حقيقت بسم الله و فضيلت آن


در اين جا لازم است برخي مطالبي را كه در مورد بسم الله رسيد، را بيان كنيم تا مقصود بدان تمام شود. در كتاب شريف كافي از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: اول هر كتابي كه از آسمان نازل گشته (بسم الله الرحمن الرحيم) بوده است، هرگاه آن را قرائت نمودي و استعاذه نكردي باكي نداشته باش، و هرگاه آن را قرائت نمودي آنچه بين آسمان و زمين است سپر و حافظ تو خواهد بود. [1] .

روايت ديگر تفسير قمي از امام صادق نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «به درستي كه (بسم الله الرحمن الرحيم) سزاوارترين چيزي است كه بايد بلند گفته شود و اين همان آيه اي است كه خداوند عزوجل درباره ي آن فرموده است: (و اذا ذكرت ربك في القرآن وحده ولوا علي أدبارهم نفورا) [2] «آنگاه كه در اين قرآن پروردگارت را به يكتايي ياد كني آنان پشت كرده و از آن بگريزند.» [3] .

گفته شده: شايد جهت رجحان بلند خواندن بسم الله اين باشد كه اين امر موجب ظهور فيوضات آن در عالم مي گردد.



[ صفحه 383]



شيخ در روايتي صحيح نقل نموده: كه به طور صريح فضيلت (بسم الله الرحمن الرحيم) را بر ساير آيات سوره فاتحه بيان مي كند. [4] .

در روايتي نيز آمده است كه: «بسم الله عظيم ترين آيه از كتاب خدا است». [5] .

هم چنين در روايت ديگري بيان شده كه: بزرگوارترين و گرامي ترين آيه در كلام الله مجيد و كتاب خداوند است. [6] .

در روايتي نيز آمده است كه: «هرگاه امام جماعت بسم الله را بلند نگويد شيطان بر شانه هايش سوار شده و تا پايان نماز، او امام جماعت خواهد بود». [7] .

نيشابوري به طريق مرسل از اميرمؤمنان عليه السلام روايت نموده كه ايشان فرمودند: «هنگامي كه بسم الله الرحمن الرحيم نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اولين مرتبه اين آيه بر آدم عليه السلام نازل شد. وي پس از نزول آيه گفت: ذريه من تا زماني كه اين آيه را قرائت مي كنند از عذاب الهي در امان هستند، پس بالا برده شد و دوباره بر حضرت ابراهيم عليه السلام نازل گرديد. ابراهيم عليه السلام در حالي كه درون منجنيق قرار داشت آن را تلاوت نمود و خداوند آتش را بر او سرد و سلامت قرار داد. پس از آن دوباره بالا برده شد و تا زمان سليمان بر هيچ پيامبري نازل نشد. تا اين كه دوباره بر سليمان نازل شد. در اين هنگام بود كه ملائكه به سليمان گفتند سوگند به خدا كه سلطنت و ملك تو از هر جهت كامل شد. سپس بالا برده شد و خداوند تعالي آن را بر من نازل فرمود، پس روز قيامت كه مي شود امت من مي آيند در حالي كه مي گويند: «بسم الله



[ صفحه 384]



الرحمن الرحيم.» پس هنگامي كه اعمالشان در ميزان نهاده شده كفه ي اعمال آن ها برتري دارد». [8] .

مي گويم: از سخن رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله كه فرمودند: «سپس بالا برده شد.» چنين فهميده مي شود كه از فروفرستادن آيه صرف قرائت لفظ آيه بر انبياء توسط ملائكه نبوده چرا كه در اين صورت بالا بردن آن معني نداشت، بلكه ممكن است مقصود از فروفرستادن و بالا بردن آيه، فروفرستادن و بالا بردن حقيقت آيه و آثار آن در عالم باشد. چنان كه آنچه كه مورد آن است كه بعد از نزول آيه ي «اهدنا الصراط المستقيم» يهودي شدن و نصراني شدن از امت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله برداشته شد.

