شرايط كمال نماز


مي گويم: آيات قرآن و روايات كافي است در معرفت و شناخت اين كه آنچه مقصود از نماز است حقيقت و روح نماز است نه شكل و صورت آن.

اما آيات مانند (أقم الصلاة لذكري) [1] نماز را براي ياد من به جا آور تعبير به اقامه نماز با حقيقت و روح نماز مناسب است، بلكه تقييد به اين كه براي ياد من به جا آورد اين مطلب را صريحا مي رساند.

از جمله اين آيات اين: (لا تقربوا الصلاة و أنتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون) [2] .

«به نماز نزديك نشويد در حالي كه در مستي به سر مي بريد تا بفهميد كه چه مي گوئيد.»، تعليل به اين كه بدانيد چه مي گوئيد، مناسبتي با نماز صوري و ظاهري ندارد بلكه با روح و حقيقت نماز هماهنگ است.



[ صفحه 320]



از جمله اين آيات آيه: (ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر) [3] .

«به درستي كه نماز از بي بند و باري و بديها جلوگيري مي كند.» و جلوگيري نماز از فساد تنها با روح و حقيقت نماز ممكن است.

اما اخباري كه بر اين مطلب دلالت دارد بسيار است كه براي بيان اين مقصود اين روايت كافي است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «ان الصلوة تمسكن و تواضع و تياس و تندم و تقنع و تمد يديك و تقول اللهم فمن لم يفعل فهي خداج» [4] .

«نماز مجموعه اي از استقرار و تواضع و پشيماني و قناعت است و دستانت را دراز مي كني، و مي گويي بارالها! كسي كه چنين نكند پس نماز او ناقص است.»

از آن جمله فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمودند: «لا ينظر الله الي صلوة لا يحضر فيها الرجل قلبه مع بدنه» [5] «خداوند به نمازي كه در آن بنده حضور قلب نداشته باشد نگاه نمي كند.» و هم چنين روايت ديگري از ايشان كه فرمودند: «إذا صليت صلوة و فريضة فصل في وقتها صلوة مودع تخاف أن لا تعود فيها» [6] «اگر نماز واجب را به جا مي آوري در وقت مخصوص آن به جاي آور تا نمازت به مانند نماز وداع كننده اي باشد كه مي ترسد كه ديگر نتواند به آن بازگردد.»

از جمله آن روايات، روايتي منقول از معصومين عليهم السلام است كه فرمودند:



[ صفحه 321]



«الصلاة معراج المؤمن» «نماز سبب عروج روح مؤمن است.» خصوصا با ملاحظه اين مطلب كه نماز در معراج پيامبر تشريع شد، هم چنان كه در بعضي از روايات آمده است كه معراج پيامبر به اجزاء نماز بود، و هم چنين رواياتي كه در حالات بلندي كه از نماز انبياء و معصومين عليهم السلام وارد شده است. و رواياتي كه در مورد كلام خداوند در هنگام نماز بنده مؤمن كه در اجزاء و افعال و اذكار نماز وارد شده است.

آنچه وارد شده از روايات كه براي نماز چهار هزار حد و يا باب است. [7] و اين كه نماز ستون دين است، [8] اگر نماز قبول شود بقيه ي اعمال قبول مي شود، و اگر نماز مقبول نگردد، بقيه اعمال نيز رد مي شوند. [9] .

آنچه كه در زبان و لسان كتب الهي و انبياء او از اسماء نماز و اجزاء آن آمده كه به حكم عرف و لغت دليل بر اين است كه مراد از نماز تنها صورت آن نيست بلكه حقيقت و روح آن است. و ما در اول كتاب در بحث از الفاظ نماز به آن اشاره نموده ايم. اما اسماء اجزاء نماز مانند تكبير و قرائت ذكر ركوع سجود تشهد و سلام همه ي اين ها نيز به حكم عرف و لغت تنها دلالت بر صورت اين اجزاء نمي كند بلكه دلالت بر صورت به همراه روح و حقيقت آن ها دارد. چنان كه اگر تكبير در الفاظ با حقيقت تكبير در قلب منافات داشته باشد، خصوصا اگر اعمال و قلب بنده با حقيقت تكبير مغايرت داشته باشد، اين تكبير به تحقير نزديك تر است.

