درباره ترس از بدعاقبتي


بدي حال انسان هنگام مرگ، چه اين كه به كفر و انكار حق ختم شود و يا با فسق و فجور پايان پذيرد، و يا با نقص و كاستي همراه باشد، بسيار مهم است و لذا بندگان كامل خداوند از همين مسأله همواره مي گريستند، چه اين كه بدعاقبتي انسان، از گذشته ي بد اعمال حكايت دارد و ايمني، جز با خلاصي و رهايي از آن ميسر نيست.

اما سوء خاتمه و بدعاقبتي، يا به كفر و انكار است كه هنگام سكرات مرگ بر قلب انسان مستولي مي شود، و آن در صورتي است كه روح انسان در سكرات موت، از برخي احوالات آخرت، مضطرب مي شود، و از باورها و عادتهايش و مخصوصا از اعمال گذشته اش پرده برداري مي شود، و بر اثر همين اعمال و باورهاي گذشته اش، حالتي ايجاد مي شود كه موجب شك و انكار او مي شود و بر قلبش غلبه كرده، پرونده اش با همين حال بسته مي شود، و باعث خلود او در آتش خواهد شد.

يا سوء خاتمه به فسق و فجور است، به اين صورت كه كسي كه اصرار بر انجام گناهان كبيره داشته، محبتي راسخ، نسبت به بعضي از آن گناهان ايجاد شده، به گونه اي كه در هنگام مرگ صورتي از آن، نمايان شده، و او نسبت به انجام آن ميل



[ صفحه 258]



مي يابد، و با اين حالت از دنيا مي رود، در حاليكه روحش در عالم طبيعت است. لذا رويش را رو به دنيا فرومي افكند، و بدين سبب از ديدار الهي باز مي ماند، در اين هنگام عذاب نازل گشته و آثار گناهان ظاهر مي گردد؛ زيرا انسان همان گونه مي ميرد كه مي زيسته، و به همانگونه كه مرده زنده و محشور خواهد شد [1] يعني، حال انسان به هنگام مرگ، بر طبق آن چيزي است كه بر دلش غلبه داشته كه عبارت است از روشنايي و يا تاريكي اعمال، كه پاداش يا كيفر را به دنبال مي آورد، بلكه اين دو، خود پاداش و كيفرند ولي به صورت ديگر.

بنابراين وقتي صورت روح به عالم برزخ برگشت صورت اعمال آدمي هم به صورت برزخي تبديل خواهد شد، لذا ظلم، تاريكي جلوه داده و درهم و ديناري كه بابت زكات پرداخت نكرده، آتشي بر پيشاني و پهلويش خواهد بود.


پاورقي

[1] عوالي اللئالي: ج 4، ص 72، ح 46.


بازگشت