در كتاب شريف كافي و علل الشرايع با سندهاي معتبر از امام صادق عليه السلام روايت شده كه ايشان در بيان نماز شب معراج پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند «خداوند عزوجل فرمود: اي محمد صلي الله عليه و آله به طرف حجرالاسود روي كن، و به تعداد حجاب هاي من مرا تكبير گوي، از اين روي مي باشد كه تعداد تكبيرها هفت تا شده، زيرا حجاب ها نيز هفت تا مي باشند. و هنگامي كه حجاب ها پايان يافت قرائت را شروع كن، تا آن جا كه مي فرمايد: هنگامي كه از تكبير و افتتاح فارغ گشت خداوند خطاب به او فرمود: اينك به من رسيدي پس به اسم من شروع كن حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم»، [9] تا آخر حديث.

اين حديث با اين اعتبار، براي اهلش ابوابي از اصول معارف مي گشايد و



[ صفحه 385]



كمترين چيزي كه از آن فهميده مي شود اين است كه تسميه داراي حقيقتي والا و بلند مرتبه است كه به مجرد تلفظ بسم الله الرحمن الرحيم حاصل نمي شود و همين طور ساير اجزاء نماز و قرائت. شايد وجه رابطه و معلق نمودن اجازه ي در گفتن بسم الله به وصول به ذات باريتعالي اين باشد، كه وصول تنها با فناء عبد و بنده و برداشته شدن تمام حجاب هاي ظلماني و نوراني كه بين بنده و خدا هست ميسر شده، و تحقق مي يابد و دستيابي به آن زماني ممكن مي شود كه بنده خود را از جميع عوالم و اسماء و اوصاف آن خالي و فارغ گرداند. در اين هنگام است كه براي ظهور اسماء حقتعالي كه در حيطه ي لفظ جلاله هست عموما، و ظهور اسمايي كه در حيطه ي رحمان و رحيم است خصوصا، اهليت پيدا مي كند. با اين شرايط است كه بنده، حقايق اين اسماء را در خود تحقق مي بخشد. و لوح جامعي براي اسماء الله تعالي و مظهري براي آن ها مي گردد. چنان كه در وصف رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله آمده كه ايشان رحمة للعالمين [10] ، وجه الله، [11] و خليفة الله، [12] معلم ملائكه [13] و انبياء [14] است. تمام اين ها از آثار مظهريت اين اسماء سه گانه بود و مظهري براي بهاء حق و سناء الهي و ملك اوست. و شايد بتوان گفت حقيقت نزول تسميه (بسم الله گفتن) و روح آن همين امر است.

بنابراين هر كس بخواهد بسم الله بگويد سزاوار است كه تا آن جا كه در توان دارد خود را به آن حضرت شبيه سازد، و كمترين مرتبه اين تشبيه آن است كه انسان پس از معرفت به اين اسماء، با قلب و روح خود به حقايق آن ها توجه كند، و تنها راه دستيابي به آن اين است كه براي خود بهره اي از اين اسماء فراهم آورد. اما نسبت به



[ صفحه 386]



حقيقت لفظ جلاله «الله» جز عبوديت و پرستش خداوند بهره اي ندارد. و براي هيچ كس امكان ندارد كه حقيقت الوهيت را بشناسد و به هيچ وجهي از وجوه نمي توان به اين حقيقت دست يافت. چنان كه انسان نابينا نمي تواند معني بصر را درك نمايد، بلكه امر از اين نيز مهم تر و بالاتر بوده، زيرا در اين مورد ممكن است كه خداوند قوه بينايي را به وي عطا كند تا او بتواند معناي بصر را بفهمد اما اين كه ممكن بالذات بخواهد واجب بالذات شود محال است و قدرت بدان تعلق نمي گيرد و حتي فرض آن نيز تناقض است.

