در باب نيت


نيت عبارت است از قصد عبادت از آن جهت كه آن عبادت يا بنفسه محبوب خداوند است، يا قصد عبادت به جهت خوف از خداوند يا براي طمع امر دنيايي و يا آخرتي. و واجب است كه نيت خالص باشد و جهت آن هر يك از اين وجوه مي تواند باشد با تعيين خود يا متعين بودن هر يك بنفسه. و احتياط در اين است كه عبادت را خود تعيين كند مگر در جايي كه روايتي خاص وارد شده است؛ مانند روزه ي ماه رمضان. و تخلف بعضي از صفات عبادت در صورتي كه از جهات ديگر معين باشد، ضرري نمي زند؛ مانند اين كه امر كند كه در فلان مكان يا فلان وقت دو ركعت نماز به جاي آور، اگر مكلف اشتباها دو ركعت نماز را به قصد استحباب به جاي آورد، مانعي ندارد. هم چنان كه اگر قضاي عبادتي با اداء آن مشتبه شد و يكي را در جاي ديگري به جا آورد منعي ندارد. در نيت اگر قصد او از عبادت محبوبيت عمل نزد خداوند بود، اگر چه باعث بر اين عمل فائده ي دنيايي باشد ضرري ندارد؛ مثل اينكه خاصيتي براي آن عبادت ذكر شده باشد. و ملاك در صحت همان قصد محبوبيت است، اگر چه در دل نگذراند.



[ صفحه 290]



مطلب ديگر اين كه قصد در عبادت همان نيت و اخلاص است و دليل بر آن ها آيات و روايات وارده در اين باب است؛ مانند قول خداوند متعال: (و ما أمروا إلا ليعبدوا الله مخلصين له الدين) [1] .

«و امر نشدند مگر اين كه خداوند را عبادت كنند و دين را براي او خالص و پاك گردانند».

و آيه ي: (ألا لله الدين الخالص) [2] .

«آگاه باشيد براي خداست، دين خالص و پاك است».

و آيه ي (فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه أحدا) [3] .

«پس كسي كه اميدوار به لقاء پروردگارش است پس بايد عمل صالح انجام دهد، و در پرستش پروردگار احدي را شريك قرار ندهد.

و قول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود: «انما الأعمال بالنيات» «همانا عمل شخص به نيت اوست» و قول معصوم عليه السلام: «لكل إمرء ما نوي» «براي هر شخص آن است كه در نيت دارد». و در روايت ديگري از امام عليه السلام آمده است: «كسي كه هجرت او به سوي خدا و رسولش باشد پس به سوي آن ها سفر مي كند، و كسي كه هجرت او به سوي دنيا باشد به آن دست يابد، و يا براي رسيدن به زني كه با او ازدواج كند، هجرتش براي همان خواهد بود. پس هجرت هر كس به سوي آن چيزي است كه به سوي او سفر نموده...» و اين سخن را امام در مهاجرت براي جهاد فرمودند. ولي اصل كلي است در تمام عبادات.



[ صفحه 291]



و گفته شده كه اين روايت نزد اصحاب حديث از متواترات است، و اين اولين حديثي است كه به فرزندان خود تعليم مي دادند. و مي گفتند: اين نصف علم است.

و در روايت ديگري از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمده است: يقول الله تعالي: (من عمل عملا أشرك فيه غيري، فهو له كله، و أنا منه بري ء، و أنا أغني الأغنياء عن الشرك) [4] .

«خداوند متعال مي فرمايد: كسي كه عملي انجام دهد و كسي را در آن عمل با من شريك گرداند پس همه ي عمل براي شريك باشد، و من از آن عمل بيزارم، و من بي نيازترين بي نيازان از شريكم».

همچنين امام صادق عليه السلام فرمود: قال الله تعالي: (أنا خير شريك من أشرك معي غيري من عمل لم أقبله إلا ما كان خالصا لي) [5] .

«من بهترين شريكم و كسي كه در عملي براي من شريكي قرار دهد، آن عمل را قبول نمي كنم، مگر آنكه خالص براي من باشد.»

خلاصه كلام در باب نيت اين است كه هر عملي صورت واحده اي دارد و حقايق مختلفي را نمي پذيرد، و اين صورت ها تنها با نيت از هم تمييز داده مي شوند.

مثلا؛ خم شدن مي تواند معناي تعظيم، استهزاء، تمثيل و يا ريا داشته باشد، و ممكن است براي برداشتن چيزي از زمين يا قرار دادن آن باشد. و مراد ما از قصد همان انگيزه اي بر عمل است؛ اگر انگيزه ي از خم شدن عظمت پروردگار باشد اين عبادت است، و حكم مخصوص به خود را دارد. اما بقيه ي اقسام به آن عبادت صدق نمي كند بلكه بعضي ضد و مقابل عبادت است.



