احوال امت گنهكار در جهنم


روايت شده كه وقتي آيه (لها سبعة أبواب) نازل گرديد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از جبرئيل سؤال نمود آيا آن درها بمانند درهاي ما است؟

جبرئيل عرضه داشت نه اما آن ها گشوده اند بعضي از آن درها پايين تر از بعض ديگر است فاصله هر دري از در ديگر به طول هفتاد سال راه است هر كدام از درها گرمايي هفتاد بار سخت تر از درب قبلي دارند دشمنان خدا به سوي آن درها كشيده مي شوند، وقتي كه درها به پايان رسيد شعله هاي آتش و دوزخبانان با غل و زنجيرها به استقبالشان مي آيند، زنجيرها را از دهانشان داخل و از پشتهاشان خارج مي كنند، پس يكي را مي بيني دست چپش را با غل به گردن بسته و دست راستش را در قلبش داخل كرده و از بين دو كتفش خارج مي كنند، و با زنجير محكم بسته و هر انساني با شيطاني بر زنجير بسته خواهد شد با صورت بر زمين كشيده شده و ملائكه با گرزهاي آهنين بر آن ها خواهند كوفت (كلما أرادوا أن يخرجوا منها من غم أعيدوا فيها) [1] هرگاه بخواهند از آن خارج شوند بازگردانده مي شوند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: از ساكنين اين محل ها مرا خبر كن.

جبرئيل عرض كرد اما در اول جايگاه منافقين و كافران از اصحاب مائده و آل فرعون است، و نام اين محل هاويه است، در دوم جايگاه مشركين است و نامش جحيم است، در سوم جايگاه ستاره پرستان و نامش سقر است، در چهارم در آن ابليس و تابعين او و جايگاه مجوسي هاست و نامش لظي است، در پنجم در آن يهود جاي دارند و نامش حطمة است، در ششم جايگاه نصاري است و نامش سقر است.



[ صفحه 244]



سپس جبرئيل عليه السلام ساكت شد پيامبر فرمودند: آيا نمي خواهي مرا از ساكنين در هفتم آگاه سازي جبرئيل گفت: اي محمد! از آن سؤال مكن! پيامبر فرمودند: مرا از آن آگاه كن.

جبرئيل گفت: ساكنان آن اهل كبائر از امت تو مي باشند آناني كه توبه نكرده از دنيا مي روند.

ناگهان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيهوش بر زمين افتاد، جبرئيل سر مبارك پيامبر را به دامن گرفت تا حضرت به هوش آمده فرمودند: اي جبرئيل! مصيبتم بزرگ و اندوهم شدت گرفت، مگر از امت من كسي داخل آتش خواهد شد؟ جبرئيل عرض كرد: بله يا رسول الله! اهل كبائر از امت تو.

سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گريست و جبرئيل نيز به گريه افتاد. پيامبر به خانه رفته و جز براي نماز بيرون نمي آمد نماز را كه مي خواند، بدون سخن گفتن با احدي به خانه بازمي گشت. هنگام نماز مي گريست و به درگاه خداوند متعال ناله مي كرد. وقتي روز سوم شد، ابوبكر آمد و پشت در خانه پيامبر ايستاد و گفت: سلام بر شما اي اهل بيت رحمت! آيا رسول خدا اجازه ملاقات مي دهند؟ كسي جواب نداد او گريان بازگشت. دومي نيز چنين كرد و همان ديد و گريه كنان بازگشت.

سلمان نيز آمد و به در خانه رسول الله ايستاد و گفت: سلام به شما اهل بيت رحمت! آيا اجازه ديدار مولايم رسول خدا را دارم؟ باز جوابي نيامد گريه كنان به در خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها آمد و صدا زد: سلام بر شما اي خاندان مصطفي؛ و علي عليه السلام در آن موقع در خانه نبود سلمان گفت: اي دختر رسول خدا! پيامبر از مردم كناره گرفته و جز براي نماز از خانه خارج نمي شود و با كسي سخن نمي گويد و اجازه شرفيابي به احدي نمي دهد.