بنابراين بهره عبد و بنده از الوهيت تأثر اوست بدين معنا كه حقيقت عبوديت و بندگي را كامل گرداند. اما خاصيت الوهيت كه غنا و وجوب ذاتي است بنده از آن هيچ بهره اي نداشته و نخواهد داشت. از اين رو است كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله كه نزديك ترين مخلوقات و داناترين آن ها به خداوند است مي فرمايد: «انا لا احصي ثناء عليك» [15] و يا مي فرمايد: «ما عرفناك حق معرفتك» [16] منحصرا بهره بنده از اين اسم در اين است كه تمام همتش را متوجه خداوند تعالي نمايد و به هيچ موجودي غير او توجه نكند و از سوي ديگر به فقر و نياز خود و هر چه كه غير اوست در جميع جهات آگاه باشد و در عالم وجود جز خداوند و اسماء و افعال او هيچ نبيند. و بداند كه حقايق غير او يا اسماء و يا افعال او مي باشند.

نكته ديگر اين كه اخبار زيادي رسيده كه «بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خدا، از سياهي چشم به سفيدي آن نزديك تر است، و يا از سفيدي آن به



[ صفحه 387]



سياهي اش»، [17] ، بنابر اختلافي كه در روايات هست، و گمان من اين است كه مقصود از اين روايات اين است كه حقيقت اين اسماء الهي از آن جهت كه لفظ جلاله الله در آن مي باشد با توجه به اين كه اسم «الله» جامع ساير اسماء الهيه مي باشد، همان اسم اعظم است، و تعبير به نزديك تر از دو چيز كه يكي محيط بر ديگري و دومي داخل در اولي است به طور كنايه اشاره به اتحاد آن دو دارد. و يا اين كه گفته شود: علت و جهت اين تعبير اين است كه آنچه ذكر شده لفظ بسم الله الرحمن الرحيم است و اسم اعظم، حقيقت بسم الله است. و حقيقت آن گرچه با لفظ متحد نيست، ولي از دو چيز كه يكي محيط بر ديگري باشد نزديك تر است؛ زيرا نزديكي در مورد اول، يعني اسم اعظم و بسم الله قرب و نزديكي مداخله و تداخل، و نزديكي در مورد دوم نزديكي از باب ملاصقه و تماس مي باشد. هم چنين در روايات تأكيد فراواني در گفتن بسم الله الرحمن الرحيم شده ولو اين كه براي خواندن شعر باشد.

در يكي از روايات مزبور آمده كه امام عليه السلام مي فرمايد: چه بسا برخي از شيعيان ما در ابتداي كاري بسم الله الرحمن الرحيم را ترك مي كنند، و از آن غفلت مي كند، سپس خدا او را به امر مكروه و ناگواري گرفتار مي سازد، تا بر شكر و ثناء الهي متوجهش گرداند، و اثر سوئي كه براي او از ترك گفتن بسم الله الرحمن الرحيم پيدا شده محو نمايد [18] تا آن جا كه مي فرمايد: خداوند تبارك و تعالي به بندگانش مي فرمايد: اي كساني كه به رحمت من نيازمنديد، من در هر حالي شما را نيازمند خود ساخته ام، و در هر زمان و شرايطي ذلت عبوديت و بندگي خود را بر گردن شما



[ صفحه 388]



نهاده ام، پس در هر كاري كه شروع مي كنيد و به پايان آن و رسيدنش به هدف اميدواريد، به من روي كنيد، به درستي كه اگر من اراده كنم چيزي به شما عطا نمايم هيچ كس نمي تواند شما را از آن منع نمايد. و اگر خواستم چيزي را از شما منع كنم هيچ كس نمي تواند آن را به شما ببخشد، پس من سزاوارترين كسي هستم كه از او سؤال شود و عرض نياز و احتياج به پيش او برده شود. پس هنگام شروع هر كاري چه كوچك و چه بزرگ بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد، تا آن جا كه مي فرمايد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: كسي كه مشكلي و حزني برايش پيش آمد كند سپس با خلوص و توجه كامل قلبي به خداوند بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم اين شخص از دو حال خارج نيست، يا در همين دنيا به خواسته و حاجت خود مي رسد، و گره از كارش باز مي شود، و يا اين كه براي او در نزد پروردگارش ذخيره مي گردد و آنچه كه نزد پروردگار باشد بهتر و پايدارتر است. [19] .