[ صفحه 292]



در عبادت نيز اينچنين است؛ زيرا عبادت گاهي براي بت است و گاهي براي پادشاه و سلطاني و گاهي براي خداوند. و عبادت خداوند نيز گاهي براي اميدواري است، و گاهي براي ترس و خوف، و گاهي براي محبت، و گاهي براي اين كه خداوند شايسته ي عبادت است.

اميد و ترس نيز گاهي متعلق به امر ديني است و گاهي متعلق به امر دنيايي.

و هم چنين گاهي در انگيزه ي عمل بعضي از اين امور كه ضديت نداشته باشند، داخل مي شوند يا مانند نيت هاي مستحبه و مباحه، پس اگر ضميمه در نيت از امور مستحب بود؛ مثل اين كه سلام كند، و قصد او انجام سنت، و صله رحم، و تعظيم مؤمن باشد اين عمل و همه ي اين نيتها، عبادت محسوب مي شود، و صحيح است.

اما اگر نيتي كه آن را در عمل شريك قرار داد از امور مباح باشد، مثل اين كه در وضو قصد خنك شدن كند. حال اگر اين قصد، قصدي تبعي بود و مقصود اصلي او وضو بود، ظاهرا اين به وضو ضرري نمي رساند. اما اگر اين نيت به نحوي استقلال و عليت بود يا جزء علت بود، صحت وضويش مشكل است، و بايد احتياط كند.

اما اگر ضميمه ي غير خدا از باب ريا و سمعه و عبادت غير خدا بود، اين عبادت كلا باطل است، چه اين نيت در ابتدا باشد يا در اثناء عمل باشد. و اگر بعد از عمل اين نيت براي انسان پيدا شد، ظاهرا حرام و باعث از بين رفتن اجر عمل است. و دليل آن همان آيات و رواياتي است كه بيان شد، و غير آن ها از اخباري كه در كتب شيعه آمده است.

اما قول غزالي - كه عبادت كسي كه غير خدا را در عبادت شريك كند از اجر و ثواب خالي نيست، بلكه هر قسمت از نيت ثواب و عقاب خود را دارد و هر چه



[ صفحه 293]



قصد قربت افزايش يابد جانب ثواب پيشي گيرد - قابل اعتناء نيست. و اخبار اهل بيت آن را رد مي كند. و اهل بيت، به بيت وحي عالم ترند.

هم چنين سخن كساني كه عبادت را به نيت خوف از آتش يا دخول در بهشت، باطل مي دانند، دور از تحقيق است. و تعجب از كسي كه قائل به اين قول است، در حالي كه روايات دلالت بر جواز اين قصد دارند، بلكه عبادتي كه از خوف از عقاب و شوق به بهشت خالي باشد، براي غالب مردم ممكن نيست، و تنها كاملين از اهل معرفت به اين درجه از مقام مي رسند، بلكه گاهي مقربان نيز از خوف آتش عبادت مي كنند. چنان كه بعضي از مناجات انبياء و اوصياء (صلوات الله عليهم) بر آن دلالت دارد.

سر اين مطلب آن است كه آنچه از احوالات آن ها مشاهده شده و اخبار قطعي كه از آن ها رسيده اين است كه حالات آن ها در تجليات اسمائيه به مقتضاي حكمت و عنايت الهيه مختلف است. و آن كه از همه ي حالات و صفات منزه است خداوند متعال است. و دليل بر اين اختلاف احوال با تأمل در آثار آن ها دانسته مي شود، كه گاه خوف شديد و گاه اميد عظيم، گاه قدرت و گاه عجز به آن ها مستولي مي شود، و گاهي از آينده خبر مي دهند و گاهي از آنچه محضر آن ها است اظهار تحير مي كنند و گاهي علم به آينده و گذشته دارند و گاهي علم ندارند. و گاهي رسول خدا مي فرمود: «كلميني يا حميراء» «اي عايشه با من سخن بگو» و هم چنين ظهور بعضي از حالات هنگام نزول وحي دلالت بر اين مطلب دارد.

خلاصه اين كه اميرالمؤمنين عليه السلام گاهي مي فرمود: من تقسيم كننده ي بهشت و جهنم هستم. و گاهي از ترس آتش غش مي كرد، و مي فرمود: آه! از آتشي كه جگرها



[ صفحه 294]



و كليه ها را مي پزد، و آه از آتشي كه پوست بدن را بريان مي سازد، و از هوش مي رفت. [6] .