[ صفحه 245]



فاطمه عليهاالسلام قطواني بر سر افكنده رو به سوي خانه پيامبر نهادند. وقتي به در خانه رسيدند، ايستاده و سلام كردند و فرمودند: يا رسول الله! من فاطمه هستم پيامبر در سجده بود و مي گريست سر مبارك را بلند كرد، و فرمود: فاطمه را پشت در نگه نداريد در را باز كنيد، در باز شد وقتي ديدگان مطهر فاطمه زهرا بر چهره مبارك پيامبر افتاد كه رنگ چهره حضرت زرد گشته و گوشت صورت پيامبر از گريه و اندوه آب شده بود، به شدت گريست و عرض كرد: چه بر رسول خدا نازل گرديده كه چنين گشته است؟

پيامبر فرمودند: جبرئيل پيش من آمد و از درهاي جهنم برايم گفت و مرا خبر داد به اين كه در بلندترين در آن اهل كبائر از امت من جاي دارند اين چيزي است كه مرا به گريه آورده و مرا محزون ساخته است. فاطمه زهرا عرضه داشت: آيا نپرسيديد چگونه آن ها از آن در داخل آتش مي شوند؟ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: آن ها را ملائكه به طرف آتش مي كشند در حالي كه صورتهايشان سياه نيست و چشمانشان كبود (كور) نشده بر دهانشان مهر نزده اند و قرين شيطاني نگشته اند و غل و زنجير بر آنها ننهاده اند. حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام عرضه داشتند: اي رسول خدا ملائكه با چه وضعي آن ها را به طرف آتش مي كشند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: مردان شان را با ريش ها و زنان شان را با گيسوان و موهاي جلوي سر، چه بسيار پيران كه به موي سپيدشان گرفته شده به طرف آتش كشيده مي شوند، در حالي كه فرياد مي زنند: واي بر اين پيري و موي سپيد! واي از اين ناتواني! چه بسيار از جوانان امتم كه به ريشهايشان گرفته شده به سوي آتش كشيده مي شوند، در حالي كه فرياد مي زنند: واي از جواني! واي از روي زيبا! و چه بسيار از زنان امت من كه موهاي جلوي سرشان را گرفته اند و به سوي آتش كشيده مي شوند، در حالي كه فرياد برمي آورند: واي بر رسوايي! واي بر



[ صفحه 246]



دريده شدن پرده ها! تا اين كه به حكمران دوزخ مي رسند. وقتي مالك دوزخ به آنان نظر مي كند به ملائكه مي گويد: اينان كيانند؟ بينواياني عجيب تر از اين ها نديده ام روهاشان سياه نشده و غل و زنجير به گردن ندارند فرشتگان گويند: ما مأموريم تا اينان را به تو بسپاريم.

مالك دوزخ به آنان مي گويد: اي بيچارگان شما چه كساني هستيد؟ در روايت ديگري چنين آمده كه وقتي ملائكه آنان را به سوي دوزخ مي كشانند فرياد وا محمداه! از آنان بلند است. و وقتي چشمانشان به مالك دوزخ مي افتد از هيبت او نام محمد را فراموش مي كنند، مالك دوزخ به آنان مي گويد: شما چه كساني هستيد؟ مي گويند: ما از كساني هستيم كه قرآن بر آنان نازل گرديد و ماه رمضان را روزه مي گرفتيم حكمران دوزخ مي گويد: قرآن نازل نگرديد مگر بر محمد، وقتي نام محمد را مي شنوند فرياد برآورده مي گويند: ما از امت محمد هستيم.

حكمران جهنم به آنان مي گويد: آيا در قرآن براي شما مانع و بازدارنده اي از نافرماني خدا نبود. پس هنگامي كه آنان را بر كناره جهنم آورند و نگاهشان به آتش و زبانه هاي آن افتد مي گويند: اي مالك اجازه بده قدري بر خويشتن بگرييم. اشك ها مي ريزند تا جايي كه ديگر اشكي نمي ماند، پس خون گريه مي كنند. مالك دوزخ مي گويد: چه خوب بود اگر اين گريه ها در دنيا و از ترس خدا بود، اگر چنين بود امروز جايگاه تان در آتش نبود. پس مالك به دوزخبان مي گويد: آن ها را در آتش افكنيد. همگي فرياد برمي آورند: لا اله الا الله آتش از اينان برمي گردد.

مالك به آتش مي گويد: آنان را بگير! آتش مي گويد: چگونه اينان را بگيرم در حالي كه بر زبان لا اله الا الله مي رانند. مالك مي گويد: بله درست است ولي اين دستور پروردگار است. پس آتش آنان را بگيرد برخي از ايشان را تا پاها برخي را تا



[ صفحه 247]



زانوان برخي را تا كمر و برخي ديگر را تا حلق در خود فروبرد.

فاطمه جان! جبرئيل گفت: وقتي آتش به چهره هاشان مي دود مالك به آتش مي گويد: صورتهايشان را مسوزان چه بسيار در دنيا با اين صورت ها براي خدا سجده كرده اند، دلهاشان را مسوزان چه بسيار در ماه رمضان تشنگي كشيده اند. پس تا هر وقت خدا بخواهد در آن جا خواهند ماند، و آنان فرياد مي زنند: اي مهربانترين مهربانان اي حنان و اي منت گذارنده.

