تفسير سوره ي توحيد


(قل هو الله أحد) در تفسير اين آيه شريفه از امام باقر عليه السلام نقل است: «قل» يعني اظهار كن آنچه را كه به تو وحي كرده و به آن تو را مبعوث كرديم، با تركيب حروفي كه براي تو خوانديم، تا هر كس كه گوش شنوا دارد و حاضر به شنيدن است، هدايت شود. «هو» اسمي است كه با آن به غايب اشاره مي شود، پس «ها» آگاهي دادن بر معني ثابت است و «واو» اشاره به غايب از حواس است. تا آخر روايت [1] .

مي گويم: لفظ «هو» اسم ذات است در نهايت مرتبه ي غيب، و لفظ جلاله ي «الله» نيز اسم است براي ذات جامع جميع صفات كمال.

«الأحد» يعني يكتاي بي همتايي كه از چيزي برانگيخته نمي شود در مفهوم و معني هم يكتا است، و از حيث عقل و وهم و وجود خارجي تقسيم پذير نيست.

(الله الصمد) يعني سروري كه به او توجه مي شود و مقصد همه است، آنكه عمق و باطن ندارد، و آن كه نمي خورد، و نمي آشامد، و نمي خوابد، و جاودانه اي كه همواره بوده و خواهد بود، و در الوهيت يكتا و منزه و برتر از صفات مخلوق است.



[ صفحه 439]



از امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر عليه السلام روايت مي كند كه: اهل بصره به امام حسين عليه السلام نامه نوشتند و از او درباره ي «صمد» پرسيدند در جواب برايشان نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان، اما بعد: در قرآن با ياوه سرايي فرونرويد، و در آن به مجادله نپردازيد، و در آن بدون آگاهي و دانش سخن مگوييد، پس به تحقيق كه من از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي فرمود: هر كس در قرآن بدون دانش سخن بگويد جايگاهش پر از آتش مي شود، و خداوند صمد را تفسير كرده، فرمود: بگو اوست خداي يكتا خداي صمد، پس صمد را تفسير كرده و گفت: نزاده و زاييده نشده، و كسي همتاي او نيست. (لم يلد): يعني از او چيز جرم دار و ماده خارج نشده؛ مثل فرزند و ساير اشياي جرم داري كه از آفريده شده ها خارج مي شود، و نه چيز لطيف همانند نفس. و عوارض ابتدايي از او سر نمي زند؛ مانند چرت و خواب و خطورات قلبي و غم و اندوه و خنده و گريه و ترس و اميدواري و تمايل پيدا كردن و مرگ و گرسنگي و سيري. خداوند برتر است از اين كه چيزي از او خارج شود، و اين كه از او چيزي متولد شود. (و لم يولد): يعني از چيزي متولد نشد و از چيزي خارج نشد؛ همان گونه كه اشياي غليظ و جرم دار از اصلشان خارج مي شوند؛ همانند خروج شي ءاي از شي ء ديگر، و جنبنده اي از جنبنده ديگر و نبات و روئيدني از زمين، و آب از چشمه ها و ميوه ها از درختان. و همانند خروج اشياي لطيف از مراكزشان نيست، مثل بينائي از چشم، و شنيدن از گوش، و بوئيدن از بيني، و چشيدن از دهن، و سخن از زبان، و شناختن و فرق گذاشتن بين اشياء از قلب، و آتش از سنگ، نه اين چنين نيست بلكه اوست خداي صمد آن كه نه از چيزي است، و در چيزي است، و نه بر روي چيزي است؛ ايجادگر اشياء و آفريننده ي آن ها و خالق اشياء است با



[ صفحه 440]



قدرتش، و آنچه را كه براي فناء آفريده با مشيت خود از بين مي برد، و آنچه را آفريده براي بقاء با علمش باقي گذارد. پس اين است خداي صمد آن خدايي كه نزاييده و زاييده نشده، آگاه به غيب و آشكار است، بزرگ و بلند مرتبه است. (و لم يكن له كفوا أحد): و كسي مانند او نيست». [2] .