و هم چنين در بعضي از مقامات، از يهودي درهمي قرض مي گرفت، و گاهي خاك را (با كيميا) به طلا و نقره تبديل مي كرد.

به هر حال جايي براي شك مردم باقي نمي ماند كه عبادت براي خوف از آتش و شوق به بهشت جايز است، تا چه برسد به اهل علم، آن هم مثل بزرگ و شيخ آن ها آية الله علامه حلي كه قائل به اين قول شده است، ولكن اين لغزش ها از بزرگان براي اهل عبرت مايه ي عبرت است. و اين رحمتي از ناحيه ي رب العالمين است كه كسي به علم و فضائل خود مغرور نگردد، و نفس و همه ي نعمت هاي خود را در قبضه ي قدرت پروردگار و مالك آن ها ببيند، و اين كه خود مالك نفع و ضرر و موت و حياتي نيست.

اگر اين نيت جايز نباشد عبادت براي غالب مؤمنين ممكن نيست، بلكه اين ميسر نيست مگر بعد از رسيدن به مقربان و عارفان بالله و به اسماء و صفات او، كساني كه بهشت و جهنم را صورتي از رحمت و غضب الهي مي شمارند.

بله عبادت براي ترس از جهنم و طمع بهشت يا چيز ديگر، از عبادات بندگان و مزدبگيران است، اما احرار و آزادگان و اولياء حالاتي دارند كه به غير از خداوند در آن حال التفاتي ندارند، حتي از خويشتن و قرب و بعد، نيز غافلند چه رسد به



[ صفحه 295]



بهشت و جهنم. و اين مقام و مرتبه اي است كه بالاتر از آن مقامي نيست، ولكن مخلصين و مجاهدين در راه خدا در مراقبت از اعمالشان و آفات آن ها داراي درجات متفاوتي هستند كه پايين تر از اين مقام قرار دارند. اولين درجات آن اين است كه عمل از جهت وجوه فساد شرعي كه عمل را باطل مي كند يا ثواب عمل را از بين مي برد، خالي باشد؛ مانند خالي بودن عمل از ريا، خودنمايي، شرك خفي. و وقتي در قلب انسان ذره اي از مدح و ستايش، و ناخرسندي از مذمت باقي باشد، چنين كسي نمي تواند اطمينان يابد كه از همه ي وجوه شرك خلاصي يافته است. و از جمله ي شرك، شرك خفي و اخفي است كه در روايت وارد شده كه اين شرك از اثر پاي مورچه در شب ظلماني بر سنگ سخت پنهان تر است.

از علامات وجود آن اين است كه شخص وقتي مشاهده كند كه كسي عبادت او را مي بيند نشاط مي يابد، نمي گويم: وقتي كسي او را مي بيند عبادت او افزايش مي يابد بلكه نشاط او بيشتر مي شود. و از علامت هاي ديگر اين است كه وقتي عبادت هاي پنهاني او آشكار شود قلبش آرامش يابد، و روحش لذت ببرد. (اين چنين گفته شده است) و گفته شده: از علامت هاي آن اين است كه خود را برتر از افرادي مي بيند كه چنين عبادتي انجام نمي دهند. و از مردم توقع احترام و مسامحه در معاملات داشته باشد. و از بعضي از بزرگان سادات نقل شده است كه او سي سال نماز خود را قضا كرد؛ زيرا در اين مدت در صف اول جماعت نماز مي گذارد، و روزي ديرتر رسيد و نماز در صف اول از او فوت شد، و در نفس خود احساس شرمندگي در مقابل ديگران كرد، از اين شرمندگي براي او معلوم شد كه نماز در صف اول او به خاطر شادي و راحتي نفسش بوده، پس تمامي نمازهاي سي ساله اش را قضا كرد.



[ صفحه 296]




پاورقي

[1] سوره ي بينه: آيه ي 5.

[2] سوره ي زمر: آيه ي 3.

[3] سوره ي كهف: آيه ي 110.

[4] بحارالانوار: ج 67، ص 222.

[5] كافي، ج 2، ص 295، محاسن، ج 1، ص 251، بحارالانوار: ج 67، ص 243.

[6] مرحوم صدرالدين قونوي در كتاب اعجاز البيان در تفسير سوره ي حمد (ص 319 - 315) در سر اختلاف حالات اولياء معتقد است كه اين حالات به سبب اطلاع آن ها به تغيير قضاء الهي در لوح و اثبات است، علاوه بر اين كه بعضي از احكام كه در حضرت ذات موجود است از آن اطلاع ندارند و تنها به مقدار سعه ي وجودي خود از تفصيلات احكام مطلع اند.


بازگشت