در بيان حقيقت خوف و رجاء


مي گويم: خوف و رجاء بعد از ايمان اصل و اساس هر نيكي است؛ زيرا مراد و مقصود هر كس وصول به سعادت است، كه همان سعادت نزد مؤمنين است؛ مانند وصول به لقاء الله و انس به او، و راهي براي به دست آوردن اين ها نيست، مگر اين كه محبت خداوند را تحصيل كند، و محبت هم با معرفت حاصل مي شود، و معرفت با دوام فكر، فكر نيز غالبا با ذكر و ياد الهي همراه است، و ذكر و فكر نيز با دور انداختن مشغله هاي دنيوي و الفت با شهوات آن و اين نيز با كندن محبت دنيا و شهوات آن از قلب و اين كندن هم با صبر كردن در برابر اين شهوات ميسر مي شود، و صبر هم جز با قدم خوف و رجاء ممكن نيست.

حقيقت خوف تألم و درد قلب و سوختن آن به خاطر انتظار مكروه و ناخوشايندي است، چه آن مكروه حصول شقاوت يا از دست دادن سعادتي است. و منافاتي بين خوف و رجاء نيست، بلكه بين آن ها تلازم است. و آنچه كه با يكديگر تنافي دارند، يأس با رجاء و امن با خوف است.



[ صفحه 227]




بازگشت