مي گويم: از اين روايت چنين به دست مي آيد كه «تسميه» تنها با گفتن لفظ بسم الله با زبان و خطور معناي آن بر دل نيست، بلكه حقيقت و كنه آن با اتصاف قلب و جوارح به توجه به سوي خداوند متعال محقق مي شود و كسي كه با اين شرايط و خصوصيات بسم الله الرحمن الرحيم بگويد خداوند اين عمل او را ضايع نمي گرداند و ثمره اين تسميه را يا در دنيا يا در آخرت به او خواهد داد و آنچه كه در آخرت نصيب انسان مي گردد بهتر و پايدارتر است.

اما قول خداوند متعال: «الحمدلله» الحمدلله يعني جنس حمد، «حمد» عبارت است از: ثنا و ستايشي كه انسان در قبال كار نيك و مطلوبي كه از روي اختيار



[ صفحه 389]



از فاعل آن صادر شده بر زبان مي آورد «الحمدلله» يعني هر چه حمد و ستايش هست از آن خداوند است، زيرا هر زيبايي و جمالي كه يافت شود اثري از آثار جمال او و نيز هر خيري كه در عالم هست از آثار فيض اوست، اما جهت ذكر نام و اسم الله در اين مقام گويا اشاره به علت اختصاص هر حمد و ستايشي به خداوند تعالي دارد، زيرا «الله» اسم است براي ذاتي كه مستجمع جميع صفات كمالات است كه از جمله آن ها انحصار تمام خوبي ها و خيرات در او و براي اوست. پس او در جايگاهي است كه گفته شود: هر ثنا و حمدي براي كسي است كه مستجمع جميع كمالات و خيرات است؛ زيرا هر كمال و خيري كه در اين عالم هست از او و براي اوست، و ظاهر اين است كه مراد از اين جمله انشاء و ايجاد ثناء و ستايش با اين لفظ است. بر اين اساس معناي الحمدلله عبارت است از اين كه: خداوند را به جميع ثناها و ستايش ها حمد مي گويم و مي ستايم، و خبر دادن به محموديت باريتعالي در تمامي حمدها است، و در واقع هر ثنا و ستايشي كه در عالم هست بازگشت آن به ذات باريتعالي است گرچه آن كس كه حمد مي گويد خود به اين حقيقت توجه نداشته باشد. بدين بيان كه كسي كه مثلا زيد را در قبال احساني كه به او انجام داده مي ستايد، به اين جهت است كه زيد را منعم خود مي داند، در حالي كه منعم حقيقي در همه ي نعمت ها خداي تبارك و تعالي است، چنان كه در دعاء صحيفه آمده: «و انت من دونهم ولي الاعطاء» [20] بنابراين تمام ستايش ها و ثناها به ذات پاك او برمي گردد.

اما رواياتي كه در زمينه ي ترجيح شكر منعم و سپاس گزاري از كسي كه نسبت



[ صفحه 390]



