خاتمه بحث درباره خوف و رجاء


در اخبار آمده كه «إن الفقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله و لا يؤمنهم من مكر الله» [1] «فقيه كسي است كه مردم را از رحمت خدا نااميد و از مكر خدا ايمن نكند.»

واعظان در اندرزهاشان بايد هم از خوف و هم درباره رجاء سخن گويند، ولكن از آن جا كه ايمني از مكر و سخط الهي غلبه بيشتري بر مردم دارد تا خوف از خدا، لذا بايد از اسباب خوف الهي، بيشتر بگويند، و به سخن و شكايت مردم كه درك و فهم درستي از خوف و نااميدي، و اميد و امن ندارند، توجهي نكنند و شكايتشان به خاطر درد و رنج، از ابتدائي ترين و اولين مراتب از خوف است كه مردم آن را يأس و نااميدي مي پندارند، والا چگونه است كه اثر خوف الهي در آن ها ديده نمي شود؟ و چگونه از هراس گذشته و به نااميدي رسيده اند در حالي كه به آن نرسيده اند؟

پس كسي كه هرگز در طول زندگي هراسي از خدا نداشته چگونه ادعاي وصول به شدت خوف الهي، و تجاوز از حد اعتدال، و عبور از آن تا رسيدن به حد نااميدي، دارد. مگر اين كه امر محال ممكن شود.

بلكه نااميدي و يأس آن ها به خاطر انتقاد و نبود خوف است؛ زيرا قنوط و نااميدي عبارت از تجاوز خوف از حد اعتدال است، و اين يعني وجود چيزي كه باعث ترس از او شود، به نحوي كه درد و سوزانندگي آن، بر دل چيره گشته و مأيوس



[ صفحه 284]



از نجات شود، كجاست اعتقاد صادق و درست اهل دنيا و دلدادگان به محبت دنيا، و فروروندگان در شهوت و مشغول شوندگان به طلب متاع دنيا!؟ اگر اعتقاد درستي دارند پس چرا يادي از آخرت و سختي كيفرش نمي كنند؟ و لذا اگر در اين ها يأس و نااميدي از رحمت خدا ديده مي شود، از بابت عدم صداقت و نادرستي اعتقادشان به خدا و شدت خشم الهي است.

همان گونه كه امن در روايات عبارت است از: اميدواري بيش از حد اعتدال، و اين يعني اعتقاد به اين كه خداوند چنان داراي عنايت و لطف و رحمت گسترده است كه اين حالت بر اميد، غلبه داشته به طوري كه احتمال تخلف از آن را فراموش كرده، آنگاه رجاء، به امنيت از عذاب الهي تبديل شود؛ كجا براي عاشقان دنيا چنين باور درستي ايجاد مي شود؟ و كجاي قلبشان اين چنين جاي ياد و رحمت الهي است؟ تا در نتيجه خوف خدا را فراموش كرده به امنيت خاطر برسند؟ بلكه حتي امنيت خاطر اين افراد؛ مثل همان قنوط و يأسي است كه منشاءاش، عدم صداقت در اعتقاد به خدا و رحمت و فضل اوست؛ بنابراين سبب شكايت شان از شنيدن حديث خوف، از رنجشي است كه بر قلب مي بينند زيرا رنج، هر چند اندك باشد براي آدمي، ناخوشايند است و انسان طبيعتا از آن فراري است.

از آن طرف، نفس و شيطان، در آدمي قصد از بين بردن درد هراس را دارند تا عيش دنياي آن ها، تيره نگردد، لذا مسئله را براي انسان مشتبه كرده گونه ي ديگري جلوه مي دهند، و انسان خيال مي كند كه خوف و هراسش از حد گذشته است.

چه خوب گفته يكي از معاصرين در جواب از اين شكوه كه تو از نااميدي نترس!؛ زيرا تو قطعا خائف و هراسان نخواهي شد (تا چه رسد به اين كه به حالت يأس بعد از هراس درآيي).



[ صفحه 285]



اينكه ما گفتيم واعظان بهتر است كه جانب اميدواري را گرفته تا مردم را به حد اعتدال رسانند، اين همه در حق واعظاني بود كه با اسباب درستي كه در شرع آمده اميد مي دهند، اما اگر با اسباب دروغين، و با بستن دروغ و افترا به خداوند به مردم اميد مي دهند، آنان شياطين، و راهزنان سالكان الي الله، و دوستان شياطين اند كه مسلمانان را با پوشيدن لباس عالمان و واعظان و موعظه هاي ظاهري مي فريبند، سخنان الهي را تحريف و جابجا كرده، و آيات و روايات را طبق سليقه نفساني خود، تفسير مي كنند.

مثلا مي گويند: ريا كردن در عزاداري بخشوده است، و به رواياتي كه درباره تباكي وارد است استدلال مي كنند، عزاداري دروغين و حرف هاي غيرواقعي مي گويند و مردم را به فرياد زدن و گريه هاي مصنوعي وامي دارند، سپس با قسم هاي بزرگ، قسم ياد مي كنند كه گناهان اهل اين مجلس بخشيده شده است! مثلا نماز يا روزه اي را بيان مي كنند كه اگر در اين شب بخواني هر كاري بكني، گناهت آمرزيده خواهد شد، گناهكار بيچاره هم با اين حرف ها گول خورده، خيالش از آن مقدار خوفي كه در قلبش به مقدار ايمان اندكي كه دارد راحت مي شود، و به خاطر آرامش قلبي ظاهري كه برايش از اين حرف ها به وجود مي آيد، مشتاق حضور در چنين جلسه هايي مي شود، و خيال مي كند اين مجلس، مجلس ذكر و علم است، و ثواب چنين مجالسي را خواهد برد، لذا خيال مي كند با يك ساعت در چنين مجالسي نشستن اجر صد شهيد را برده است، پناه بر خدا از گمراهي و گمراه كردن.

اين آخرين مطلب ما درباره مسئله مهم خوف و رجاء بود. من با خوف و هراس آغاز كردم و با اميد به پايان بردم، به جهت تفأل به اين كه عاقبت كارم به فزوني اميد بر خوف پايان پذيرد.



[ صفحه 286]




پاورقي

[1] عوالي اللئالي: ج 4، ص 60 و وسائل الشيعه: ج 6، ص 173.


بازگشت