هم چنين سجده اصل معناي آن تواضع است و به هر خم شدن و سر به خاك نهادني سجده گفته نمي شود چنان كه اگر براي نهادن چيزي بر روي زمين يا نهادن



[ صفحه 322]



پيشاني بر روي زمين كه به قصد تواضع نباشد خم شود، سجده اطلاق نمي شود مخصوصا اگر نيتش مخالف با تواضع باشد. هم چنين ركوع، سجده و سلام اين چنين است. و چنان كه قرائت الفاظ قرآن اگر به قصد قرائت نباشد قرائت نماز محسوب نمي شود حتي اگر به قصد قرائت قرآن باشد، و هم چنين سبحان الله و الحمدلله نيز اين چنين است.

خلاصه آن كه اين اسماء براي حقايق و معاني وضع شده اند و اطلاق آن ها بر شكل ظاهري آن ها مجاز، بلكه گاهي غلط است.

با آنچه بيان شد از اخبار فهميده مي شود كه حقيقت و روح نماز با شش چيز كامل مي شود.

اول: حضور قلب و مراد از آن فراغت قلب است از غير نماز و توجه قلب در هنگام افعال و اذكار نماز است، پس افعال و اذكار آن همراه با معرفت خواهد بود و فكر نمازگزار متوجه عمل بوده و با غفلت اداء نمي شود، اگر اين چنين باشد حضور قلب حاصل مي شود.

دوم: فهم معاني و مراد از اين قسم در توجه به معاني افعال و اذكار نماز در قلب است، و اين امري غير از حضور قلب است؛ زيرا ممكن است قلب به الفاظ نماز و افعال آن متوجه باشد اما از حقايق آن ها و تدبر در معاني آن ها غافل باشد.

سوم: تعظيم و بزرگداشت خداوند متعال و عبادت او.

چهارم: هيبت قرآن عبارت است از بيم و ترس از خداوند در اداء بزرگ داشت و اخلاص براي او.

پنجم: رجاء و اميد به فضل الهي و قبول و پذيرش اعمال از ناحيه او.

ششم: شرم و حياء و آن توقف در هر كاري كه توحيد و معرفت حق تعالي با آن



[ صفحه 323]



منافات دارد و منشاء آن به يادآوري كوتاهي و گناه و تقصير است.

اما سبب حضور قلب توجه است؛ زيرا قلب پيرو توجه است، پس اگر توجه ات به نماز باشد قلبت نزد نماز حاضر است، و اگر قلبت متوجه غير نماز است قلبت نزد همان حاضر است و از نماز غافل است؛ زيرا (ما جعل الله لرجل من قلبين) [10] «خداوند در سينه بنده دو قلب قرار نداد.» كه متوجه دو چيز باشد و قلبت با توجه و اقبالت همراه است، پس راهي براي حضور قلب در نماز نيست مگر با توجه به نماز.

توجه در جايي است كه توقع خير و سعادتي از آن شي ء باشد، پس حضور قلب به نماز تابع ايمان به روح و حقيقت نماز و فوائد آن است، و كسي كه بداند نمازش سبب عروج او مي شود، توجه او به نماز خواهد بود، و چيزي او را از اين توجه منصرف نخواهد كرد. و كسي كه توجه اش در نماز باشد قلبش در نماز حاضر است، و به قدر توجه اش از همه اشياء غافل است.