به انسان احساني انجام داده، به دست ما رسيده به اين جهت است كه آن شخص، واسطه و مظهر نعمتي است كه منعم واقعي و حقيقي آن، ذات باريتعالي است و اين مطلب هيچ گونه منافاتي با انحصار حمد در ذات باريتعالي ندارد. و از اين جا روشن مي شود كه وجود مظهر و صورت منتسب به كسي است كه در او ظهور كرده و تصور يافته است همين طور محموديت و تمام شئون ثبوتيه ذات باريتعالي نيز اولا و حقيقة منتسب به خداست، و در مرتبه دوم و مجازا متوجه آن كسي است كه مظهر آن صفات گشته است. بنابراين كسي كه اين حقيقت را دريابد و تمامي خوبي ها و خيرات را از خداي تعالي بداند، هرگز در غير خدا طمع نمي كند. و خود را از ريا و سمعه و نفاق نجات مي دهد، و نيز عباداتش از اين گونه شائبه ها به دور بوده و خالص خواهد بود. و از بسياري از اخلاق رذيله اي كه منشاء آن رغبت و ميل به مردم، و يا ترس از آن هاست، رهايي خواهد يافت.

خلاصه كلام اين كه، حال حمد شناخت نعمت، و اظهار آن، و رضايت و خوشنودي از منعم است. بر اين اساس كسي كه قلب و عملش نيز با حمد و ستايشي كه بر زبان مي آورد موافق باشد، او حامد و ستايشگر واقعي است، اما آن كس كه قلب و عملش گفته اش را تصديق نكند منافق و حيله گر است. [21] .





[ صفحه 391]



اما آنچه را كه گفتيم كه «حمد» عبارت است از: ثنا و ستايش كه بر زبان آورده شود تنها زبان حال و قال را در برمي گيرد و الا چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: (ان من شي ء الا يسبح بحمده) [22] «هيچ چيزي نيست مگر اين كه به تسبيح ستايش او مشغول است.»

رب العالمين: يعني هر چيزي را و هر وجودي را از عقل اول گرفته تا آن كه در مرتبه جمادات قرار دارد، با جميع اجزاء و جزئيات و افراد و جهات آن ها به آن كمالي كه حكمتش بدان حكم مي كند و اسماء او آن را اقتضا مي كند مي رساند، از تدبير امور آن گرفته تا تغذيه، رشد و نمو و حفظ و نگهداري آن و جميع لوازم آن، به درستي كه «رب» صفت مشبهه به معني اسم فاعل است، تربيت تابع كمال مربي است، و عالمين جمع عالم است.

رب در اين جا به جمع با الف و لام (ال) اضافه شده كه مفيد عموم است، در نتيجه از تركيب «رب العالمين» اين معنا به دست مي آيد كه ربوبيت خداي تعالي شامل تمام موجوداتي مي شود كه در عالم وجود هستند، و همه ي آن ها را با همه ي جهاتشان در برمي گيرد، در حالي كه خداوند در اين ربوبيت يكتا و يگانه است. وجه شمول اين ربوبيت آن است كه لفظ عالم بر تمامي ما سوي الله و بر هر نوعي از انواع آن اطلاق مي شود، گويا در اطلاق اين لفظ، اجتماع امور با يك نحوه اتحاد بين آن ها اعتبار شده است چنان كه گفته مي شود: عالم افلاك، عالم ملكوت و به صورت جمع نيز مي آيند؛ مانند عوالم افلاك و عوالم ملكوت چرا كه در صورت دوم افلاك و ملكوت هر كدام مشتمل بر اموري است كه بين افراد هر كدام از آن ها جمع بوده،



[ صفحه 392]



اما در عين حال هر كدام در جهتي متحد مي باشد، از اين رو گفته مي شود عالم عقول، عالم ارواح، عالم انسان، عالم زيد بلكه گفته مي شود عوالم زيد؛ زيرا هر فردي از افراد انسان گويا بالقوه نسخه ي مختصري از تمام اين عوالم است. و به اعتبار همين قوه است كه او از عوالم بي شماري تركيب يافته است.

خلاصه كلام آن كه عوالم بسيار زياد است چنان كه در برخي روايات آمده كه عالم مثال مشتمل بر هيجده هزار عالم است.

نيز شيخ صدوق در آخر كتاب خصال خود از امام باقر عليه السلام روايت مي كند كه ايشان فرمودند: خداوند تعالي هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفريد و ما در آخرين اين عالم ها و آخرين آدم ها هستيم. [23] .