هنگامي كه فرمان خدا اجرا شد، خداوند متعال به جبرئيل مي گويد: معصيت كاران امت محمد چه مي كنند، جبرئيل مي گويد: پروردگارا تو داناتر به حال ايشان هستي، سپس مي فرمايد: برو بنگر چگونه اند. جبرئيل به سوي مالك دوزخ مي رود در حالي كه او بر تختي از آتش در ميان جهنم نشسته است. وقتي چشم مالك به جبرئيل مي افتد از عظمت جبرئيل برمي خيزد، و مي گويد: واي جبرئيل! تو را چه چيزي به اينجا آورده، مي گويد: گروه گنهكار امت محمد چه مي كنند؟ مالك جواب مي دهد: چه بد است حالشان! و چه تنگ است جايگاهشان! آتش بدن هاي آن ها را سوزانده و گوشتشان را خورده و صورت ها و دلهاشان در حالي كه ايمان در آن ها مي درخشد باقي مانده. جبرئيل مي گويد: در جهنم بگشا تا آنان را بنگرم. مالك به دوزخبانان امر مي كند تا مانع را بردارند، وقتي آنان جبرئيل و آن هيبت زيبايش را مي نگرند، مي فهمند كه او از فرشتگان عذاب نيست. مي پرسند اين بنده اي كه خوش سيماتر از او نديده ايم كيست، حكمران دوزخ پاسخ مي دهد: اين جبرئيل كه گرامي در درگاه خداوند است همو است كه وحي از سوي خدا بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي آورد، وقتي نام محمد را مي شنوند همگي فرياد مي زنند: اي جبرئيل از ما به محمد درود فرست، و بگو گناهان بين ما و تو جدايي افكند. او را از بدي حال ما



[ صفحه 248]



آگاه كن. جبرئيل برگشته و در پيشگاه خدا مي ايستد خداوند مي فرمايد: امت محمد را چگونه ديدي؟ جبرئيل پاسخ مي دهد: چه حال سخت و مكان تنگي دارند. خداوند مي گويد: آيا از تو چيزي خواستند؟ جبرئيل مي گويد: پروردگارا از من خواستند به پيامبر سلام رسانده، و او را از بدي حالشان آگاه كنم. خدا مي گويد: برو و پيامبر را آگاه كن.

جبرئيل وارد بر پيامبر مي شود در حالي كه آن حضرت در خيمه اي از مرواريد سفيد است كه چهار هزار در دارد، و هر دو لنگه اش از طلا است. جبرئيل مي گويد: از سوي گروه معصيت كاران امت تو آمده ام در آتش عذاب مي كشند و به تو سلام رسانده و مي گويند چه بد است حال ما و تنگ است جايگاه ما.

پيامبر نزد عرش آمده به سجده مي افتد خدا را مي ستايد ستودني كه احدي به مثل آن نكرده، خداوند عزوجل مي گويد: سرت را بلند كن و هر چه مي خواهي بخواه كه داده مي شوي، و هر كه را خواهي شفاعت كن كه پذيرفته خواهد شد. پيامبر خدا مي گويد: اشقياء امت من كه حكم و فرمانت را درباره آنان اجرا نمودي، خداوند مي فرمايد: تو را شفيع آنان قرار دادم به سوي آتش برو و هر كسي را لا اله الا الله گويد خارج كن. پيامبر خدا حركت مي كند هنگامي كه چشم مالك دوزخ به پيامبر مي افتد از هيبت و عظمت پيامبر برمي خيزد و پيامبر به او مي گويد: اي مالك دوزخ حال اشقياء امت من چگونه است؟ مالك دوزخ مي گويد حالشان بد است و جايگاه شان بسي تنگ.

پيامبر اكرم مي فرمايند: در را باز كن و پوشش بيانداز، هنگامي كه چشمان اهل آتش بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي افتد همگي فرياد مي زنند، آتش پوستهايمان بسوزاند و جگرهايمان بسوخت پيامبر، همگي را از آتش خارج نموده در حالي كه به زغالي



[ صفحه 249]



مي مانند كه آتش آن ها را خورده باشد. پس آنان را به سوي نهري كه بر در بهشت است و حيوان نام دارد مي برد. در آن خود را شستشو داده غسل مي كنند، و از آن خارج مي گردند در حالي كه جوان و بي موي اند و بر ديده سرمه كشيده با چهره هايي چون ماه داخل بهشت مي شوند.


پاورقي

[1] حج، آيه 22.


بازگشت