از امام صادق عليه السلام روايت شده: «عده اي از فلسطين بر امام باقر عليه السلام وارد شدند و از آن حضرت پيرامون مسائلي پرسش كردند، و از آن حضرت از تفسير صمد سؤال كردند، فرمود: «در الصمد پنج حرف است: الف دليل است بر هستي او، و آن فرموده ي حق تعالي است: (شهد الله أنه لا اله الا هو) [3] خداوند گواهي داد كه نيست خدايي جز او، و آن تنبيه و اشاره به چيزي است كه نهان از درك حواس است، و «لام» دليل است بر خدايي او و اين كه اوست، الله، و هم چنان كه الف و لام در هم ادغام مي شوند و از حواس پوشيده مي مانند، و هنگام تلفظ شنيده نمي شوند اما هنگام نوشتن آشكار مي شوند. الف و لام با اين خصوصيت دليل اند كه خدايي خدا به لطف و دقت خودش پوشيده از حواس است، و قابل توصيف به زبان نيست، و قابل شنيدن براي شنوا نيست، زيرا اله تفسيرش اين است كه اوست آن كه مخلوقات از درك ماهيت و كيفيتش با حواس يا با وهم، و خيال، و اله و سرگردانند، بلكه او ايجادگر اوهام و آفريننده ي حواس است. الف و لام فقط هنگام نوشتن آشكار مي شوند، همين امر دليل است كه خداوند ربوبيتش را در ايجاد خلق و تركيب ارواح لطيف شان در اجساد ماديشان ظاهر كرده، پس هرگاه بنده به نفس خودش نگاه كند روح خود را



[ صفحه 441]



نمي بيند، همان گونه كه لام صمد آشكار نيست، و داخل در هيچ كدام از حواس پنجگانه نيست، و هنگامي كه به نوشته نگاه كرد، آنچه بر او پوشيده و دقيق بود آشكار مي شود. پس هرگاه بنده در ماهيت و كيفيت خداوند تفكر كند در آن سرگردان و متحير مي شود، و فكرش به جايي راه پيدا نمي كند، و تصوري در آن نقش نمي بندد؛ زيرا خداوند بزرگ ايجادگر صورت ها است، و هرگاه نگاه كند به آفرينش خودش، برايش ثابت مي شود كه خداوند آفريننده آن ها و تركيب كننده ارواح در اجسادشان است.

اما صاد: پس دليل است بر اين كه خداي بزرگ در گفتار راستگو و در سخنش راست است، و بندگانش را به پيروي صادقانه از راستي و درستي فرامي خواند و صادقانه به سراي راستي وعده داده است.

اما ميم: پس دليل است بر جاودانگي ملكش و اين كه خداي بزرگ جاودانه و برتر است از به وجود آمدن و از بين رفتن؛ بلكه او ايجادگر موجودات هستي است، آن است كه به ايجاد كردن او هر موجودي وجود دارد». آنگاه امام صادق عليه السلام در ادامه از امام باقر عليه السلام نقل كردند كه فرمود: «اگر براي دانشي كه خداوند به من داد، كسي را مي يافتم كه شايسته فراگيري آن باشد قطعا با استفاده از الصمد، توحيد و اسلام و ايمان و دين و شرايع را منتشر مي كردم، اما كجا چنين كاري مي توانم بكنم در حالي كه جدم اميرالمؤمنين عليه السلام كسي را نيافت كه شايسته ي فراگيري علمش باشد به حدي كه همواره با آه و اندوه نفس مي كشيد، و بر بالاي منبر مي فرمود: قبل از اين كه مرا از دست بدهيد از من پرسش كنيد؛ زيرا در پهلوها و سينه ام علم فراوان است آه آه آگاه باشيد نمي يابم كسي را كه آن را فراگيرد و من از جانب خدا بر شما حجتي



[ صفحه 442]



رسا هستم.» [4] .

مي گويم: اين بخشي از اخبار از ائمه عليهم السلام در تفسير سوره است كه در حد توانم جمع آوري كردم، و آنچه را كه ذكر نكردم بيشتر است از آنچه كه بيان كردم، و هر كس كه انديشه كند و در آن ها به نور خدا تفكر كند، برايش كافي است.

پس لفظ هو اشاره است به مرتبه نهاني ترين نهان ها، و لفظ الله اشاره است به مرتبه ي ظهور اجمالي اسماي الهي. و لفظ احد اشاره است به يكتايي واقعي او از مرتبه ي اسماء، و لفظ صمد اشاره است به كيفيت و اصالت يكتايي او، و اين كه مبدئيت خداوند؛ همانند مبدئيت اشياء برخي براي برخي ديگر نيست، و اين كه وجود حقيقي مخصوص خدا است، و بقاء همه ي اشياء به بقاء و قدرت اوست، و احاطه او بر اشياء همانند احاطه برخي از آن ها بر برخي ديگر نيست، حتي همانند احاطه عقل بر معقولات نيست؛ زيرا احاطه هر يك از اشياء بر ديگري شبيه احاطه ظرف است به مظروف، الا اين كه خداي تعالي كه محيط بر اشياء است، و صمدي است كه نزاده و زائيده نشد و كسي همانند او نيست.