بنابراين براساس اين آيه شريفه خداي متعال: پروردگار و پرورش دهنده تمام اين عوالم است حتي جن و شياطين چنان كه در دعاي شب عرفه بر اين مطلب تصريح شده است: «و رب الشياطين ما أضلت.» [24] خلاصه آن كس كه بر همه اشياء تا ابد بعد از ايجاد آن ها وجود افاضه مي كند به درستي كه او همان خداوندي است كه پروردگار و پرورش دهنده و رب همه عالميان است، و همه ي عوالم با همه اجزاء و جهاتشان قائم به تربيت و ربوبيت اوست. و اگر كسي با دقت در اين عالم بنگرد، تمام عوالم را قائم به رب تعالي و آن تربيت كننده مي بيند، و مشاهده مي كند كه ربوبيت حق تعالي و تربيت او همانند تربيت مالكين نسبت به ملك خود، و يا تربيت پدران نسبت به فرزندان، و همين طور تربيت نفس نسبت به اعضاء، و تربيت



[ صفحه 393]



نفس نسبت به قواي نفساني نيست، گرچه در ميان آن ها تربيت نفس نسبت به قواي نفساني شبيه ترين تربيت ها و پرورش ها به تربيت حق تعالي نسبت به موجودات است؛ چرا كه نفس هم زمينه حصول قواي نفساني را فراهم مي كند و هم تقويت كننده و حافظ و رساننده هر يك از آن ها به مرتبه ي كمال اوليه و ثانويه شان مي باشد.


پاورقي

[1] كافي ج 3، ص 313.

[2] سوره اسراء: 46.

[3] تفسير قمي ج 1، ص 28.

[4] تهذيب ج 2، ص 289 ح 1157.

[5] تفسير عياشي ج 1، ص 21، بحارالانوار: ج 82، ص 21.

[6] تفسير عياشي ج 1، ص 19، بحارالانوار: ج 89، ص 246.

[7] تهذيب ج 2، ص 290، تفسير عياشي ج 2، ص 296، بحارالانوار: ج 6، ص 202.

[8] تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان ج 1، ص 81.

[9] كافي ج 3، ص 484، علل الشرائع ج 2، ص 315 (با اختلاف جزئي در عبارت).

[10] سوره ي الانبياء: 107.

[11] توحيد، ص 151.

[12] مناقب ج 1، ص 152.

[13] عيون الاخبار الرضا عليه السلام ج 1، ص 262.

[14] مناقب ج 1، ص 213 (امام الانبياء).

[15] مصباح الشريعه، ص 55، بحارالانوار: ج 68، ص 23 (با اختلافي جزئي در عبارت).

[16] عوالي اللآلي ج 4، ص 132 ح 227، بحارالانوار: ج 68، ص 23.

[17] دلائل الامامة، ص 222، عدة الداعي، ص 58.

[18] تفسير امام، ص 22، بحارالانوار: ج 73، ص 305، توحيد، ص 230.

[19] تفسير امام، ص 28، بحارالانوار: ج 89، ص 232، توحيد، ص 230.

[20] صحيفه سجاديه، دعاي 20.

[21] شعر:



بر زبان الحمد و اكراه از درون

از زبان تلبيس باشد يا فسون



گاه گويي اعوذ و گه لا حول

ليك فعلت همه مكذب قول



بر زبانت اعوذ مي راني

يار شيطاني و نمي داني



طرفه حالي كه دزد بيگانه

شده همراه صاحب خانه



مي زند همچو او صلا و صفير

در بدر، كو به كو كه دزد بگير.

[22] سوره ي الاسراء: 44.

[23] خصال ج 2، ص 652، بحارالانوار: ج 8، ص 374 (با اختلاف در عبارت).

[24] اقبال الاعمال، ص 327.


بازگشت