كسي كه به خداوند ايمان داشته باشد و بداند كه خداوند است كه باقي است و همه خيرات به دست اوست، و نماز سبب عروج او به سوي خداوند است، و اين ايمانش در قلبش رسوخ كرده باشد، در اين صورت توجه قلبش به نماز خواهد بود، و به غفلت مبتلا نمي شود. اما با اين فهم كه در هر عمل و ذكري از نماز حقايق و حكمت هايي كه مناسب با آن است به ياد آورد؛ زيرا نماز معجوني الهي است كه دواي هر دردي است و اثر آن تحصيل همه سعادت هاي ممكنه براي انسان است و براي هر حركت و سكوني از افعال نماز؛ مانند مقدمات و اجزاء و شرائط، و تعقيبات آن



[ صفحه 324]



حكمتي است كه خداوند در آن قرار داده است.

در روايات آمده است كه: «كسي كه اين حكمت ها و حقايق افعال را در نيت نداشته باشد گويا كه آن عمل را به جا نياورده است.»

مي گويم: در فصول آينده حقايق و معاني هر جزئي در ميان آن جزء بيان خواهد شد حتي بلند كردن دست براي تكبير و ايستادن بر پاي چپ و راست خود و ايستادن و قيام در نماز و باقي اجزاء نماز.

آنچه كه در اين جا بيان مي كنم از مطالبي است كه علماء اسرار فرموده اند، دريافته ام، و بيشتر آن ها را از روايات استفاده كردم، و كمي از آن ها از تدبر در آن ها كه روايات هم بر آن شاهد است، ولي مي دانم كه آنچه بر ما آشكار نشده چندين برابر آن چيزي كه به آن رسيده ايم.

آنچه به آن اشاره كرديم براي فهم معاني اجزاء نماز بوده اما خصوص فهم معاني قرائت نماز اموري عظيم است كه از حيطه بحث خارج است، و در آن علوم و اسراري است كه در بهشت آشكار خواهد شد. و در روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است كه: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سري را به من نفرمود كه از مردم كتمان كند مگر اين كه بنده خود به فهمي از حقايق قرآن برسد.» [11] .

خلاصه اين كه براي نمازگزار در درك معاني قرائت قرآن خير كثيري است كه گاهي هنگام قرائت براي او آشكار مي شود، كه اين سبب سعادتي عظيم براي او مي شود.

گفته شده: كه همين جهت است كه نماز موجب نهي از فساد و فحشاء مي شود؛



[ صفحه 325]



زيرا نمازگزار قبل از قرائت نماز معاني و حكمت هايي به ذهن او مي رسد كه فهم اين امور مانع از ارتكاب فساد و فحشاء است، به هر حال فهم معاني سبب استمرار تفكر در معاني الفاظ و افعال نماز و حضور قلب در حين انجام آن هاست.


پاورقي

[1] سوره ي طه: آيه ي 14.

[2] سوره ي نساء: آيه ي 43.

[3] سوره ي عنكبوت: آيه ي 45.

[4] الحقائق: ص 218 و محجة البيضاء: ج 2، ص 349.

[5] در روايت به لفظ: «لا يقبل الله صلاة عبد لا يحضر قلبه مع بدنه» آمده. محاسن: ج 1، ص 260 و بحارالانوار از محاسن: ج 17، ص 106 و مستدرك الوسائل از محاسن، ج 4، ص 111 (با كمي اختلاف در عبارت).

[6] روايت از امام صادق عليه السلام: با اختلاف در عبارت. (امالي صدوق: ص 256 و 499 / روضة الواعظين: ج 2، ص 317 و فلاح السائل: ص 157.

[7] فلاح السائل، ص 23؛ مناقب، ج 4، ص 249.

[8] مكارم الاخلاق، ص 461؛ بحارالانوار: ج 79، ص 202.

[9] امالي صدوق، ص 641؛ فلاح السائل، ص 127.

[10] سوره ي احزاب: آيه ي 4.

[11] با اين مضمون: سنن بيهقي: ج 8، ص 28.


بازگشت