدا، از روي جزم و يقين بوده. ولي اين كه اين اعتقاد و ايمان، در عملش اثري بر جاي نگذاشته، به خاطر بيماري دل و ضعف او و استيلاي ترس، بر او و تزلزل خاطرش، به خاطر غلبه اوهام، بر او بوده است. به درستي كه گاهي قلب، به تبع وهم، ناآرام مي شود و پيرو وهم، مي گردد، بدون اين كه نقصاني در اعتقاد انسان باشد؛ مانند انساني كه شبي را با مرده اي، در خانه يا در گوري، به صبح آورد، با اين كه مي داند آن مرده هم مانند ساير جمادات است و كاري از او ساخته نيست، وحشت دارد و دل به اين امر راضي نمي گردد.



[ صفحه 463]




پاورقي

[1] مصباح الشريعه: ص 94 - 93 و بحارالانوار: ج 82، ص 285 - 284.

[2] سوره ي منافقون: آيه ي 1.

[3] مرحوم ملا محسن فيض كاشاني در كتاب اسرار الصلاة خود در مورد تشهد مي فرمايد: پس نمازگزار بايد در شهادت، بر زبان آن راند كه دل بيند، و داند، نه آن كه كلماتي چند بخواند و بگذرد، و حقيقت آنچه گويد به خاطر نگذراند. و در جايي ديگر گويد:



ذكر حق رخصت قرب است و حضور

اگر از صدق و ارادت باشد



دل اگر با تو نباشد به نماز

عادت است آن، نه عبادت باشد



هر چه را دل نگرد، باز بگوي

كه چنين گفته، شهادت باشد



به نياز آي، چو درآيي به نماز

تا تو را فيض زيادت باشد.

[4] كافي: ج 2، ص 58، ح 7 و بحارالانوار: ج 67، ص 154 و وسايل الشيعه: ج 15، ص 201.


بازگشت