اخبار در فضيلت سوره توحيد و فضيلت قرائتش بسيار است. در آن اخبار آمده: «هر كس سوره ي توحيد را سه بار قرائت كند. پس گويا همه ي قرآن را تلاوت كرده.» [5] و در آن اخبار آمده: «هر كس يك جمعه بر او بگذرد ولي قل هو الله احد قرائت نكرده باشد و بميرد، بر دين ابي لهب مرده است.» [6] .

در آن اخبار آمده: «هر كس كه به او مرض يا سختي برسد و در آن مرض و



[ صفحه 443]



سختي (قل هو الله أحد) را قرائت نكند و در آن مرض يا سختي بميرد، پس او اهل آتش است.» [7] .

و در آن روايات است: شخصي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و از فقر و تنگدستي در زندگي شكايت كرد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «هنگامي كه داخل خانه ات شدي پس سلام كن چه اين كه كسي در آن باشد يا نباشد، و يك بار (قل هو الله أحد) را قرائت كن. آن مرد چنين كرد خداوند به اندازه اي روزيش را زياد كرد، و او بر همسايگانش بخشيد.» [8] .

در آن اخبار آمده: «هر كس ايمان به خدا و روز آخرت دارد پس بعد از نماز واجب، خواندن (قل هو الله أحد) را ترك نكند؛ زيرا هر كس قرائت كند (قل هو الله أحد) را خداوند خير دنيا و آخرت را برايش فراهم مي كند و او را و پدر و مادرش و فرزندان آن ها را بيامرزد.» [9] .

مي گويم: آنچه اين اخبار از معاني الفاظ اين سوره دلالت دارند اين است: (هو) اشاره است به ذات پنهان از حواس و اوهام و (الله) يعني معبود و پناهگاهي كه مخلوقات از درك ماهيتش حيران شدند. (الاحد) يعني يكتايي حقيقي كه از لحاظ وجود خارجي يكتا است، در مفهوم هم يكتا و قابل تقسيم به تقسيمات وهمي و عقلي و وجود خارجي نيست.

(الصمد) يعني سروري كه مقصود همه است و درون ندارد و آن كه از چيزي خارج نشده و از او چيزي خارج نمي شود، ايجادگر اشياء و پديدآورنده ي آن ها



[ صفحه 444]



(و لم يكن له كفوا أحد) و كسي همتاي او نيست. اين مقدار در تفسير قرائت كافي است. [10] .


پاورقي

[1] توحيد: ص 88 و بحارالانوار: ج 3، ص 221.

[2] توحيد: ص 91 - 90 و بحارالانوار: ج 3، ص 224 - 223. (با اختلاف كمي در عبارت).

[3] آل عمران، آيه 18.

[4] توحيد: ص 93 - 92 و بحارالانوار: ج 3، ص 225 - 224.

[5] با اين مضمون: محاسن: ج 1، ص 153 و مناقب: ج 3، ص 199.

[6] ثواب الاعمال، ص 128 و 237، بحارالانوار: ج 82، ص 41.

[7] ثواب الاعمال: ص 238 - 237 و بحارالانوار: ج 89، ص 345 و الدعوات: ص 216.

[8] مستدرك الوسائل: ج 4، ص 289، ح 14712 (با كمي اختلاف در عبارت).

[9] جامع الاخبار: ص 44.

[10] امام خميني در تفسير سوره ي توحيد كلام لطيفي دارند مي فرمايند:... پس گويا چنين فرموده: اي محمد! صلي الله عليه و آله و سلم كه از افق كثرت منسلخ شدي، و به قدم عشق و محبت رفض اغبار كثرت اسماء و صفات و تعينات كردي، به مقام تجلي به فيض اقدس در مقام غيب هويت، و وحدت صرف بگو هو، و آن اشاره به مقام ذات يا غيب هويت، يا اسماء ذاتيه است.

و آن با آن كه غيب مطلق است الله است كه مقام جمع اسماء و حضرت واحديت است و اين كثرت اسمائي با وحدت و بساطت مطلقه تنافي نيست پس او احد است.

يا آن كه كثرت كمالي در آن راه دارد بلكه آن مبدء آن كثرت است صمد است و منزه است از مطلق نقائص. پس براي او ماهيت و امكان و جوف نيست پس از او چيزي منفصل نشود، و او از چيزي منفصل نشود. و جميع دار تحقق به او منتهي شود، ظهورا و تجليلا. و فاني در ذات و اسماء و صفات او هست وجودا و صفة و فعلا. و از براي او مثل و مثال و كفو و شريك نيست.


بازگشت